به دنبال انتشار نامه سرگشاده آقای باربد گلشیری به احسان رسولاف مدیر گالری محسن در تهران، آقای مجتبی امینی جوابیهای را برای هنرگردی ارسال نمودند که دراستای سیاست آزادی بیان، ملزم به انتشار آن به دور از ویرایش هستیم.
ردای گشاد
سلام باربد گلشیری
دلایلی که مرا بر آن داشت تا بر نامه سرگشاده ات به احسان رسول اف، که نوشته ای آکنده از نقاط مبهم و تاریک است، کورسویی بتابانم از این قرار است:
نخست آن که در نامه ات به شکلی غیر مستقیم و با کنایه به من، مجتبی امینی، همان کسی که « در یکی از کتابچههاتان نیز با یکی از هنرمندانتان گفتوگو کردهام. » اشاره کرده ای. اگر خودت به هر دلیلی از برشمردن سوابق تمام روابط و مراوداتت با گالری محسن امتناع کرده ای پس بگذار یادآوری ات کنم اگر کتابچه ای باشد که حاوی گفت و گویی میان تو و یکی از هنرمندان گالری محسن باشد ، همان یکی بیشتر نیست. پس اگر نامی از من نبرده ای دلیلی بر پذیرش این حق السکوت نخواهد بود. من سر در برف فرو نمی کنم. خوب می دانم که استعمال کنایه به ضرورت ابهام است نه در این خصوص که آشکار است نوشته ات به چه کسی اشارت دارد.
دوم آن که هنرمند آن گالری هستم و بر این باورم که ماهیت هر گالری به هنرمندان آن بستگی دارد و این هنرمندانند که به آن نهاد به زعم تو «غیر مدنی» اعتبار می بخشند و حال که خودت هم به این باور رسیده و آن را به هنرمندان گالری محسن تعمیم داده ای که ملک طلق آن به شمار می روند، پس به اعتبار همین گفته پاسخ گوی نامه ات هستم.
و سوم این که اگر تو مختار و مجاز به اشاره به دیگر هنرمندانی، من نیز مختارم که همان ها را که باز با کنایه و بی اشاره به نامشان، پایشان را به نامه ی سرگشاده ات گره زده ای، دعوت به خواندن این نامه کنم.
باربد گلشیری! چه بسا بیهوده نباشد صفحات همان تاریخ خُرد هنرهای تجسمی را با اوراق همین نامه ها پر کنیم که خُردی تاریخ هنرهای تجسمی از خُردی نویسندگان آن بوده است که البته ردای قضاوت در خصوص خُردی و سترگی این تاریخ بر تن ات کمی گشاد به نظر می رسد، هر چند که از نگارش نامه ات چنین به نظر می رسد که پاکدستانه و بی هیچ لغزشی، بر آنی که دادستان عادل و منصفی در پیشگاه همان تاریخ به نظر رسی.
انتشار و توزیع نامه ات به مدد همکاری یکی از همان” همکارانی” را که گویی از عذرخواهی ات به وجد آمده همراه گردیده است که نامش را به سیاقی که تو در پیش گرفتی نخواهم نوشت تا او نیز زخمِ نیش و کنایه را همان گونه تجربه کند و من و دیگر هنرمندان و کارمندان گالری محسن چشیده ایم؛ همو که دیرزمانی است در “دنیای آزاد رزیدنسی ها و فرصت های کاری و مطالعاتی” روزهای حصر را می شمارد و هشتگ می کند تا نکند ما که این جا زمین گیر شده ایم، یادمان برود چه کسی درحصر است!
تو و همکارِ هنرمندِ سیاسی – اجتماعی ات چه کرده اید که همه را با نیش و کنایه می نوازید و خود را شایسته تر از دیگر هنرمندان تلقی می کنید!؟ جز این است که سرخی ِخط های قرمز اینجا را بهتر از دیگران به دیده می شناسید تا پای تان را گوشه ای آن سوی خط نگذارید که خوب می دانید چه هزینه ها که ندارد. حال که تاوانی نداده و چنین مدعی شرافت و مبارزه و مقاومت اید وای به آن روز که گذارتان به پاسگاه سر کوچه بیفتد. خبر داری که روز نوشتن آن نامه ی پر طمطراق در باب تعهد اخلاقی ات در ردِ دعوت موسسه یارات آذربایجان، عکاسی که از گورستان خاوران مستندنگاری کرده بود، پس از تحمل ۱۰ سال زندان و مشقت های آن آزاد شد؟ بدیهی است که هشتگ کردن روزهای حصر او به کارتان نمی آید وقتی بر این گمانید که آثارتان ( همان آثار سیاسی- اجتماعی تان ) یحتمل روزی در موزه مصائب بشریت به نمایش در خواهد آمد که اگر هم چنین نشود این تاریخ است که بدهکار شرافت و تعهد شما خواهد بود.
آن “همکارمان” که نامه تو را ستایش کرده است مگر حقوق اش را از بزرگترین موسسه تبلیغاتی کشور با چند صد کارمند و اموال و اقمار نجومی اش در چهار راه جهان کودک نمی گیرد ؟ چطور این دوست عزیزمان که حق التالیف آثارش را از مجله شبکه آفتاب که از اقمار همان موسسه باشد دریافت می کند، هنرش جریان ساز است اما هنرِ ما و دیگران نیست! نکند دخل و خرج آن موسسه برای دوست مان شفاف گردیده است ؟مگر آن گالری داری که نامه تو را پخش می کند حاضر است «مانند شرکتها و نهادهای سالم صورت شفاف منابع درآمدی و دخل و خرج سالانه» اش را منتشر کند؟ آن گالری داری که کار سپهری را در حراج تهران به بهای پنج میلیارد تومان می فروشد چرا شفاف نمی گوید که کار را چه کسی خریده و پول اش از کجا آمده است ؟ باربد گلشیری! چرا هرگز نپرسیدی چه تعدادی از همین دست آثار سپهری تا کنون فروخته شده و چه کسی خریده و پول اش را از کجا آورده اند . پرسیده ای که گالری محسن در کدام حراجی حاضر بوده یا نبوده است ؟ که اگر نپرسیدی چون خوب می دانستی که این دست هنرمندان خودشان کارهایشان را گران تر می کنند و به آنهایی که پولشان باد آورده است می فروشند. راستی نکند همه این ها در حراجی ها کارهاشان را به رسول اف می فروشند ؟
برسیم به ندانسته هایت! البته با پوزش از این که تو را به ندانستن متهم می کنم. چون خودت اقرار کرده ای به یادت می آورم:
حقیقتاً تو از وضع اموال و اقمار گالری محسن تا همین چند صباح گذشته خبر نداشتی! تویی که جزو اولین هنرمندانی بودی که در افتتاحیه گالری محسن (نمایشگاه دیگری)کارت آنجا بود؟ عجبا که از بدو تولد گالری تا به این روزها، در این هفت سال، هیچ از آن نمی دانستی! تویی که ستایشگر آثار آن دوست عکاس ات در گالری محسن بودی فقط همان دوست ات را می شناختی؟ فقط به همان عکس ها نگاه کردی و سقف و در و دیوارها را لابد ندیده بودی؟ تویی که سه سال پیش مصاحبه ای با من در کتابچه گالری کردی آنجا هم هیچ نمیدانستی ؟ در نامه ات نوشته ای بعد از تحقیق خبرنگاران درباره اموال و اقماراحسان رسول اف پی بردی که پول اش شبهه ناک است و در نامه ات آورده ای که دستمزدی طلب نخواهم کرد اما چه بسیار کسانی به جز من هم به خوبی می دانند که برای آخرین همکاری ات از گالری دستمزد هم طلب کرده بودی که ندادند. جهت اطلاع همکاران که گالری محسن برای کیوریتورال پاسیو بودجه ای نمی دهد. بهتر نبود پیش از نوشتن نامه ای که گویا در وضعیت نسیان به تحریر در آمده است، اول از نزدیکترین افراد به خودت چند و چون این روابط را جویا می شدی یا همین که چون دراین یک سال «اهل» هیچ گالری نبوده و ظاهراً مستقل شده ای و صد البته دیگر «ملک طلق» هیچ گالری دیگری نیستی ، همه چیز برایت روشن شد تا بتوانی خودت را مبرا کنی و به دیگر همکارانت چنین به دور از انصاف و صداقت تازیده باشی.
نوشته ای در فضای حرفه ای فی المثل اگر کسی خواست اجرت کارگری را بپردازد اما رسید آن را مطالبه نکند، دلالت بر آن دارد که پولش را از باد به دست آورده است، پس تصور کن اگر گالری محسن به جای آن دو پنجاه هزار تومان ، دو کتاب به رسم قدردانی به تو هدیه داده بود، آن طور که رسم معمول شان است، چه برهانی به هم می بافتی که پول شان باد آورده است ؟ آن کتاب را چگونه باز می گرداندی که آن هفت سال را هم حساب کرده باشی ؟ یک نکته در محاسباتت جای تقدیر و تشکر دارد و آن به رسمیت شناختن بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران و آمارهای منتشره آن در خصوص نرخ تورم است.
از دخل و خرج شفاف گالری ها سخن به میان آورده ای، نکند آن موقع که «اهل گالری» بودی خرج و دخل شفاف شان را پیشکش کرده اند تا مبادا شبهه ای در پول شان باشد تا پول تو هم مع الواسطه ی ایشان شبهه ناک شود و لابد امروز مجبور به بازگرداندن آن باشی که البته با احتساب همان نرخ تورم من و تو خوب می دانیم که مبلغ قابل توجهی خواهد شد. شاید هم حقیقتاً چنین باشد که برایت شفاف سازی کرده اند ، پس چه باک و هراس که ما هم شرمنده ی پاکدستی شان شویم. بگو تا همه ی ما و همکارانت بدانند که پول هایی که گرفته ای که از فرط شفافیت، پشت و روی اسکناس هایش قابل تشخیص نخواهد بود. آن روزهای اهلیت ات در گالری که همکاران ات مثل من و دیگران نمایشگاه می گذاشتند اما نمی دانستند چه می شد که بدهکار گالری می شدند، شفافیت دغدغه ات نبود؟ تو خوب یادت هست من در دوران کار در آن گالری دو ماشین و یک باغچه در کاشان را فروختم تا بتوانم کار بسازم و به نمایش بگذارم و زندگی کنم اما هیچ دست گیرم نشد آن هم درست در همان هنگام که گالری مشترکمان چه ها که برای نمایش آثار تو نمی کرد. آن روزها که پول های شفاف و تمیز به حساب تو سر ریز می شد آیا هیچ شک نبردی که مبالغی که تو خرج سفر هایت می کنی نکند همان پول هایی باشد که همکاران ات بعد از نمایشگاه گذاشتن بدهکار گالری شده بوده اند. فکر نکردی شاید در این ها هم شبهه ای باشد. مگر تو چه خلق می کردی که دیگران نمی کردند؟ مگر صدای همین همکارت را که شجاعت تو را برای این نامه ستایش کرده هرگز شنیدی یا خواستی که بشنوی ؟خواستی اسناد شفاف این ادعا ها را از نظر بگذرانی ؟ آنجا تو بزرگ بودی و ما خُرد؟ آنجا که تو قدرت داشتی با دیگران چه کردی ؟آیا نگاهت نگاه متفرعن اربابی به رعیت نبود؟ آنجا که تو گلشیری بودی و می گفتند اعتبار آن نهادی، اگر می خواستی، می توانستی که شفافیت را مطالبه کنی یا اینکه اعتبارت را بازبستانی تا ببینند که فقط تعهدت به همکاران هنرمندت در باکوی آذربایجان نیست اما سکوت کردی چرا که منفعت ات در دم فروبستن و چشم بستن بود تا آنجا که دیدی عنقریب است که سقف بر سرت خراب شود، پس گالری را رها کردی . نگو که نمی دانی هنوز هم آن دوست مشترک مان بابت آب حوض به گالری بدهکار است ؟ کمی سرت را بالا بگیر ! از شرم ات که نیست، از این است بس که از بالا دیگران را پایین تر از خودت دیده ای.
باربد گلشیری! از سانسور می نویسی و لابد خودت هم دروغت را می خوانی. وقتی که پرستو فروهر از تو پرسید باربد چه شد که به موزه رفتی و آنجا کار گذاشتی مگر تو نبودی که گفتی بی ینال را انجمن مجسمه سازان برگزار می کند و مستقل اند و عهد کرده ام که اگر کارم را سانسور کنند و یا کار دیگری را ، بی هیچ درنگی کارم را از موزه بیرون می برم . چنین کردی ؟ دورتر و جای دیگر هم رخ نداد. درست کنار کار خودت بود که رییس موزه آمد و کار هنرمندی که چه زحماتی برای نصب آن متحمل شده بود را به بهانه تداعی اندام تناسلی زنانه حذف کرد. نه تنها این ها را دیدی و کارت را از موزه بیرون نکشیدی که جایزه نقدی ویژه هیات داوران را هم دشت کردی. همین ها «شفاف سازی» می کند که چگونه آن جا که پای منافع ات در کار باشد، پا بر روی اصول خودت می گذاری و اینجا و آن جا، که پای دیگران در کار باشد، سیاه نمایی می کنی و اکنون همین باربد گلشیری است که توقع دارد گالری های دیگر در حمایت از کار پروستو فروهر کارهایشان را از دیوار پایین بیاورند آن هم در آرت فری که هیچ ربطی به گالری محسن ندارد و بانی اش صاحب گالری دیگری است و ماه ها برای برپایی آن زمان و منابع مالی هزینه شده است باربد گلشیری! به اعتبار کدام ردای قضاوت اینگونه در مصدر دادگاه نشسته ای و تقریر احکام می کنی؟ اگر به دنبال اعتباری، بدان که محکومیت دیگران، دلیلی بر برائت تو نیست. نامه ای که پنداشته ای سندی تاریخی و گواهی بر پاکدستی ات خواهد بود آکنده از ریا و دروغ و خودستایی است که در تک تک کلمات و سطور آن موج می زند.
می دانی کجا کارد به استخوان می رسد؟ آن جا که وقتی گالری ات چند ده میلیون تومان خرج نورگالری کرد و آنها بالای سنگ قبر های تو آویزان بودند برای مردم پولی نبود ؟! نکند آنها را خاموش کردی و به جایشان شمعی روشن کردی تا به دیگران بفهمانی هنر سیاسی –اجتماعی تو در بستر و خاستگاه اقتصادی و سیاسی درست اش قرار دارد!
مجتبی امینی
دیدگاههای مندرج در این مقاله شخصی بوده و الزاما در راستای سیاستهای هنرگردی نمیباشد.