اصولا برپایی نمایشگاه آن هم درفضای یک گالری خصوصی، رویداد هیجانانگیزی به شمار میرود؛ به ویژه اینکه اگر این اتفاق نخستین تجربهی هنرمند در قالب برگزاری نمایشگاه انفرادی باشد برایش به اتفاقی فراموش نشدنی بدل خواهد شد. از این رو عطش برپایی نمایشگاههایی از این دست کاملا قابل درک است و خوشبختانه با توجه به رشد چشمگیر گالری ها در پنج سال گذشته، بهخصوص در شهرهای بزرگی مانند تهران، برگزاری یک نمایشگاه انفرادی را بسیار آسان کرده است و دیگر مانند گذشته هنرمند درگیر فرآیند طولانی و دشوار نمیشود. اما این بخش تنها نیمهی پر لیوان است و نیمهی دیگرآن که بازتاب دهندهی واقعیات و بازخورد های جامعه میباشد حاکی از آن است که این رشد در تعداد گالری ها یا به بیانی افزایش کمی مسأله، تأثیر زیادی بر بهبود کیفی آن نمی گذارد و باید واقع گرایانه تر به این مسأله نگاه شود.
در روزگاری نه چندان دور،تعداد گالری های هنری فعال به شمارش انگشتان دست بود و سرآمد آنها نیز پس از انقلاب، گالری سیحون و بعد آن هم گالری گلستان بودند. اما امروزه تعداد گالری های فعال در سطح کشور به حدود دویست عدد می رسد که بنا بر آمار* بالغ بر نود درصد در تهران متمرکزند و به صورت هفتگی یا ماهانه به برگزاری نمایشگاه ها و معرفی آثار و رویدادهای هنری میپردازند. اگر فرض کنیم در گالری های سطح کشور در هر ماه تنها یک رویداد برگزار شود، این بدین معنی است که سالانه حداقل دو هزار و چهارصد اتفاق از جنس هنرهای تجسمی در کشور رقم میخورد. این رقم شاید در مقایسه با جمعیت کشور پهناوری مانند ایران عدد بزرگی نباشد. اما برای یک گالری گرد حرفهای قطعا رقم بزرگی به شمار میآید؛ چرا که با یک حساب ساده میتوان تخمین زد که اگر در هر نمایشگاه حداقل یک اثر فاخر وجود داشته باشد، دست کم سالانه باید در فضای هنرهای تجسمی ایران، بینندهی دو هزار و چهارصد اثر فاخر باشیم و به فرض در طول پنج سال فعالیت، دوازده هزار اثر فاخر موجود باشد. اگر دو هزار عدد از این آمار را به حوادث و انحرافات آماری ناشی از تغییر سلیقه و ذائقهی هنری متخصصین بدانیم، به جرأت میتوان تعداد ده هزار اثر فاخر را برای تمامی حوزه های هنرهای تجسمی معاصر در مدت پنج سال متصور بود که می بایست توسط هنرمندان خلق و به هنردوستان و جامعه ی هنری ارائه شود. با بررسی این آمار و ارقام فرضی و پایش رویدادهایی مانند حراجی های هنری و حتی فروش گالری های تهران، عدم تناسب این جریان در کشور به خوبی نمایان میشود و میتوان این روند افزایشی تعداد گالری ها و رویداد های برگزار شده را نوعی رشد کاذب و حباب مانند دانست که بالاخره روزی خواهد ترکید و رخ واقعی هنر معاصر ایران را نمایان خواهد کرد.
ترکیدن این حباب بلندپرواز اگرچه در ظاهر هیچ شباهتی به رنسانس های فرهنگی ندارد، اما تاثیراتش در سطح جامعه به همان اندازه تعیین کننده است و فصل تازهای از هنر معاصر ایران را ورق خواهد زد که در آن هنر به جد وارد زندگی اقشار متوسط به بالا شده جامعه شده و دیگر صرفا نوعی فانتزی لوکس و منحصر به ثروتمدان قلمداد نخواهد شد. در چنین حالتی جایگاه افراد با دقت بیشتری تعیین شده و مسیر پیشرفت برای آنها روشن تر است؛ چرا که در وضعیتِ بهینه یک هنرمند جوان به دلیل یادگیری از راه دیدن در خانواده، آگاهانه گام به عرصه هنر گذاشته و گالری دار به دلیل قدمت و دانش، با ظرافت به انتخاب آثار دست زده و در پایان هنردوستِ ثروتمند – و نه الزاما بسیار پولدار- بنا به دغدغههای شخصی و عشق به هنر اثری را میخرد. در این حالت صرف خریدن و آویختن اثر فاخری روی دیوار خانه دیگر وسیلهای برای پوشش ضعفهای نهان نخواد بود و تازه در اینجاست که فرآیند خلق، نمایش و خرید اثر هنری “اصیل” تلقی میشود.
با تمامی این تعابیر و تفاسیر پر واضح است که برای ترکاندن این حباب، ناچار به باد کردن بیشتر آن هستیم و ایدهآل آن است که این مرحلهی گذار را آگاهانه طی کنیم.
*خبرنامه هفتگی گالری گردی هنرگردی
دیدگاه های مندرج در این مقاله شخصی بوده و الزاما در راستای سیاست های هنرگردی به شمار نمی آید.