هنرهای تجسمی سینما تئاتر اخبار هنر موسیقی جشنواره ها رسانه تخصصی

مروری بر نمایشگاه نقاشی های نادره حکیم الهی در گالری سایه

خدا بیامرزد دکتر منشی زاده، منتقد بزرگ معاصر را. همیشه میگفت هنر و شعر چیزی نیست که هست چیزی هست که نیست. ما در عالم واقعیت پناهنده ای نداریم که عریان و چاقو بدست بدود. اما در نمایشگاه آثار خانم حکیم الهی به مدد هنر این پناهنده که وجود خارجی ندارد روی تابلو با شرایط ذکر شده می دود و البته ثابت شد که همین چاقو در ذهن و جیب خیلی از پناهنده ها بوده است. تابلوها را که میبینی در می یابی این پناهنده عزیز چاقو بدست بدنیا نیامده است. شاید ما هم مقصریم. به هر حال خوشبختانه هنرمند در این تابلوها نگاه سیاه یا سفید نسبت به امر مهاجرت و پناهندگی نداشته و فراموش نکرده است که هنر فقط طرح موضوع می کند تلنگر میزند و هنرمند قاضی نیست. قضاوت در کار هنری به معنی ختم پرونده آن کار است و مخاطب را از هر گونه درگیری با کار آسوده می کند.
همیشه نقاشهایی که کار حجم و سنگ هم می کنند و دستی به قدرت نقاشی هایشان در مجسمه سازی دارند، کارهای متفاوتی از بقیه نقاشها دارند. این تفاوتها در کار نمای ” پناهنده ” هم دیده می شود. کارها نمایش سه بعدیتری دارند و طرحهای انسان، تشدید شده است. حضور پرقدرت انسان در تابلوها حتی تابلوی جهنم، با تم نمایشگاه هماهنگ است. می‌شود عناصر ،فشار و استیصال را هم در انسانهای مهاجر تابلوهای این نمایشگاه حس کرد اما حرکت، عنصر اصلی خیلی از تابلوهاست که نشان میدهد پناهنده یا مهاجر، انسانی مفلوک و تقدیرپذیر نیست .عریانی محجوب – بدون تاکید و نمایش زنانگی و مردانگی – و انتزاع انسانها در تابلوهای خانم حکیم الهی کنشهای متفاوتی دارند مثلا تولد دوباره، خروج از قواعد انسانی، بی دفاع بودن، رهایی از طبقه بندی های اجتماعی و ….
وقتی عنوان نمایشگاه پناهنده است طبیعتا دنبال کارهای خنثی و بی رمق نیستیم و خانم حکیم الهی از انسانهایی کم رمق تابلوهایی کنشدار و پویا ساخته است. پناهنده های خانم حکیم الهی انگار طرحی از مومیایی را روی تن عریانشان دارند تا خیلی بی دفاع هم نباشند با نقاش که صحبت می کنی در می یابی این انسانها روی تابلو به خود نقاش پناهنده شده اند. گویی روی تابلو امان داده شده اند تا راحت بدوند و حتی خشمگین باشند. من کارهای نقاش را دوست داشتم و با پناهنده های ایشان، دویدم، نشستم، فرار کردم و به کسی که نمیشناختم پناهنده شدم.
نگارنده: فاروق مظلومی

نویسنده مهمان

نوشته های مشابه

پاسخی بدهید