دهه ۴۰ شمسی از هر حیث ، دهه مهمی در تاریخ هنر معاصر ایران است ،زیرا در آن حدود جریاناتی شکل می گیرد که تا کنون ادامه دارد و قدر مسلم در آینده ادامه خواهد داشت ، اولین این جریانات جنبش سقاخانه بود و پس از آن نقاشیخط متولد گشت، که تنی چند از اصلی ترین هنرمندان سقاخانه از بنیان گذاران آن بودند اما در این بین هنرمندی وجود داشت که هیچگاه در سقاخانه نبود و از آن تاثیر نگرفت اما در نقاشیخط ظهور کرد و آثاری پدید آورد که بسیار بدیع و نو بودند و طولی نکشید که به واسطه چنین آثار قدرتمندی شهرتی جهانی پیدا کرد و آن کسی نیست جز، محمد احصایی.
سید محمد احصایی (زادهٔ ۸ تیر ۱۳۱۸ در قزوین) از هنرمندان معاصر ایران در زمینه خوشنویسی، گرافیک و نقاشی است که افزون بر داخل کشور، آوازه جهانی دارد. او فارغالتحصیل دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران است و سالها در همین دانشکده و سایر دانشکده های دیگر کشور به تدریس پرداخته است. احصایی از بنیان گذاران نقاشیخط است ، او از همان ابتدا در آثارش رفتاری ابداعی و سنجیده با شهر زادگاهش داشته ، در قزوین زاده شد و در آن به تحصیل پرداخت شهری که بزرگانی همچون میرعماد و درویش عبدالمجید طالقانی و عمادالکتاب و ملک محمد در آن حضور همیشگی دارند و می توان به یقین این شهر را خواستگاه خوشنویسی دانست.
او در آغاز به رهنمایی استادی ، از روی رسم المشق های عماد الکتاب مشق نظری میکند و پس از آن در نزد استاد سیدحسن میرخانی با رموز و فنون خوشنویسی آشنا میشود . در دهه ۴۰ در کنار کار معلمی و گرافیک غالب اوقات به خوشنویسی می پردازد ، او نیز از بنیان گذاران گرافیک در ایران است و در چندین موسسه و سازمان به فعالیت های گرافیکی می پردازد،و مدیر گرافیک سازمان شیر و خورشید سرخ و خوشنویس موسسه گرافیک پارس است و در آنجا با افرادی همچون مرتضی ممیز ، آیدین آغداشلو و علی اصغر معصومی همکار می شود، همراهی با آنان باعث شد که او به عنوان یک نقاش و خوشنویس به هنر گرافیک بیشتر نزدیک شود. چنانکه رفته رفته حضور او را در عرصه طراحی گرافیک و به ویژه حروفنگاری و بازی زیباییشناسانه با حروف ایرانی و اسلامی بیشتر حس میشود تا در عرصههایی چون نقاشی. به دلیل همین تجربه دامنهدار او در گرافیک، در راهاندازی رشته گرافیک در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران احصایی سهمی اساسی به عهده داشت؛ و از جانب گروه گرافیک دانشگاه تهران دعوت به تعلیم عملی و نظری در رشته گرافیک می شود. با این حال عمده شهرت محمد احصایی برای خلق آثار خارق العاده او در نقاشیخط است.
آثار نقاشیخط احصایی به دو دسته مهم تقسیم می شوند : مجموعه گره ها و مجموعه الفابی ازلی.
مجموعه الفبای ازلی
عبارات «الله» و «لا اله الا الله» در یکی از مهمترین دورههای کاری محمد احصایی، یعنی دوره الفبای ازلی بارها تکرار شده است. این مجموعه که به عبارتی ذکر تصویری پروردگار (الله) است، به غیر از موفقیتهای تجاری قابل توجهی که در بازار هنر جهانی بهدست آورده، نشان دهنده سویهای متفاوت از نقاشی-خط ایرانی و معاصریتی درخور تأمل است که مستقیماً در سنت ایرانی اسلامی ریشه دارد. تقریباً همزمان با آغاز مکتب سقاخانه، و یا حتی از اواخر دهه ۱۳۳۰، خوشنویسی ایرانی از قالب کلاسیک خود جدا شده و فارغ از نگاه خطاطانه، بر گستره بوم تجربه میشود. البته باید در نظر داشت که پیش از این نیز نمونههایی از رفتار نامتعارف با خط و بازیهای فرمی خوشنویسانه در شیوههای تفننی خوشنویسی، همچون خطوط توأمان، برگردان و طغرا در آثار بعضی ازهنرمندان، چون اسماعیل جلایر و ملک محمد قزوینی دیده میشوند. پس از تثبیت مدرنیسم ایرانی، برخی از هنرمندان این حوزه با نگاهی ساختارشکن خط را نهایتاً از خوانایی و اشارات معنایی آن خارج میکنند و در برابر آن، طیفی دیگر از هنرمندان همچون رضا مافی و بعدتر محمد احصایی، دفورماسیون خط و استحالههای فرمی حروف را تا آستانه فروپاشی کامل کلمه پیش میبرند. به همین جهت همواره در آثار احصایی، همنشینی خط و روایت (کلام) ترکیبی پیچیده از معناسازی را آرایش میدهد.
حضور اسماء الله در آثار محمد احصایی تقریباً از سال ۱۳۵۴ آغاز شده و تا کنون ادامه دارد. نمایش بصری عرفان ناب و معنویت، درونمایه مهم امتداد یافته در این مجموعه است. مهمترین جلوه مراقبهگونه این مجموعه آثار ضربهقلمهای سریع و کنشی است که از یکسو یادآور شیوه نقاشی اکسپرسیونیسم انتزاعی و کارهای کالیگرافیگونه مارک تابی، ویلم دکونینگ، فرانتز کلاین و دیگر همتایان آنهاست و از سوی دیگر سنت سیاهمشق در خوشنویسی ایرانی را تداعی میکند. در نمونه شاخص حاضر با به تعادل رسیدن بازیهای فرمی و فضاسازی در پسزمینه، انعکاسی از نگاه عارفانه هنرمند در اثر طنینانداز میشود. شاید بتوان گفت که در میان گرایشهای مدرنیسم ایرانی، نقاشی-خطهای محمد احصایی نزدیکترین نگاه برآمده از بطن سنت است که از سویی ویژگیهای مدرنیستی را فرامیخواند و از سوی دیگر به زیباییشنایی پُرارجاع هنر معاصر نزدیک میشود. در واقع احصایی در این اثر مضمونی عمیق و تأملبرانگیز را در قالبی که میان خط و نقاشی در نوسان است، به تصویر درآورده. فرمهای نوشتاری پرپیچ و خم و رقصان، با چرخشهای قوی قلم همچون اجرام سماوی در برابر کهکشانی تیره و لایتناهی قرار دارند تا بدین ترتیب کلیت اثر در تعاملی معناگرا با عناصر سازنده آن همچون کلام و رنگ، قرار گیرد.محمد احصایی در این آثار با فاصله گرفتن از خوشنویسی کلاسیک و اصول و قواعد جزمی آن، بر جنبه نقاشانه خط متمرکز شده تا با الهام از سنت مراقبهگونه سیاه مشق، نوعی نقاشی آبستره تغزلی و رفتارنما را خلق نماید. این فرآیند نهایتاً به دور شدن هنرمند از مفهوم کاربردی خط و وظیفه ذاتی آن در خوانش زبانی و خلق معنا منجر شده تا یک کالیگرافی شخصی با واژگانی نقاشانه متأثر از الگوی مدرنیستی نقاشی اکسپرسیونیسم انتزاعی پدیدار شود.
مجموعه گره ها
بدون شک مهمترین دستاورد محمد احصایی در پویش نقاشیخط ایران، مکاشفه شکلی او در حروف الفبای فارسی است که در بسیاری از کارهایش، همانند اثر حاضر، به نوعی شالودهفکنی در کلمه منتهی شده است. وی به زیبایی بافتار کلمه را میشکافد و حروف متشکله آن را آزاد میسازد تا از این رهگذر زیباییشناسی خط فارسی را به اصول نقاشی مدرنیستی پیوند دهد. نتیجه این نگاه نقاشانه به متن، تابلوهایی است بسیار تماشایی با کیفیت گرافیکی خیرهکننده که کلمات یا نشانههای متنی در آنها کمابیش عاری از معنا بوده و تنها با هویت شکلی خود بر پهنه یک ترکیب انتزاعی ظاهر میشوند. او همیشه خود را به خط و یا فضای کالیگرافی، محدود ساخته و از کاربست عناصر تصویری و یا تداعی شکلی قابل شناسایی اجتناب ورزیده است. نمونه ترکیبهای کلاسیک او خطوطی درهم تنیده در یکی از سه رنگ اصلی قرمز، آبی و سبز هستند که در ورای زمینهای سیاه به شکل برجستهای پدیدار میشوند. آثار وی در نهایت نوعی نقاشی آبستره خطی هستند که اجزای آن را حروف، کلمات و سطور نوشتاری غالباً ناخوانا شکل میدهند.
تابلوی بزرگ «رقص آبی» نمونه شاخصی است از آنچه که برای احصایی آوازهای جهانی رقم زده است؛ گسستن پیوند حروف با یکدیگر و متلاشی شدن کلمات برای خلق توده متراکمی از عناصر خطی درهم پیچان که بافت بصری متلاطم و پرانرژی همانند نقاشیهای آبستره اکسپرسیونیستی را پدید آوردهاند. این عناصر خطی اما، همچنان ریشه در خوشنویسی فارسی داشته و به شکل مشهودی از حرکتهای ظریف و پیچشهای منحنیوار آن تبعیت میکنند. در واقع محمد احصایی در این اثر، مشابه اغلب آثارش، هرگز جایگاه مسلم خویش در مقام یک استاد خوشنویسی را رها نکرده و گویی با قلممو به شکل آزادانهای بر پهنه بوم مینویسد.
این در حالی است که ماحصل هنر او در بسیاری لحظات یک سنتشکنی فرمالیستی است در خوشنویسی فارسی، برای نیل به کاربردی از خط که عمدتاً به مثابه نشانههای تصویری است و نه گزارههای معنایی. حروف و عناصر خطی در کار احصایی آشکارا در خدمت دنیای فرم هستند و لذا به ترکیبی منتهی میشوند که بیشتر یک بستر آزاد نقاشانه است تا نوشتاری قاعدهمند و تابع دستورات زبانی. حتی عنوان تابلوی «رقص آبی» نیز مبین این واقعیت است که مفهوم اثر از کیفیت ظاهری و فرم و رنگ آن دریافت میشود و نه از دلالتهای واژگان و عبارات آن. گویی از خط تنها جلوهای صوری و ظاهری باقی مانده و معنای خاصی از آن استنباط نمیشود. در همین روند حروف شاکله کلمات از هم گسیخته شده و طبعاً هیچ معنایی از کلمه قابل حصول نیست. اما همین حروف ناقص، توهمی از رقص خطوطی آبی بر زمینه سیاه را به ذهن مخاطب متبادر میسازند. در واقع خط و حروف واجد معنای توافق شده زبانی نبوده، لیکن حامل احساس هنرمند و فردیت کنشگر او هستند.
رایجترین تمهیدی که احصایی برای شالودهفکنی در کلمه و تبدیل آن به یک بازی شکلی به کار میبندد، حجم دادن به آن است که عموماً با سایهگذاری حروف و تغییر ماهیت آنها از نشانههای تخت به بلوکهای حجمی برجسته صورت میپذیرد. برخلاف یک نوشتار که حروف در آن طبق قاعدهای به یکدیگر میچسبند، در نقاشی او حروف از بالا و پایین به درون یکدیگر نفوذ کرده و گرههایی فضایی را پدید میآورند. وی بدین ترتیب متن دوبعدی را در فضایی ژرف، به نوعی نقاشی عناصر سهبعدی بدل میسازد. او در این فرایند از حداکثر سیالیت و نیروی جنبشی در فرم منحنی برخی حروف فارسی بهره میگیرد تا آنها را در شبکهای از عناصر فرّار و ازهم گسیخته متعلق به یک نظام پویا، با یکدیگر ترکیب نماید. حروف در این نظام از شکل قراردادی خود دور شده، لیکن همچنان قابل تشخیص هستند.
در میان الفبای فارسی تنها از حروفی در این اثر استفاده شده که خطوطی کشیده و فرمی منحنی دارند، همانند «ی»، «ج»، «ل» و «ن» که همگی زنجیروار درهم تنیده میشوند. طبیعتاً از حروفی چون «ه» که اتفاقاً مورد نظر غالب هنرمندان همتای احصایی در نقاشیخط است، به دلیل فقدان فرم مورد اشاره، صرف نظر شده است. این حروف به سان مجسمههایی پیچان و سیال در فضا هستند که از قاعده نشستن به روی خط کرسی رها شده، گویی در یک رویداد آشفته و یک آنارشی معناگریز شرکت کردهاند. تنها قاعدهای که این شبه حروف برجسته و متحرک از آن تبعیت میکنند، کادر مستطیل بوم است که همیشه خود را بر ترکیبهای هنرمند تحمیل کرده است. نقاشی «رقص آبی» در ابعاد یادمانی و کیفیتی گرافیکی منظم و متقارن، نمونه آشکاری است از رفتار سیستماتیک احصایی با مستطیل بوم.
کل اثر در یک نگاه عمومی شبیه دو مستطیل است که به شکل منظمی یکی در درون دیگری جای گرفته است. در داخل مستطیل بزرگ یا همان کادر تابلو، مستطیل کوچکتری حاوی گرههای فشرده و متراکمی متشکل از ضربهقلمهایی شبیه نقطه و حروف، قرار گرفته است. در حد فاصل این دو مستطیل، منحنیهای دواری با الهام از فرم حروفی چون «ن» و «ی» در ترکیبی کمابیش متقارن کار شده است. گرهها در مستطیل داخلی، برخلاف منحنیهای پیرامونی آن، نامنظم و تا حدی مرموز هستند. در میان آنها نقطههایی منظم و خطوطی کشیده و عمودی، یادآور حرف الف، بدون قاعدهای روشن در ترکیب جای داده شدهاند. این ترکیب به شکل تلویحی متأثر از هندسه کلی کاشیکاری، فرش و هنر صفحهآرایی و کتابت ایرانی به نظر میرسد که معمولاً از ترکیب یک مستطیل اصلی طرح و یک مستطیل بزرگتر برای نمایش حاشیه آن، شکل گرفتهاند. نظم و تقارن منحنیهای پیرامونی، ذهن را بیشتر به سمت الگوی سنتی مستطیلهای متن و حاشیه در هنرهای یاد شده، به عنوان منبع الهام هنرمند در خلق این اثر، سوق میدهد.
ضربهقلمهای خطاطانه احصایی در مستطیل داخلی، کاملاً فشرده، پراکنده و تا حدی بدون سامان هستند و به سرعت در لابهلای یکدیگر ناپدید میشوند. اما در خارج آن آزاد و سیال بوده و با نظمی تکرارشونده برای متن مستطیل داخلی حاشیهای دکوراتیو میسازند. تمام حروفی که در هر دو قسمت یاد شده منشاء ضربهقلمهای وی بودهاند، به فرم و حرکتهای خط نستعلیق و شکسته نستعلیق نزدیکترند. این در حالی است که او در کارهای پیشین خود، بیشتر به خط ثلث اقبال نشان داده و پیوسته ظرفیتهای آن برای نقاشیخط را در کارش متجلی ساخته است. به دلیل غلبه خطوط منحنی در کل نقاشی که امکان درهم روندگی خطوط را میسر میسازد، از خط مستقیم که تداعیکننده حرف «الف» میباشد، کمتر استفاده شده است، به غیر از چند خط عمودی قدرتمند در نیمه چپ تصویر که نوعی شکنندگی در کل ترکیب بهوجود آورده و عملاً نقاشی را دچار انشقاق کردهاند. این خطوط که به وضوح ترکیب اثر را از تقارن خارج ساخته و ریتم حرکتهای منحنی آن را برهم زدهاند، یادآور سری معروف «الف» هنرمند هستند که در آن اشارهای عرفانی به الف قامت یار، مفهوم اصلی اثر را شکل میداد.
محمد احصایی در مجموعه آثار اخیرش برخوردی گرافیکی تر با نقاشیخط داشته و وجهه نقاشانه آثارش کمتر گشته است و آثارش دچار تحولی عظیم گشته تحولی که نیروی تأثیرگذار کلمه را بر قدرت بصری اثر مقدم ساخته تا جنبه مفهومی نقاشی بر هویت زیبایی شناختی آن اولویت یابد. او در دوره جدید آثارش، علاوه بر تغییرات شکلی برای دستیابی به طرحها و ترکیبهای نوین، برقدرت معنایی واژهها و عبارات کلامی متمرکز میشود تا بدین ترتیب به طرح مفاهیم انتقادی و چالشهای فکری در واکنش به جهان پیرامونی خویش بپردازد.
آثار احصایی در یک تعریف کلی، ترکیب شکلگرایانه و گرافیکی از کلمات و حروفی است که به زیبایی درهمتنیده و بافتی آکنده از گرههایی بیشمار را پدید میآورند. او این کار را بسیار استادانه و در شاخصترین آثارش با ترکیبهایی کمینهگرا مرکب از نوشتارهایی به رنگهای اصلی، غالباً روی زمینه سیاه، انجام داده و به اعتبار آن شهرتی جهانی کسب کرده است. نقاشی انتزاعی که هنرمند بدین روش خلق میکند، اشاره مشهودی به یک جلوه بصری در متونی کهن دارد که همیشه حاوی حکمت متعالی و معرفت حق بودهاند. یک مصداق الهام بخش از چنین جلوهای مرتبط با این متون، سنت سیاهمشق است که بهخاطر ناخوانا شدن متن در اثر کنش خودجوش و حسی نویسنده، به یک تجربه صوفیانه و عارفانه ایرانی نسبت داده میشود. این سنت یک سلوک شاعرانه است که با نگارش دست نوشتههایی شهودی، بدون معنایی روشن، به صورت کنش خطخطی کردن تجلی مییابد. ترکیبهای درهم پیچیده محمد احصایی قطعاً نوعی گسترش زیباییشناسی سیاهمشق برای تبدیل آن به یک نقاشی مدرنیستی است. همانند سیاهمشقها، در این آثار نیز عبارتهای کلامی به شکل موهومی ظاهر شده و به طور تعمدی ناخوانا هستند. به همین سبب آثار مزبور نوعاً بدون عنوان معرفی شده و مآلاً تلاشی برای خواندن نوشتار هم توسط بیننده آنها صورت نمیگیرد.
احصایی برخلاف سایر هنرمندان نقاشیخط که آثارشان بیشتر بر حروف استوار است دست به خلق آثاری زده که محوریت آنها کلمه است و به خصوص که در آثار اخیر که رنگ و بوی گرافیک در آنها بیشتر می باشد مفهوم انتقال پیام از کلمه بر خلاف مجموعه گره به چشم میخورد.
در تابلوی حقیقت چیست،《حقیقت چیست》 یک عبارت استفهامی است که با ذهن مخاطب خود عمیقاً درگیر شده و او را به تعمق در چیستی حقیقت فرامیخواند. بدین سیاق نقد این اثر بیش از جنبههای شکلی و زیبایی شناختی آن، به کنایهها و دلالتهای این عبارت برمیگردد. البته هنرمند در اولین نقاشی تعاملی خود، از کیفیات هنری و جاذبه بصری غافل نبوده و یکی از تماشاییترین ترکیبهای خود را با خطوط سفید و کناره سیاه روی یک زمینه آبی خاص پدید آورده، در حالی که نقطههای درخشان زرد بر جذابیت این ترکیب رنگی میافزاید.
«حقیقت چیست» به صراحت یک پرسش هرمنوتیکی است که هم حقیقت و هم راههای نیل بدان را به چالش میکشد. لذا علی الاصول یک تعمق روش شناختی است تا اعتقادی، که از هیچ خاستگاه فکری مشخصی سرچشمه نمیگیرد. در این کلیت میتوان به مخاطب قرار دادن ببینده اثر اشاره کرد و نیز این نکته که هنرمند برخلاف آثار پیشین خود که حقیقتی را خاطرنشان میساخت، در اینجا کشف حقیقت و یا اصالت آن را به مخاطب خود واگذار میکند. به دیگر سخن هنرمند بهجای واژگان بزرگ و نامهای مقدس که قهراً از یک حقیقت مطلق ناشی میشوند، در این اثر به نسبی بودن حقیقت و بستگی داشتن آن به دیدگاههای مختلف اشاره دارد.
احصایی را در کل می توان یکی از مهمترین هنرمندان معاصر ایران بنامیم که در ذیل به آنها خواهم پرداخت:
۱ حضور در جریان نقاشیخط به عنوان یکی از مهمترین جریانات هنری کشور و تاثیر عمیق بر صدها نفر به خاطر خلق آثاری بدیع و خاص با خلاقیت بسیار به گونه ای که جمعیت کثیری از او تقلید کرده و به شیوه او کار می کنند .
۲ حضور گسترده در بازار های هنر و شهرتی که از این جهت در دنیا کسب کرده است.
۳ تدریس و تاثیرگذاری بر هزاران هنر جو در طی سالهای متمادی.
۴ خلاقیت و نو آوری در خلق آثار و عدم تکرار.
با آرزوی طول عمر و سلامتی برای استاد محمد احصایی
آبان ۹۷ شایان شعبان
منابع و مواخذ:
_دائره المعارف هنر /روئین پاکباز
_نود سال نوآوری در هنرهای تجسمی ایران/جواد مجابی
_زایش مدرنیسم ایرانی /علیرضا سمیع آذر
_ تحولات تصویری هنر معاصر ایران /سیامک دل زنده
_هنر معاصر ایران/حمید کشمیر شکن