مجله مستقل و تخصصی هنرهای تجسمی و مفهموی

چطور یه اثر هنری از خونه، محل کار یا یه سازمان سردر میاره؟ یا اصولاً سر درمیاره؟!

 

اپیزود اول: ایده

داخلی، طرفای شب، آتلیه‌ی هنرمند

فضایی وهم آلود، تابلوهای مختلف دور و بر اتاق هستن و یه میز تحریر و صندلیش اون گوشه با یه مشت کاغذ خودنمایی می کنه. هنرمند ما روبروی بوم ایستاده، موسیقی راک در حال پخش شدنه و او با حرکات موزون قلم داره ذهنییاتشو روی بوم می ریزه. آخرای کارشه و با لبخندی از روی رضایت به اثر خلق شده اش نگاه می کنه. چشماش برق می زنه و میره که پشت میز تحریر بشینه و نفسی تازه کنه که چشمش به کلی قبض پرداخت نشده میوفته. برای یه لحظه چشمش خالی از برق هیجان میشه ولی با خودش می گه: “بعداً” و شیرینی این لحظه رو از دست نمی ده.

اپیزود دوم: نمایش

داخلی، بعدازظهر، گالری

یه سالن شیک با نورپردازی خاص، موسیقی تلفیقی و کلی سبد گل در گوشه و کنار. هنرمندمون با ظاهری خاصِ هنرمندای خفن و لبخندی به پهنای صورت مشغول صحبت با بازدیدکنندگان و توضیح دادن درباره ی آثارشه. با شور و حالی وصف نشدنی از داستان خلق هر اثر حرف می زنه و تو دلش خدا خدا می کنه همه چی خوب پیش بره و اتفاق خوبی بیوفته. کلی انرژی و وقت گذاشته و انتظار داره نه تنها استقبال خوبی از نمایشگاهش بشه بلکه فروش هم داشته باشه. خیلیا گفتن میان و می خوان کلی دوست و آشنا و مجموعه دار با خودشون بیارن. مواقعی هم که تو گالری می چرخه به صحبت های بقیه گوش می کنه.

یه خانم مسن در حال عبور از جلوی کارها به همسرش می گه:

-“تو چیزی از اینا می فهمی؟!”

-“من؟ اِاِاِ …. راستش ……. خب، کاراش بد نیست، ولی من خیلی دوست ندارم و ….”

-“یعنی تو فهمیدی، آقای همه چیز دان!!!!!”

چند تا دوست دارن با هم بحث می کنن که این رنگ قرمز برای چیه و چی می تونه باشه. چندتا خانم و آقای باکلاس هم دارن با لیست قیمت سروکله می‌زنن. دوستی با یه ژست آرتیستی اطلاعات خودش در هنر رو به وفور در اختیار دیگران می زاره و از این که دیوارهای خونه ش پر از آثار هنریه داد سخن می ده:

-“…….. می دونین من با سبک های مختلف آشنام و کلی اینجا و اونجا رفتم برای خریدشون ولی این سبک با آثار دیگه ای که جمع کردم نمی خوره، همین.”

بعد یه خانواده میان که می خوان به هر قیمتی شده یه تابلوی بزرگِ شیکِ هنری برای خودشون دست و پا کنن که جلوی در و همسایه کم نیارن. آخه معروفن به این که توی جمع های هنری رفت و آمد دارن و بالاخره زشته خونشون اینو نشون نده دیگه!

نماینده ی یه مجموعه دار هم بی سروصدا در حال ارزیابی کارها و مشورت با کارفرماشه. ظاهراً چند تا از کارا چشمشو گرفتن و روی یکی شون اصرار داره، البته هنوز کسی چیزی نمی دونه.

درصد بسیار زیادی هم از روی آشنایی با هنرمند یا گالری در حال دیدن هستن و نظر خاصی هم ندارن. نه بلدن نقد کنن و نه می تونن ساکت باشن. نه خرید می کنن، نه هنر رو واقعاً دوست دارن و نه اصلاً وارد چرخه ی حرکتی می شن. خب هستن دیگه!

اوه راستی یادم رفت، نماینده ای هم از طرف یه سازمان با حال اومده که برای کنفرانس ماه آینده شون یه اثر سنگین رنگین پیدا کنه که بتونن تو کنفرانس دم از هنردوست بودن بزنن، خب گشتن تو گالری ها و پیدا کردن اثر مناسبشون سخته و “هزینه” داره!

در این میون یکی میاد که هر تابلو رو با دقت نگاه می کنه. به فضا، هنرمند، دلِ خودش و سلیقه ی هنریش، تا اونجایی که دانشش رو داره، توجه می کنه. زیبایی یه اثر او رو به وجد آورده و با خودش می گه:

_”چقدر خوش حسه! فضای اتاق نشیمن با این تابلو دلنشین می شه به نظرم. البته یه کم گرونه ولی خب درعوض بچه م به جای تلویزیون چشمش به یه اثر زیبا میوفته.”

می ره پیش مدیر داخلی گالری و خریدش رو قطعی می کنه.

نمایشگاه دیگه یواش یواش رو به اتمامه. تقریباً نمایشگاه خوبی بوده. بازدید زیادی انجام شده و به نسبت انتظارات اولیه ی هنرمند، خرید آثار هم بد نبوده. ظاهراً همه راضین.

اپیزود سوم: زندگی

هنرمند ما در حال خرید روزانه شه و همین جور که لیستش رو نگاه می کنه و خط می زنه، ایده ی نمایشگاه بعدیش پس ذهنش جرقه می زنه. کاراشو می کنه و به سرعت میره تا به آتلیه ش برگرده و ایده ی جدیدش رو بپرورونه.

پایان

 

راستش خیلی دوست داشتم که این روند همین طور پیش بره ولی متاسفانه نه تنها همیشه، که در موارد اندکی اینجوریه و همه چی سرجاش اتفاق میوفته. یه هنرمند خلاق، یه نمایشگاه خوب و یه فروش مناسب. حالا می خوام بگم هنرمند خلاق کم نداریم، نمایش آثار هم به نسبت وضعیت متوسطی دارن، ولی اتفاقی که میوفته اینه که قسمت آخر این سیکل در بسیاری از موارد کامل نمی شه و خیلی وقتا چرخه‌ی اقتصاد هنر از چرخش وا می مونه. اینم فاکتورای زیادی داره، از برند شدن چند هنرمند خاص گرفته تا پایین بودن دانش و سلیقه‌ی هنری جامعه و دید غالب به هنر به عنوان یک “چیز” لوکس و “اضافه” که به راحتی می تونه نباشه و البته کلی دلایل دیگه. نمی دونم آیا این سوال رو از خودمون می پرسیم که زیبایی در زندگی مون چه اثری داره و جایگاه هنر برامون چیه؟ به نظرم بُعد هنری هم یکی از ابعاد وجودی ماست که به اندازه ی خودش باید بهش بها داده بشه.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید