مجله مستقل و تخصصی هنرهای تجسمی و مفهموی

یادداشتی بر پرفورمنس باندو مانمپری در گالری ژاله

ما خودمان متاسفانه زغال فروشیم جناب باندو!

یادداشتی بر پرفورمنسی از (باندو مانمپری)، هنرمند سریلانکایی در گالری ژاله

نویسنده: بصیر حسین بر

در تاریخ۲۴  خرداد گالری ژال با همکاری رزیدنسی راه موقعیتی را برای حضور هنرمندان معاصر سریلانکا فراهم کرده بود. در این نمایشگاه تعدادی از آثار این هنرمندان به کیوریتوری نسیم پیرهادی نمایش داده شد و همچنین پرفورمنسی توسط یکی از هنرمندان به اسم (باندو مانمپری) اجرا گردید.

در این اجرا، هنرمند با سبدی پر از زغال در دست و کُنده­ای زغال بر دوش وارد گالری شده و میان بازدیدکنندگان قدم می­زند و در مقابل آثار مکثی می­کند و با این کار حاضران متوجه می­شوند که پرفورمنسی در حال اجرا است و نگاه­ها را متوجه به پرفورمر می­کنند. باندو، یک صندلی وسط گالری می­گذارد، سبد زغال ها را زمین گذاشته و کنده زغالین را که دورش پوششی پیچیده شده، چسب­هایش را باز کرده و آن را دو دستی در مقابل خود می­گیرد، سپس کنده  را در آغوش گرفته و  صورتش را به زغال مالیده و بعد روی صندلی می نشیند، ناگهان در همان حالت تعادلش را از دست داده و به پشت از صندلی واژگون شده و می­افتد. وی آرام می­نشیند و در حالی که کنده را محکم در دست گرفته است بلند می­شود و شروع به گاز زدن و خوردن زغال می کند و این کار را بی وقفه و به آرامی ادامه می­دهد. در میانه گاز زدن و خوردن زغال، بطری آب را برداشته و هر از چندی از آب هم سر می­کشد. آب و زغال به صورتی جوهرگون،  از دهان هنرمند جاری می­شود و دوباره شروع به خوردن می­کند. در نهایت به بیرون از گالری در حیاط رفته و سبد  و کنده زغال را روی هم می­گذارد و پیراهن خود را از تن در آورده و مقداری ژل آتش زنه روی پیراهن خود می­ریزد و فندک را گرفته و آتش می­زند. در حالی که سر و صورت هنرمند سیاه شده و مخلوط آب و زغال چهره اش را پوشانده، بالای آتش می ایستد و دود برخاسته از احتراق، وی را به سرفه کردن می اندازد. باندوی مستاصل سرفه ها می کند و پرفورمنس پایان می گیرد.

مارینا آبراموویچ که از او به عنوان «مادر هنرپرفورمنس» یاد می­کنند جایی می گوید:

برای هنرمندی که پرفورمنس کار می­کند، تئاتر نفرت انگیز جلوه می­کند چون تئاتر جعلی است. تئاتر جعبه سیاهی است که شما برایش بلیط تهیه می­کنید و در تاریکی نشسته و چیزی را تماشا می­کنید که تماماً تقلبی است.  چاقو واقعی نیست، خون واقعی نیست و احساسات واقعی نیستند. در مقابل، پرفورمنس کاملاً برعکس تئاتر است. چاقو، خون و احساسات همگی واقعی هستند. پرفورمنس، فرمی از واقعیت است.

همچنانکه در اینجا همه چیز واقعی ا­ست و مخاطبین صدای خرد شدن زغال را زیر دندان هنرمند به وضوح می­شنوند. هنرمند در چند قدمی بازدید کننده ها دارد زغال گاز می­زند و مخاطبین همه خوب می­دانند این کار به بازیگر آسیب می­رساند، و خود بازیگر هم از روی لذت این کار را نمی­کند. حالات چهره­اش گویای آن است که می خواهد بگوید: «در حال گاز زدن ساندویچ نیستم! زغال است، میفهمی؟ زغال!» او سعی دارد با این کار روی مخاطب اثر بگذارد تا بطور واقعی و زنده با او ارتباط برقرار کرده و پیام پرفورمنس منتقل شود.

«پیلوی پرکولا»[۱] در جایی از هفت کلید برای خوانش پرفورمنس یاد می­کند که به دو مورد اشاره میکنیم: کلید اول، «موقعیت مکانی اجرای پرفورمنس»  است. که  در این پرفورمنس موقعیت مکانی به دو صورت قابل بررسی است: اول آنکه درمحیط «گالری»  اجرا شد که مخاطبین آن، علاقه مندان به هنر هستند و دوم اینکه، در ایران اجرا شد. بنا بر این، در اینجا با یک هنرمند اهل سریلانکا مواجهیم که اجرایش را در یک گالری در ایران با مخاطبین ایرانی ارائه می­کند. کلید دوم، «ارتباط بین پرفورمنس با جامعه و زمانه» است که پرکولا به این اشاره می کند که خیلی از پرفورمنس ها ممکن است که عنوان، طرح، داستان و بیانیه نداشته باشند ولی ارتباط پرفورمنس با جامعه و زمانه را نمی­شود انکار کرد. از این رو بیننده می تواند با پیدا کردن سرنخ هایی از اتفاقات زمانه خود پیام پرفورمنس را درک کند.

معمولاً برای خوانش هر اثر هنری با تعدادی از رمزگان و نمادها رو به رو هستیم که باید مورد واکاوی قرار گیرد. خوانش من از این پرفورمنس معطوف به دغدغه­ای جهانی درباره محیط زیست است. چیزی که در پرفورمنس باندو می بینیم، انسانی است که قدم به قدم تباه می کند و خود به تباهی کشیده می شود. در این خوانش، کنده زغال را می توان بدون روکش نمادین، و دقیقا خود زغال در نظر بگیریم، چنان که در حین اجرا، هنرمند در یک دست سبدی پر از تکه­های زغال و در دستی دیگر کنده زغالی دارد، روکش پلاستیکی که دور آن کشیده شده است را بر می­دارد و با خود زغال رو به رو می­شویم، گویی هنرمند می خواهد بگوید روکش شیک و نمادین را از ذهنت بردار چرا که صریحاً صحبت از طبیعتی است که زغال شده است.

حال اگر در فرآیند تولید زغال چند قدم به عقب برگردیم، با کنده­های درختانی مواجه می­شویم که مسلماً بخشی از جنگلی هستند که تخریب شده و اکنون در کوره هایی جهنمی در حال سوختن هستند. و اینجا به یک دغدغه محیط زیستی تحت عنوان «جنگل زدایی» می­رسیم که پیامدهای این آسیب جدی محدود به کشور یا منطقه­ای خاص نیست بلکه تمامی دنیا را متأثر می­کند. قطع بی رویه درختان بدون جایگزینی و احیای جنگل، زیستگاه­ها و تنوع زیستی را تحت تاثیر قرار داده و باعث انقراض گونه­های زیستی، تغییرات در شرایط آب و هوایی، تغییرات اساسی در چرخه کربن، بیابان زایی و بروز جا به جایی جمعیتی می­شود. هنرمند در این پرفورمنس گویی خود، نماد سرزمین سریلانکا بوده و می­خواهد تجربه دردناکش را به مخاطبان ایران هشدار دهد. چرا که یکی از اهداف تخریب جنگل­ها، تولید زغال است. زغالی که عمده مصرفش در سفره خانه های سنتی و مراکز عرضه قلیان است! تولید زغال از چوب­های جنگلی، اقدامی غیر قانونی و قاچاق محسوب می­شود اما متاسفانه زغال­های قاچاق را به راحتی و به وفور در بازار می­توان یافت. بخش غم انگیز واقعه اینجاست که مراکز تولید زغال قاچاق و غیر قاچاق در حاشیه جنگل­های هیرکانی و زاگرس متمرکز هستند و بعلاوه، تاغ زارهای  مناطق خشک و مرکزی هم از این بیماری سوداگرانه در امان نمانده­اند. دغدغه­مندان محیط زیست برآورد کرده اند فقط در شمال کشور ۳۰۰ کوره زغال گیری وجود دارد که بخش عمده آن غیر قانونی هستند و تعداد محدودی به عدد انگشتان دست دارای مجوز می­باشند. و همچنین به نقل از گزارش یکی از فعالان این حوزه در سال ۸۶ در بازار زغال تهران روزانه ۵۰ تن زغال به فروش می­رسیده است که تقریبا گردش مالی ۱۰ میلیارد دلاری را شامل می­شود. و گویا از آنجا که بخش عمده زغال در کانال قاچاق داد و ستد می­شود و اعداد و ارقام  دقیقی در دست نیست، به نظر می­رسد این اعداد نجومی تر باشند!

حاصل آنکه، گویا هنرمند سریلانکایی می­خواهد دغدغه­ای جهانی را بازگو کرده و از جنگل­ها و درختانی بگوید که طعمه­ی آتش منفعت طلبی­های شخصی می­شود و نتیجه­اش فاجعه­های زیست محیطی در سطح جهانی است و همانطور که در آخر پرفورمنس می­بینیم، سوژه­ای ناسالم را مشاهده می کنیم که سر و صورتش سیاه شده و دودش در چشم خودش رفته است. آنجا که اصل سودپرستی جولان می دهد، خودخواهی رفته رفته طبیعت را در تنگنای تباهی قرار می دهد. و هنرمند امیدوارست زمستان تمام شود و روسیاهی به زغال بماند.


[۱] Pilvi Porkola

دیدگاهتان را بنویسید