بازدید از نمایشگاهی که عنوانی ندارد و پوستر آن غیر از نام هنرمند تنها مربعی سیاه است، چندان جذاب به نظر نمی رسد اما خالی از وسوسه هم نیست. نمایشگاه نقاشی های سعید فلاح فر هنرمند و پژوهشگر حوزه تاریخ و هنرهای تجسمی از ۲۸ مهر ماه در گالری ایده پارسی برگزار شده و تا ۳ آبان ماه ادامه داشت. او در بیانیه نمایشگاه در شرح آثار چنین نوشته است:
جاذبه ی نام و شهرت و پول؛ مناعت طبع بسیاری از [به ظاهر] هنرمندان را ضایع کرده است تا جایی که اقلیتی که به طور ماهوی و تاریخی وظیفه ی پیشرو بودن داشت، در چند دهه گذشته، به خواست اکثریت متمایل می شود تا همچون هر بازار دیگری از اقبال عمومی و محبوبیت و ثروت و امکانات بیشتری برخوردار باشد. تفکر ناب و بلنداندیشی جایش را به درخشش های ناگهانی و هیجان انگیز، اما سطحی داده تا تعداد بیشتری را مجذوب کند. در اینچنین کنش هایی؛ همه الزامات هنر حداکثر به حیرتی ساده و زودگذر فروکاسته می شود. در این بازار مسگری، کم مایگان چنان بر طبل های بزرگ می کوبند که آواز نی لبک خوش الحان زرگران گم می شود. این سرانجام هنر ـ صنعت است که با حمایت بنگاه های مالی، سیاسی و ایدئولوژیک و البته با علائق ساختگی عام، قله های هنر را یک به یک فتح و پست می کند. آیا حذف هویت پیشین از هر شیء و رویدادی به هنر منجر می شود؟ این نمایشگاه؛ دوباره از چیستی، چرایی و چگونگی هنر و نقاشی می پرسد.” درباره موضوع و تکنیک آثار هم به صراحت اشاره به اقتباسی بودن دارد. ” تعدادی از تابلوهای این نمایشگاه کاملاً اقتباسی است و هر کدام به اثری شاخص و یا شناخته شده از آثار هنر مدرن و معاصر اشاره دارد.
سودابه کردی که مسئولیت اجرایی و برگزاری این نمایشگاه را به عهده گرفته است از برخی اشارات اجتماعی آثار می گوید:
این نمایشگاه تحلیل و نقدی است بر اوضاع اجتماعی و زیبائی شناختی هنر معاصر. ریخت شناسی، نسبت هنر و صنعت ـ هنر، مخاطب، زبان هنر و… سئوالاتی است که در آثار این نمایشگاه برای مخاطب طرح می شود. البته این نوع ورود به مباحث هنری نمی تواند علاوه بر موضوعات صرفاً هنری، جدای از شناخت روابط اجمتاعی و وضعیت جامعه باشد. بنابراین یکی از مهمترین آثار این نمایشگاه با عنوان “خاورمیانه” به نمایش درمی آید که در واقع هشداری است به عواقب دخالت در امور منطقه. بزرگترین تابلو این نمایشگاه با عنوان “نظم جهانی” هم اثر دیگری است که از سویی به نقد شیوه های هنری معاصر نظر دارد و از سویی هم مستقیماً به اوضاع روز جهان اشاره می کند.
با سعید فلاح فر در آخرین نمایشگاه اش گفتگو کرده ایم:
ـ اولین سئوالی که بعد از بازدید از نمایشگاه به ذهنم می رسد این است که؛ این یک نمایشگاه، نمایشگاه آثار نقاشی است یا عنوان کاملتری دارد؟
خیر. اگر به فرهنگ واژه ها مراجعه کنیم، مطابق تعاریف موجود در لغت نامه ها، این نمایشگاه و این آثار دقیقاً نقاشی نیستند. اصراری هم به این تقسیم بندی نبوده. اما در حوزه هنرهای بصری و تجسمی، شاید اسمی نزدیک تر از نقاشی هم نداشته باشد. آثار مرجع این نمایشگاه هم اغلب به عنوان نقاشی عرضه شده اند. به هر حال به نظرم با توجه به کارکرد؛ خیلی مهم نیست که چه اسمی داشته باشد. وقتی پای معنا در میان باشد، اصالت مدیوم و چهارچوب های رسمی مدیوم، دیگر گزینه مطلق نیست. در معرفی نمایشگاه و پوستر هم این عناوین خیلی به چشم نمی آمد. گاهی خود این عنوان ها و تقسیم بندی ها هم اسباب دردسر و فاصله از اصل می شوند.
ـ در بیانیه تند و کمی تلخ نمایشگاه از چیستی و چگونگی و چرایی هنر مدرن و معاصر گفته اید. گویا محتوایی انتقادی در این بیانیه هست. آیا این تابلوها، اثر هنری مستقل هستند؟ یا از ماهیت هنر سئوال می پرسند و قصد دیگری دارند؟
در چند دهه گذشته اتفاقات تازه ای در هنر افتاده است که از جهات مختلفی قابل بحث و بررسی است. مخصوصاً عوامل اجتماعی و جامعه شناختی ضرایب بزرگتری پیدا کرده اند. قواعد و قوانین و چهارچوب های زیادی شکسته شده اند. به عنوان نمونه اغلب هنرها از الزام پایبندی در استفاده از مواد مرسوم فاصله بیشتری گرفته اند. مثلاً در موسیقی صدای پای رقصنده اسپانیولی هم به موسیقی اضافه شده است. ادوات معمول زندگی گاهی کنار سازهای مرسوم صدای موسیقیائی تولید می کنند. سینما فقط به واسطه بازیگر و دوربین فیلمبرداری تولید نمی شود و اقسام انیمیشن ها جای خودش را باز کرده است. در حوزه هنرهای تجسمی هم این تغییر وجود دارد. رنگ و بوم نقاشی دیگر تنها و تنها واسطه تولید نقاشی نیستند. از کاهگل تا ماسه و نخ و آینه و… در تولید آثار هنری استفاده می شود. مجسمه ها دیگر فقط سنگ و فلز و سفال نیستند. این روزها؛ چراغ نئون و لیزر و پارچه و… هم وسائل پذیرفته شده حجم سازی هستند. اشیائی در مکان هنری، توسط هنرمند به دنبال معنای هنری برای مخاطب بوده اند. موضوعات هنر هم به همین نسبت تغییراتی داشته اند. ارتباط شیء و موضوع و مواد هم دچار همین تغییرات هستند. خاطرات شخصی هنرمند در آثار هنری معاصر به مراتب بیش از آنچه در گذشته می توان دید، بر احساس و درک جمعی غلبه کرده است. بر خلاف هنرهای مستظرفه و صنایع دستی، امروزه برای بسیاری از هنرهای تجسمی، تکنیک های اجرایی هم اعتبار قطعی و بلامنازع محسوب نمی شود. در این شکل از هنر که “تعریف هنر” بیش از هر چیز دیگری در معرض تحول دائمی است، هر چیزی، اعم از شیء و فرم و ذهنیت و…، ممکن است جایی در اثر هنری داشته باشند. اشیاء به دست هنرمند تغییر ماهیت می دهند و در فضای ارائه تازه، معنای تازه پیدا می کنند و چه بسا نام اثر هنری به خود می گیرند. شیء دیگر همان شیء نیست و با تلفیقی از ذهنیت و خاطرات شخصی هنرمند، معنا و جایگاه تازه پیدا می کند. این نمایشگاه مخاطب را به طرح این پرسش ها دعوت می کند که البته متناسب با سهم مخاطب در اثر، نتیجه و پاسخ را به عهده مخاطب می گذارد. این آن چیزی است که هست و اتفاق افتاده. خارج از آن که کسی بخواهد یک تنه در رد و یا تایید آن اصرار مستقیم کند. اما اگر بخواهم کمی بی پرواتر و صریح تر بگویم؛ شاید نمایشگاه (حالا نه که طنز) خالی از طعنه و کنایاتی در ماهیت هنر مدرن و معاصر و حتی اقتصاد هنر و… هم نیست.
ـ موضوع اقتباسی بودن آثار مربوط به این تعاریف کلی بوده و یا آن طور که به نظر می رسد، آگاهانه و مستقیم، مصادیق معینی هم دارد؟
کلیت آثار به همین تغییرات و تطورات مفهموم سیال هنر و اثر هنری توجه دارد. اما بعضی از این آثار هم مصداق کاملاً مشخصی دارند. یعنی برای کسانی که آشنایی اندکی با تاریخ هنر و آثار تاریخی مشهور دارند، اشاره مستقیم به مرجع می کند. به عنوان نمونه بوم شکاف خورده “فونتانا” اثری شناخته شده است. نظری هست که این شکاف را (علاوه بر تلاش برای اتصال پشت و رو به رو) در قیاس فضای خالی پشت بوم و نقاشی روی بوم تحلیل می کند. در تابلویی که در این نمایشگاه هست، لخته ای از داخل این شکاف بیرون زده که علاه بر اشاره به این تحلیل، کمی هم در حقیقت قطعی خلاء پشت بوم، سئوال ساز می شود. یا مثلاً اشاره ای که به “مارک روتکو” شده. “شوهرآهوخانوم” به دوره ای از نگاه رسمی به هنر می پردازد و بعضی سوءاستفاده ها و خودنمائی های غیرهنری تازه با اثر هنری است. اما در اثر دیگری مثل “بی بی”، یک تکه از خاطره ای نقش دار روی بوم کشیده و نصب شده است. پارچه ای که در مقابل کاربرد مرسوم رنگ، نماینده یک شئء غیررسمی در هنر نقاشی است و البته حاوی معانی، یادها و تعلقات شخصی. به ویژه که با این اشارات به این مهم توجه داشتم که تفاوتی اساسی بین سرقت هنری با اقتباس و گرته برداری و… قائلم که شرط آن صداقت در اثر است. صداقت چه به جهت شهرت اثر مبداء و چه به واسطه توضیح هنرمند. عناوین آثار هم با تاکید بر این رویکرد و به عنوان کلیدواژه های ورود به این مباحث انتخاب شده اند.
ـ چرا همه آثار را سیاه و خاکستری انتخاب کرده اید؟
(بهتر است بگوئیم سیاه. ترکیبی از چند نوع سیاه. در واقعیت؛ سیاه رنگ مطلقی نیست. اما در قرارداد اثر نقاشی، جدای از درخشش نور محیط و قیاس، وقتی به شکل خالص به کار می رود، در هر غلظت و تونالیته ای سیاه مطلق فرض می شود. اگر چه معنای فیزیکی و علمی سیاه نداشته باشد.) خب “رنگ” هم یکی از کیفیات مهم اثر هنری است و فرار از وسوسه رنگ ها در همنشینی با سیاه هم ساده نیست. رنگ یکی از همان کیفیاتی است مثل بوم و قلم و سه پایه و پرداز و موضوع و… که زمانی تصور می شد اصل ثابت و ماهوی نقاشی است. اما دیدیم که حتی اصلی به ظاهر شکست ناپذیر، یعنی؛ “موضوع” هم با ورود هنر آبستره و انتزاعی به راحتی از نقاشی حذف شد. این هم در ادامه نمایش همان سیالیت مفاهیم و تعاریف نقاشی است که ممکن است از طرف عده ای کنار گذاشته شود. شاید این انتخاب را بتوان نوعی اغراق در عدم ثبات اصول پذیرفته شده نقاشی و فرار عامدانه از مفاهیم دم دستی نقاشی دکوراتیو تفسیر کرد. این را هم بگویم: نباید سیاه را بی هیچ انعطافی، تنها مساوی معانی و مفاهیم منفی و تهی و یا تاریکی و… دانست. سیاهی؛ پنهانی و رمزآلودی هم هست. از طرفی این روزها فضاهای مجازی بسیاری از رابطه ها و ضابطه های مواجهه مخاطب با آثار هنری را مخدوش و مغشوش کرده اند. چطور می شود یک تابلو یا مجسمه بزرگ را ـ به جای فضای اصلی ارائه ـ در صفحه کوچک گوشی موبایل و تبلت در جای و زمانی غیر از فضای اصلی اثر تماشا کرد و درست دید؟ هر اثری باید در شرایط خاص ارائه خودش دیده و قضاوت شود. نمی خواستم این نوع فضاهای مجازی به این حق بدیهی ورود کنند. از این نظر هم با این انتخاب، تجربه دیدن این آثار جز از نزدیک میسر نیست و این می تواند نوعی بازگشت به اصل باشد.
ـ ارائه اثر. همیشه روی چیدمان متفاوت آثار اصرار دارید. در این نمایشگاه هم می شود تفاوتی با چیدمان معمول نگارخانه مشاهده کرد. از تقسیم بندی نامتعارف سطح دیوارها تا آن تاش فوق العاده؛ لطفاً [به خاورمیانه] دست نزنید. چقدر از این تفاوت ها عمدی و مهم است؟
بگوئیم “طراحی ارائه”. هدف از شگردهای ارائه، تنها تفاوت نیست. اما کاملاً به عمد و آگاهانه بوده. طراحی و دقت در چیدمان فقط برای نمایشگاه های بزرگ نیست. در هر سطحی از نمایش، اهمیت خودش را دارد. حتی در ارائه تک اثر. در معماری آموخته ام که یک اثر کامل معماری، فقط در یک (فقط یک) جغرافیا، زمان و زمانه به خصوص می تواند درست باشد. اگر نقشه یک اثر معماری هم در شمال تهران شرایط اجرا داشته باشد و هم مثلاً در مرکز تاریخی یزد و بندر کراچی پاکستان، هم برای سال ۱۳۹۶ مناسب باشد و هم برای قرن ششم، قطعاً اثر کاملی نیست. اثر هنری دوره معاصر هم متعلق به فضا، زمان، زمانه و مکان است. نمایش اثر هنری در کتاب و گوشی موبایل و نمایشگاه و تلوزیون و… نمی تواند و نباید یکی باشد. تجربه تماشای یک صحنه از گردنه های برفی در تابستان و با لیوان شربت خنک، حتما تجربه متفاوتی است با دیدن همین اثر در زمستان و با فنجان چای گرم در دست. یا ورق زدن کتاب با ایستادن جلوی اثر. برای یک مجموعه نمایشگاهی باید این باور برای هنرمند و مخاطب وجود داشته باشد که این اثر در زمان درست و مکان درست و به شیوه درست ارائه شده و با همین اتمسفر به کمال می رسد. در واقع هر بار باید به این نتیجه برسد که؛ اینجا تنها جای درست نمایش این اثر است. اگر اثری هم در یک گالری کوچک مرکز، قابل نمایش باشد و هم در موزه بزرگ لوور، یعنی جایی از تعلق و اتصال به زمانه و جغرافیای فرهنگی اثر شکسته، یا درست آفریده نشده و یا حداقل در یکی از زمان ـ مکان ها، به شکل کامل ارائه نشده است. در همین تابلوی “خاورمیانه” در ظاهر به خاطر خشک نبودن متریال و رنگ آن، تابلوی “لطفاً دست نزنید” نصب شده. اما معنای اصلی در لایه بعدی است. ترکیبی که نمی توان آن را در عکسی از اثر در کتاب و فضاهای مجازی ایجاد کرد. این همان امتزاج جدائی ناپذیر حقیقت و واقعیت در اثر و ارائه اثر است. طراحی ارائه و “چیدمان” هم می تواند به این ترتیب یکی از ارکان فرعی اما مهم این مشخصه ها و عناصر تعلق باشد.