وقتی جامعه ای در بزنگاه تاریخی خود مسیر تحول خواهی را انتخاب می کند، هنرمندان از اولین گروه های صنفی هستند که به آن می پیوندند؛ آنها سعی می کنند تا از جامعه خود عقب نباشند. مطالبات خود را بیان کرده و بدون ترک صحنه رویارویی، دست به اقدامات عملی در راستای آرمان های خود می زنند. اقداماتی که جهش های تاریخی کتاب های تاریخ هنر و ظهور سبک های در اقلیم های مختلف را شامل می شود.
روسیه تزاری در سال ۱۹۱۷ میلادی در خارج از خانه درگیر جنگ بین الملل اول و در داخل امپراطوری خاندان رومانوف در حال متلاشی شدن بود. دولتمردان جدید روسیه، استقلال مردمان منطقه خودمختار فنلاند را به رسمیت شناخته و از خیر روسی سازی آنجا گذشتند.
از دل دورانی که احساسات ملی گرایانه فنلاندی در اوج خودش بود، پنج نقاش اکسپرسیونیست خسته از سنت های دیرین نقاشی کلاسیک گردهم آمدند. تیکو سالینن، مارکوس کالین، آلوار کاون، یوها ریسانن و گابریل انگبرگ نمایشگاهی گروهی در نوامبر ۱۹۱۷ برگزار کرده و کمی بعد نام گروه خود را بر همین مبنا نوامبر انتخاب کردند. شاید در برهه زمانی که نام فوریه یادآور انقلاب منشویک ها و اکتبر یادآور انقلاب بلشویک های روسیه بود، آنها نیز تقابل را در انتخاب نامی در گذر از صور فلکی دیدند. در طی سال های بعد ۲۲ هنرمند دیگر نیز به گروه نوامبر فنلاندی پیوستند.
این گروه هم نامی آلمانی نیز دارد. گروه نوامبر آلمانی نیز جنبشی متشکل از هنرمندان اکسپرسیونیست برلینی بود، که به سال ۱۹۱۸ به دور هم جمع شدند. اما برخلاف هم نام فنلاندی خود، وحدت هنر ، معماری و شهرسازی را در جامعه ای سوسیالیستی دنبال می کردند.
هنرمندان حلقه اولیه گروه نوامبر فنلاندی، همگی با کسب تجربه در سفرهای مطالعاتی به دیگر کشورهای اروپایی مخصوصا فرانسه در بازگشت بانی تغییرات مترقی خواهانه در نقاشی فنلاند شدند.
فرانس آلوار آلفرد کاون(۱۸۸۶–۱۹۳۵)
نقاش و معلم اکسپرسیونیستی بود که برای کسب تجربه هنری این شانس را داشت که به نقاط مختلف اروپا سفر کند. کاون در سال ۱۹۲۱ تابویی کشیده است به نام گروه نوامبر که حلقه ابتدایی پنج نفره اعضای گروه را که خود نیز جزو آنها بوده را نشان می دهد. تابلو این پنج را دور میز همیشگی شان در کافه بروندا واقع در یکی از خیابان های جنوبی هلسینکی نشان می دهد.کافه بروندا در دهه ۲۰ و ۳۰ قرن بیستم در بین هنرمندان و نویسندگان فنلاندی بسیار محبوب بود. کاون تا پایان عمر رئیس انجمن هنرمندان فنلاند بود.
مرد کور از کارهای قابل تامل کاون در کارنامه هنریش است. در این تابلو ما با مرد نابینایی مواجه هستیم که کودک کنارش بینا و خیره به رو به رو ترسیم شده است. مرد نابینا بدون دغدغه خاطر به پای تفکری نشسته است. کودک بینا اما نگرانی بیشتری دارد و مردد به آینده دور و نزدیک خیره شده است.
تیکو کنستانتین سالینن (۱۸۷۹–۱۹۵۵)
یکی از برجسته ترین نقاشان اکسپرسیونیست اوایل قرن بیستم فنلاند بود. او به خاطر کارهای منظره و مردم نگاری هایش مشهور است.او در سال ۱۹۰۵ برای یک بورس تحصیلی به همراه تعدادی دیگر از دانشجویان انجمن نقاشی مدرسه هنر فنلاند به دانمارک رفت. نقطه عطف زندگی هنری او سفری ۳ساله به پاریس از سال ۱۹۰۹ بود. جایی که با فوویسم های فرانسوی آشنا شد. بیشتر کارهای اولیه او در پاریس در یک آتش سوزی از بین رفت. اتفاقی که حتما برای او فراموش شدنش آسان نبوده است.
زنان رختشوی سالینن تبلور سادگی نگاه جامعه شناشانه او به زندگی مردم اطراف خود است. آثاری شبیه این در دوران خودش تفاوت زیادی با سبک حاکم داشته و مقبولیت همگانی نداشته است. با گذر سال ها ارزش هنری این دست از آثار مشخص شدند.
گوستاو مارکوس کالین(۱۸۸۲–۱۹۶۶)
حقوقدانی که نمی خواست در دستگاه های عریض و طویل دولتی کار کند. بنابراین با چهار سفر طولانی به دور اروپا مخصوصا پاریس، علاقمندی به هنر را در خود کشف کرد. در برخی از آثار او رفت و آمد مردم درون خیابان ها را نشان می دهد. بررسی بصری جامعه که از زاویه دید یک هنرمند اکسپرسیونیست نشات گرفته است.
کالین در ازدحام کلیسا به سادگی و بدون به کارگیری جزئیات در طراحی نگاه شهری خود را تبیین می کند. نمای کاملی از ساختمان کلیسا دیده نمی شود. عنوان و لباس های رسمی مشکی که تن مردان و زنان دیده می شود، می تواند کلیسا بودن این مکان را نشان دهد. خطوط بسیار ساده و جذاب رسم شده و از دیدگاهی آوانگارد ناشی می شود.
یوها ریسانن(۱۸۷۳–۱۹۵۰)
از نخستین نقاشان فنلاندی بود که در یک خانواده کارگری رشد پیدا کرده بود. در ۱۰ سالگی پس از مرگ پدرش، او نان آور خانواده شد و شغل های مختلفی را تجربه کرد. .وقتی به نقاشی علاقمند شد توانست در مدرسه هنر و طراحی هلسینکی و مدرسه نقاشی انجمن هنری فنلاند ثبت نام کند. او نیز در سفرهای مطالعاتی به ایتالیا،آلمان و فرانسه داشته و در آنجا خود را در سبک های جدید نقاشی محک زده و تجربه کسب کرده است. اندکی قبل از شروع جنگ جهانی دوم به فلوریدا ایالات متحده مهاجرت کرد و تا آخر عمر آنجا ماند.
ریسانن در تابلوی ماهیگیر روی یخ، انتظار را به تصویر کشیده است. انتظاری بر رو سطحی که نمی شود زیاد به آن اعتماد کرد ولی همان نقطه اتکایی برای به دست آوردن غذا شده است.
چارلز گابریل آنگبرگ(۱۸۷۲–۱۹۵۳)
نقاش متولد شهر تامپره فنلاند است که در مدرسه نقاشی انجمن هنر فنلاند و دانشکده مرکزی هنر و طراحی تحصیل کرده است. او نیز تجربه سفر به فرانسه و شرکت در نمایشگاه جهانی پاریس را داشته است. مضمون کارهای او طبیعت است؛ وقتی دور از شلوغی پایتخت در شهری کوچک زندگی کنی گویا افسون طبیعت تو را رها نمی کند. او سال ها مدیریت موزه هنر و موزه هیمز شهر تامپره را بر عهده داشته است.
وقتی از زمستان می گوییم؛ صحبت از کنار گذاشتن پالت رنگی و انحصار استفاده از سفیدی به میان می آید. اینجاست که سایه روشن ها وارد میدان می شوند. آنگبرگ در تابلوی روز آفتابی زمستان جنگلی پر برف را با استفاده از همین سایه روشن ها به سادگی تصویر کرده و با انتخاب قاب عمودی به جذابیت این تصویرگری افزوده است.