سارا اشرفی متولد ١٣۶٠ در تهران و فارغالتحصیل گرافیک از دانشگاه آزاد اسلامی است. او که عضو انجمن نقاشان ایران نیز هست کار هنری را با تصویر سازی از ١٣ سالگی با مطبوعات و روزنامههای مختلف آغاز کرد، اولین نمایشگاه انفرادی او در ١٨ سالگی در گالری طرح نو برگزار شد و از آن پس به صورت همزمان نقاشی و تصویر سازی میکرد. به تازگی آثاری از او در نمایشگاه خصوصی واقع در گالری “دوو” شهر سویس به نمایش در آمده است که البته با بازخورد خوبی از طرف هنردوستان نیز مواجه شده است.
استیتمنت سارا اشرفی در گالری دوو سویس
ارکیدهها لباسهایم را از روی بند رخت میبرند
سالهاست که روی کاغذها و بومها بذر میکارم .
دانههایی که متعلق به زمان است، ریشههایی دارند از جنس لحظههای خاص، برای من!
گاهی بومهایم در هم ریشه میکنند، شاخههایی میزنند در سرزمینهایی متفاوت.
مهم این است که جوانه بزنند، روبروی صورت تو، که نگاهشان میکنی و جستجوگرانه چشمانت برق میزند.
گاهی دانههایی را میکارم که سبز شدنی نیستند !
من آنها را میرویانم .
موجوداتی میشوند، که من خواستهام و زندگی را نفس میکشند، از بطن نارستنیها!
در ذهنم خانهای هست که روی دیوارش، ساعت شماطهای آویزان است!
پرنده چوبی ساعت، انتظار تولد جوجههایش را میکشد و گلدان مصنوعی روی میز عادت دارد آب بخورد!
چرخی میزنم در این شهر و تنفس میکنم هوایی را که در ذهنم خلق کردهام
هر گوشه این شهر کسی نگاهم میکند، چشمانم را میبندم و هر بار دست یکی را میگیرم و توی راه به او میگویم:” میخواهم روی سرت دانه بکارم، شاید درخت بلوط، شاید هم یک پرنده خواب!”
از خودش میپرسم چی دوست داری؟ ولی جوابش را گوش نمیکنم و مشتی دانه رنگی روی سرش میپاشم و او تنها نگاه میکند!
فکر کنم همیشه لابه لای دانهها بذر سکوت هم هست !!
اینجا همه چیز را میتوان کاشت: شادی، آرزو، تنهایی، پرواز ، فریاد، بیتابی و حتی دلتنگی…
امشب کودکی متولد خواهد شد، از ذهن مادرش، مادری که آرزوی در آغوش کشیدنش را داشت!
اینجا ارکیدهها لباسهایم را از روی بند رخت میبرند!
دیروز پیراهنم تن زنبق وحشی بود!
ریشههایش را از خاک در آورد و فرار کرد.
یادم باشد به جوجههای ساعت شماطهای پرواز ذهن را یاد بدهم.”