هنرگردی مجله تخصصی هنری ایران

مجله مستقل و تخصصی هنرهای تجسمی و مفهموی

انسان بودن نام نمایشگاهی است از اینستالیشنها و حجم های سارا توانا به تاریخ ۱۲ شهریور ماه ۱۴۰۰ که در گالری پروژه های آران بر پا شد. در استیتمنت این نمایشگاه به قلم خانم نازیلا نوع بشری آمده:

شخصیت های سارا توانا به نظر درموقعیت هایی به دام افتاده اند، محبوس در خیالبافی فرا واقعی و گرفتار در داستانی که نتیجه آن قبلاً نوشته شده است. شخصیت هایی که در چرخه های دور خود حرکت می کنند و همواره در معرض تهدید نیروهایی که قادر به درک آنها نیستند، قرار دارند.

هنرمند از پذیرفتن وضعیت پیچیده انسان به همان شکلی که هست، در همه لایه های تو در توی آن خودداری می کند و در پاسخ راه حل خود را ارایه می کند: نادیده گرفتن واقعیت و پذیرفتن کامل پوچی و سختی موقعیت.

از طریق این پذیرش است که هنرمند خود را آزاد می کند: هیچ تراژدی وجود ندارد، هیچ راه حل ساده ای وجود ندارد، اما هنگامی که شروع به خندیدن می کنید، تسکین وجود دارد. شادی هایی که ریشه در حقارت دارد همواره بزرگترین شادی است.این هیبریدهای افلیج، نا-دان و نا-بلد هستند، با این وجود آنها می خواهند بخشی از دایره زندگی باشند، در چرخه آن شرکت کنند، لباس و کفش بپوشند و به ضیافت بروند و در نهایت تأیید شوند.

برای این نیم انسان- نیم غیرانسانهای پرشور، پوچ بودن موقعیت به خودی خود یک موقعیت است. نهایتا تخیل هنرمند فضاهایی را ساخته و پرداخته می کند که پناهگاههایی امن برای فرار روح و روان از هرج و مرج و زشتی است: ایمن و شناور در قدرت تخیل بی حد و حصر بشریت. تک تک قطعات این مجموعه ساخته دست هنرمند است و توجه دقیق او به جزئیات و زیبایی رنگ ها، انکار زشتی و پلشتی است است که ما در زندگی روزمره خود با آن محاصره شده ایم. در قدرت این فرم ها و در توازن آنها بلوغ هنرمندی دیده میشود که با خیره شدن به تاریکی نوید تسکین و امید به ادامه مسیر را می دهد.

چیدمان‌های این مجموعه همگی در ارتباط معناداری با هم قرار گرفته اند. حجم ها همگی با تکنیک آلماتور بندی و متریال پاپیماشه شکل گرفته بودند. متریالی که در نگاه اول دور از باور می نمود، چرا که ظرافت و دقت در اجرای آثار آنچنان کیفیاتی داشت که ذهن مخاطب را به سمت متریالهای با دقت بالاتر در اجرا سوق میداد.

حجم های هنرمند در ذات خود اشاره به اندام واره های انسانی دارد و به همان اندازه از انسان بودنشان گریزانند. اندام واره های مسلح شده ای که گویا با الگو قرار دادن شرایط بیولوژیکی یک مارمولک سعی در به تکامل رساندن خودشان دارند. پاها و اندام ها و حتما کفش‌ها و چکمه هایی  که خود تنهایی از جز به کل واز یک عضو به کل تن تغییر ماهیت داده اند و به همان گونه که هستند، بی نیاز از مابقی اندام ها به زیستشان ادامه می‌دهند.

اینستالیشن هایی که نمایشی از گروهی بازمانده از سلاخی های پشت سر گذاشته و بعدتر نایل آمده به بازیابی را به ما عرضه می‌کنند.در اینجا شاهد چرخه ای هستیم معیوم ،ول با کمال تاسف پر کارکرد.

جامعه ای که با رها و بارها به دست چرخ گوشت سپرده می‌شوند. ولی در هر فاصله مابین دو سلاخی خودشان را بازیابی می‌کنند و به قطعاتی کوچکتر اما واحد تبدیل می‌شوند. از کل جامعه کاسته نشده و فقط این جامعه ماهیت خودش را برای حفظ بقا تغییر داده.

اندام‌هایی که در ازدحام و تراکم یک جامعه را شکل داده اند. یک جامعه پویا و در عین حال رو به زوال یا نمی‌دانم رو به تکامل، یک جامعه پر تحرک رو به مرگ و بازیابی.

در اینجا خشونت عریان تو را به خنده وامی‌دارد. شخصیت‌هایی که توان تاب آوری در برابر مسایل و مشکلات به بی‌نهایت و بهتر بگویم به مرز بی نیازی رسیده اند.

جانورانی بس شاد و خندان، در حال ورجه وُرجه به هر سو، اندام واره‌هایی که با سود جستن از تمامی ظرفیت‌های جامعه شناسی خودشان، شخصیت پیدا کرده‌اند و حالا موجوداتی هستند بس شاد و خندان؛ حجم هایی آن‌چنان باور پذیر که تو صدای شادی‌هایشان را از فرسنگ‌های دور خیال می‌شنوی و در شادی‌هایشان با آن‌ها شریک می‌شوی.

گویی از شهر سیاه غم و اندوه با به شهری می‌گذاری که مردمان آن شهر گر چه عاقبتی مشابه با مخاطبانشان دارند، اما مردمان شهر سارا توانا دریافته اند که می‌بایستی غرق در شادی و شعف و سرود خانی به راهشان ادامه دهند؛ شاید و بس آمین که آن‌ها هم عاقبت با مردمان شهر بی رویا و خیال نباشند.


فاطمه بهمن سیاهمرد

دیدگاهتان را بنویسید