نیماد آذرگان برای نقاشان دیجیتال نام آشنایست. وی که نقاشی خودآموخته و هنرمندی دیجیتال به شمار میآید، به تازگی سری جدیدی از مجموعهی”مینیمال های غلامقمر” را به پایان رسانده که نتیجهی آن به زودی به نمایش درخواهد آمد. به همین خاطر در پروندهی این هفته به مرور آثار اخیر این هنرمند میپردازیم:
نگاشتن درباره آثار هیچ هنرمندی ساده نیست؛ به ویژه که نویسنده هر اندازه هم تلاش کند به فضای ذهنی خالق اثر نزدیک شود، در پایان باز هم دچار سوگیریهای شخصی میشود؛ به همین خاطر لازم است فضای ذهنی آذرگان را به عنوان کسی که در آثارش توجه به کتب مصور کهن و در عین حال بازتاب دادن مفاهیم و دغدغههای امروز را در مرکز ثقل قرار داده، مد نظر قرار دهیم. این دو عامل که از منظر زمان منقطع و از دید مفهوم تا حدی متصل هستند، نوعی دوگانگی و چالش را در هضم آثار آذرگان پدید میآورد. چالشی عمدی که هنرمند مانند توری برای مخاطب پهن کرده و تا زمانی که مجبور به اندیشیدن و پرسیدن نشود، رهایش نمیسازد. این امر را میتوان در جزئیات رازآلود کارها و حتی در نوشتاری که گاه با آنها منتشر میکند به خوبی دید.
آذرگان هنرمندی است که عنصر زمان را به خوبی درک کرده و به آن ابعادی فراتر از بعد چهارم و ژرفایی به اندازه احساس آدمی میدمد و اگر با او درباره آثارش صحبت کنید بدون هیچ اصراری به القای منظورش، مخاطب را با اثر تنها میگذارد؛ عملی که شاید آزادی مخاطب در برداشت یا بیعلاقگی هنرمند به توضیح را برساند. باری، پس از درنگی در آثارش مخاطب با پرسشهای فراوانی درگیر میشود که راهش را در کشف رموز جالبی که در تابلوها کار گذاشته شده -به عمد- پیدا میکند و اینجاست که آثار وی از نو زاده میشوند!
آذرگان در کنار ظاهر ساده و صمیمیاش فردی به شدت رمزآلود است که بدون تلاشی آگاهانه، به دلیل ذات بازیگوشش مخاطب را در لایههای مختلف آثارش رها کرده و به او فرصت اکتشاف میدهد و هر بار با پسزمینهای تازه او را به مرحلهای دیگر دعوت میکند و نگارنده همین عامل را یکی از مهمترین عناصر جذابیت آثار وی میداند.
در بررسی واپسین آثار این هنرمند تجسمی بینندهی تضاد و حتی پارادوکسی هستیم که نبوغ شیطنت آمیز وی را بیش از پیش نمایان میسازد و آن چیزی نیست جز درهمآمیزی خوشترکیبی از هنر نگارگری ایرانی و تازهترین تصاویر ماهوارهای شرکت گوگل! این ترکیب که حتی همنشینیشان در عنوان هم دور از ذهن است، در آثار دیجیتالی آذرگان به طرز هنرمندانهای هموار شده و با مهارت و ظرافت بدل به نسخهای ناب شدهاند که نمونهاش در دیگر هنرمندان نسل نو که روی این موضوع کار میکنند کمتر یافت میشود.
درحالی که نیماد آذرگان خود را ملزم به پایبندی به هیچیک از سیزده مکتب اصلی نگارگری نمیکند، با جسارت تمام در آنها دست برده و تغییرشان میدهد؛ روحی امروزی به آنها بخشیده و باز زندهشان میکند. در مرحله بعدی پای را از گلیم فراتر برده و برای نخستین بار با بهرهگیری از پسزمینههایی کاملا متفاوت سعی در آفرینش روشی تازه برای بازگفتن سخن خویش میکند. او با بهگزینی تصاویر ماهوارهای شرکت گوگل و بازنشانی مینیاتورهای ایرانی با بینیهای عمل کرده یا آیفون به دست روی آنها نه تنها نهیبی بر زندگی اینروزهای ما میزند، بلکه خاصیتی جغرافیایی را بدانها میافزاید. هنگامی که کاراکتری از دوران شکوفایی هنر نگارگری مشغول تماشای میوهای در زمینهای منحصربهفرد از جغرافیاست یا زمانی که سوژه با نگاهی خیره مخاطب را پشت ماسکی نگاه میکند که این روزها در اوج آلودگی معنایش را به خوبی درک میکنیم، تماما با این پرسش روبهرو میشویم آیا به راستی ما هنوز همان کاراکترهایی هستیم که با عمل بینی و به دست گرفتن آیفون تلاش داریم شکوهی از دست رفته را بیابیم؟ یا شاید گستردگی این نقشهها پراکندگی روزگار کنونی ما را نمایش میدهد که نتایجی مانند پیتزای قورمه سبزی را در پی داشته؟!
آثار نیماد آذرگان حتی با سادهترین دیدهی ممکن هم ارتباط برقرار کرده و روح شوخطبع اما دقیق هنرمند را در خود حفظ کردهاند. اثر بالا با عنوان “کودک درون علیمردان خان” یکی از بارزترین آنهاست که به وضوع اثری ضد جنگ به شمار رفته و کودکی از دست رفتهی بسیاری از ما اهالی خاورمیانه را به تصویر کشیده که در همراهی با پسزمینهی درستی ( یک محل جغرافیایی با داشتن دوایری مانند بادکنک) سخنی نو در میان هیاهوی این روزها در بر دارد.