پیر بوردیو جامعهشناس فرانسوی، در مجموعه مقالاتی که درباره عکاسی نوشته معتقد است: یکی از چیزهایی که هر عکس به ما میگوید آن است که این یک چشمانداز است. این گزاره خبری تصویری از شباهتهای واقعیت مکانی سخن میگوید. با اینکه زاویه دوربین، نورپردازی، استفاده از فیلترها و … ما را در لمس آنچه حقیقت مکانی است محدود می کند.
کاشان شهری است که انسان غرق در مدرنیته با بازدید از معماری خانههایش هر لحظه آرزو دارد برای فرار از آنچه میتوان شلوغیها نام نهاد و او را مانند یک پیچ امینالدوله احاطه کرده، به درون سادگی و اندیشه خالق آن خانههای زیبا پناه ببرد. شهری که میراث پیشینیان یک اقلیم فرهنگی باشد، برای تعادل که لازمه زیست پویاست با خلق فرهنگی نوین هم باید خود را در یک ترازو قرار دهد. فضایی که بتوان هم گذشته و هم حال را که نگاهی به آینده دارد در مسیر توسعه زیبایی بصری و اندیشهورزی فرهنگی و اجتماعی در یک اقلیم بگنجاند.
قصه ما درباره دو برادر دوقلو و دو مهندس است از و در کاشان که به عکاس هم تبدیل شدهاند. حسن و حسین روشنبخت نزدیک به هشت سال پیش با پولی که از فروش عکسهای خود بدست آمده بود با احساس کمبود فضای هنری در شهر زیست خودشان کاشان، بانی خرید یک بنای قدیمی شدند تا آنرا بازسازی کنند. پس از تکمیل بازسازی و مرمت، در ساختمان قدیمی کارگاه شعربافی که نوعی پارچهبافی سنتی کاشانی به جا مانده از دوره صفوی است و با ورود ماشینآلات صنعتی در اواخر دهه شصت از رونق افتاده، «کافهکارگاه» شکل گرفت. مرمت و تغییر فرم بناهای تاریخی در دل کاشان برای دو مهندس و همزمان عکاس قصه ما، مانیفستی با تیتر اصلی حفظ اصالت با کاربری نو و در واقع معاصرسازی فضاهای قدیمی داشت.
این فعالیت مستمر برادران روشنبخت در دل بافت قدیمی کاشان با همراهی حسین فرمانی به خلق فضاهایی چون «گالری هشتچشمه»، «خانه استیو» و «خانه لوسی» منجر و در ادامه با همراهی هما ضرابی به خلق فضای «فضای سوله» انجامید. هدف برادران روشنبخت از ابتدا این بوده که شهر خود کاشان را به قطب هنر تجسمی در خارج از پایتخت تبدیل کنند. تا نشان دهند می توان در فضای خارج از مرکز نیز کار فرهنگی و هنری ماندگار کرد. هدفی که بعد از چند سال با دعوت از آرتیستهای مختلف و اجرای پروژه های خود به خوبی محقق شده و بانی شروع به کار مراکز فرهنگی و هنری دیگری در کاشان نیز شده است.
در عکاسی پستمدرن امروزی مکانمحور بودن در راستای نشانهشناسی تصویری یک شیوه بیان است. در مجموعه عکسهای برادران روشنبخت هیچ موجود زندهای در داخل کادر آنها نیست. مکان و فضاهای ثابت حرف اول و آخر را میزنند. مجموعه «بیلبوردها» که در سال ۹۴ خورشیدی در کاشان گرفته شده و مجموعهای از موزههای پاریس در سال ۱۴۰۱، از این مکانمحور بودن حکایت دارد. آنها یک لایه سفید به عکسهایشان اضافه میکنند تا با حذف جزئیات، فرم را غالب کنند. عادت این عکاسان کاشانی به زاویه تابش آفتاب در شهرشان که نور مستقیم بیشتری را دریافت میکنند در این نوع عملکرد موثر است. ارجاع مکانی به نقطه ای که از آن عکس گرفته شده یا در واقع ارجاع مکانی به آنچه در چشم عکاس دیده شده در خلق اثر برادران روشنبخت اهمیت دارد.
در مجموعه «گلخانهها» آرتیستهای کاشانی ما درون کادر دوربین خود گلخانههای میان برهوت اقلیمی اطراف کاشان را مکانی برای جریان زیستی کشت و زرع در احاطه نازیستی بایر بودن بیابان یافتهاند. پروژه «زیست گلخانهای» مشارکتی است میان گالری هشتچشمه کاشان و گالری اعتماد در تهران، اما فضای نمایش داخل گالری هشتچشمه نیست، بلکه در یک فضای گلخانه مدرن در بطن بافت قدیمی کاشان قرار دارد که در زمستان ۱۴۰۳ میزبان مخاطبان خود است. دو مهندس کاشانی ما زمین بایری را در انتهای کوچه تنگ و بنبستی که تبدیل به زبالهدانی محله شده بود خریداری کردند تا فضایی تازه با کاربری مفید ایجاد کنند. آنها در میان بافت قدیمی، سازه ای از آهن و شیشه به عنوان یک گلخانه ساختند. نمایش «زیست گلخانهای» به عنوان مقدمهای برای شروع بکار رسمی گلخانه تجربه شده است.
در چیدمان نمایش ۳ استوانه بلند به جنس نایلون و درختانی درون آن خودنمایی میکند. آرتیستها آنها را به نشانه حصاری به دور آدمها به عنوان پناهگاه و انزوا از همنوعان خود در نظر گرفتهاند تا فضای امنی برای دوری از هر آنچه مطلوب نیست پنداشته شود. در گذر زمان نمایش، دو عدد از درختان خشک شده و یکی سرحال و قبراق مانده است. برادران روشنبخت این واقعه را با محکوم به نابودی در اثر انزوا و یا حال خوب با آن انزوا تعبیر کردهاند. تانکرهای آب زنگزدهای که قرار گرفتهاند در فضای نمایش نیز به مفهوم محدود شدن منابع در نتیجه محصور شدن اشاره دارد. درختان میوه و پلکسیهای چاپ شده معلق در فضای گلخانه نیز از دیگر المانهای این چیدمان با این مفاهیم هستند.
بر روی میزی که در میانه فضا قرار گرفته است تپهای از خاک و گیاهان به همراه گلدانهایی خالی چیده شده و از مخاطبان خواسته میشود با نمایش تعامل کرده و گیاهی را در داخل گلدانی بکارند. ناسلامتی داخل گلخانهای هستیم و کاری دور از رسم مکان نیست. میتوان گیاهی را داخل گلدان کاشت و با خود برد و میتوان گیاهی را داخل گلدان کاشت و با خود نبرد و حتی میتوان کاشتههای دیگران را با خود برد. اینجا هم نتیجهگیری عملی آرتیستهای پروژه به واکنش مخاطبان این بوده که حتی با محیا بودن فضای امن با نور و دما و شرایط یک کاشت استاندارد، از گیاه و خاک گرفته تا گلدان و وسایل کاشتن، همچنان آن دلیل لازم را برای مشارکت نمیدهد. آیا محیا بودن همه شرایط برای یک کنش اجتماعی، تضمین کننده مشارکت افراد میتواند باشد؟