اندرو سالگادو، نقاش کانادایی متولد 1982، که در انگلستان، آلمان، اسکاندیناوی، استرالیا، ونزوئلا، تایلند، کره، آفریقای جنوبی، کانادا و آمریکا نمایشگاه برگزار کرده و یکی از هنرمندان به روز دنیاست که توسط حراج ساعتچی به عنوان “هنرمندی که امروز باید روی او سرمایه گذاری کرد” نام برده شده است.
شما آثار خودتون رو چگونه تشریح می کنید؟
جالبه این یکی از سوالهاییه که برام سخته کامل تشریح کنم. در یک نگاه سرسری شاید کارهای من نقاشی های فیگوراتیو باشند که به آبستره نزدیک هستند. اما این نگاه خیلی معمولیه، کمی ساده انگارانه و گنگ. در یک نقطه ای از کار هنریم درک کردم که هدف من به عنوان یک هنرمند خلق آثار فیگوراتیویه که تا به حال کسی ندیده. پیکاسو به این هدف رسیده. بیکن هم همینطور. هدف خیلی بلند پروازانه ایه اما من هم این عمرم رو دارم که بهش برسم. اخیراً آثار هنری کمتر با چیزی که من بهشون غل و زنجیر کانسپت می گم محدود شدند. من با بازی کردن با رنگها تفریح می کنم. رویکرد من آزادتر و بیشتر اکتشافی است. یک جوهره قوی روایتی و عجیب و غریب به همراهش هست که شاید قبلاً اینقدر ساده نبود.
همینطور که در کارهاتون میشه دید، بدن انسان به خصوص مردها، سوژه ی اصلی شما هستند. چه چیزی شما رو به این موضوع جذب کرده؟
من بیشتر وقتها میگم که من “یه پسر جوون سفید پوستم” برای همین هم چیزی رو می کشم که میشنامش. بنابراین بیشتر کارهایم هم “یه پسر جوون سفید پوست” هستند. البته این جواب برای خنده و شوخیه. من به خشونت، عجیب و غریب بودن و حتا زیبایی هیولاوارِ فرم بدن مردانه جذب شده ام. ما این حالت رو در کهن الگوهای قدیمی زیاد می بینیم. فرمهای منسوب به دیونسوس یا لائوکون. از میکل آنژ گرفته تا بیارن ملگارد. دوست دارم با فرم فیزیکی و لبه های نامطلوب مردانه ( هم به معنای واقعی کلمه و هم معنای استعاری اش) بازی کنم و برای من اغلب زنان (چه به لحاظ ایده کلی و چه سیما شناسی) بیش از حد نرم است. به عنوان ناظر، نقاشی های زنان را به عنوان سوژه ای برای شهوت نگاه می کنیم. به ما این گونه تلقین شده که تصاویر رو بخونیم. اما مردان رو با این لنز بی اعتنا و ابژه ساز نگاه نمی کنیم.
ترکیب بندی رنگها در آثارتون بسیار جالب و به نوعی منحصر به فرد است. ایده ی پشت چنین ترکیب بندی چیه؟
من درونی و حسی نقاشی می کنم. هر جوری که احساس کنم خوبه انجام می دهم. پالت رنگی من بیشتر و بیشتر محدود، درونی و ذاتی شدند. خاکستریها و قهوه ای های بیشتر و رنگهای روشنِ کمتر. من تقریبا هیچ وقت از آبی استفاده نمی کنم. برای من رنگها رابطه ی مستقیمی با تعبیر روانشناسی دارد.
آیا دوست دارین در ایران نمایشگاهی از آثارتون برگزار کنین؟
من ایده ی برگزاری نمایشگاه در کشورهای خارجی و مکان های متفاوت رو دوست دارم. در حال حاضر در میامی، فلوریدا و سیدنی کار می کنم. امسال (2015) به تایپه میرم. اینها چشم اندازهای هیجان انگیزی برای من هستند. ایران هم جای کار دارد. بنابراین، آره حتماً!
چقدر براتون مهمه که بینندگان آثارتون منظور شما رو بفهمند؟
فکر کنم سوال سختیه. مطمئناً منظورم برام مهمه. کارهای من خالی از فکر یا هدف نیستند. اما فقط میشه تا همین حد به بیننده اطلاعات داد. این ضرب المثل رو شنیدین که میگه “میتونی اسب رو ببری دم آب اما نمیتونی وادارش کنی که بخورش”. من بیننده ام رو با تمام اطلاعاتی که بشه بهشون داد مجهز می کنم. اینکه بخوان از این اطلاعات استفاده کنند، امتیازی است که خودشون باید انتخاب کنند. اما آنقدر هم حیاتی نیست. اثر هنری فقط نیاز داره که وجود داشته باشه و خودش برای خودش و بدون این تفاسیر صحبت کند.
چه چیزهایی براتون الهام بخش هستند؟
همه چیز. چیزهای ساده. یه مکالمه، یک جمله ی کتاب، یک آواز، یک صورت، یک نگاه، فک صورت یکی. چیزی که کسی میگه. چیزی که خودم میگم. فکرهایی که به ذهنم می رسند.
آیا در هنگام نقاشی به موسیقی گوش می کنید؟ (برگرفته از مجله NUMERO CINQ، اکتبر 2014)
من فکر می کنم موسیقی قطعاً در روند خلاقیت نفوذ می کند. و برای من خیلی مهمه. البته همه ی ما اعتقاد بعضی ها رو شنیدیم که میگن موسیقی در دید واقعی هنرمند نفوذ کرده و دید هنری اش رو خراب می کند. اما من در استودیوی خودم هر کاری که دوست دارم و باهاش راحتم انجام می دهم. من خیلی زیاد به موسیقی گوش می کنم و به نظرم ارتباطی بسیار قوی بین این دو هنر وجود دارد. ذهنهای برتر تمامی دورانها همیشه به هنر به عنولن یک کل نگاه کرده اند. من در انتخاب موسیقی خیلی خاص عمل می کنم و فکر می کنم که موسیقی می تواند اثر زیبایی روی مغز داشته باشد و به نوبه ی خود روی کارکرد بدن اثر گذاشته و بنابراین بر حرکت قلم مو بر بوم نشان داده می شود.
همه ی ما امضای خودمون رو در هر کاری که روزانه انجا می دهیم، به جا می گذاریم. امضائ شما در آثارتون چیست؟
من احساس می کنم در تک تک آثارم وجود دارد. اسکار وایلد گفت که هر پرتره بیش از این که از سوژه بگوید، از هنرمند بیان می کند، و من به این موضوع اعتقاد دارم. من قصد دارم از خودم کمتر صحبت کنم، و با این کار، من واقعاً پیام خودم رو واضح تر گفته ام. کردم اغلب از من می پرسند آیا از خودم پرتره می کشم یا نه و من به نوعی فکر می کنم چنین کاری زائد همراه با خودشیفتگیاست. هر نقاشی در واقع پرتره ای از خودم است. هر نمایشگاهی پیغامیه از طرف من.
برای مطالعهی گفت و گو به زبان اصلی، به نسخهی انگلیسی هنرگردی مراجعه کنید.