یادداشتی از سعید فلاح فر، عکاس و پژوهشگر هنر
«آیا هنر باید عوام فهم باشد؟»
ظاهراً سئوال ساده ای است و شاید از نظر برخی هم؛ سئوال کهنه، تکراری، بی تاثیر، بی راه و نامرتبطی باشد. اما چه آن را ساده فرض کنیم و بی جا چه مهم و بنیادی، می تواند سرنوشت هنر و جایگاه اجتماعی هنر را دستخوش تغییراتی کند. یا حداقل موضوع دسته بندی ها و اختلافات عمیقی در هنر باشد. هنر آنقدر دوره های متنوع و اساسی در تطورات اجتماعی و ماهوی را پشت سر گذاشته است که می تواند پاسخ های تازه ای برای سئوالات کهنه و تکراری دست و پا کند. پاسخ هایی که هر یک انشعاب مهمی را شکل خواهند داد. جدی تر اگر به موضوع بپردازیم، متوجه اهمیت موضوع و اتفاقاً پیچیدگی ها تعیین کننده این پرسش خواهیم شد. حداقل باید از بسندگی پاسخ «آری» یا «خیر» فراتر رفت. «هنر» اسراری است برای خواص یا پیامی است برای عوام؟ عوام فهم بودن تا چه اندازه می تواند بسترهای «عوامفریبی هنر» را فراهم کند؟ بخش مهمی از فناوری ها و ابداعات فنی، اگرچه توسط متخصصین ابداع و تولید می شوند، اما مصرف عمومی دارند. آیا این الگو قابلیت تعمیم به آثار هنری هم دارد؟
«عوام» در این سئوال دلالت بر چه کسانی دارد؟ آیا عوام جامعه امروزی همان عوام بیرون از درباری است که در کنار زمزمه های «هنر غیردرباری» و «هنر مردمی» چشم به انتظار خروج و ظهور هنرمندان بود؟ آیا ممکن است طبقه بندی های اجتماعی «مفهوم عوام» را به مفهومی شناور و تغییرپذیر در ساختار جامعه تبدیل کند؟ آیا در جهان معاصر می توان طبقه هدفی را ـ به عنوان طبقه متوسط و مشروط به خصائصی ـ در حد فاصل دربار و عوام، برای هنر شناسایی و ختم ماجرا کرد؟ آیا «هنر» هنوز شبیه همان دلبری های هنرمندان برای پادشاهان و صاحبان پول و قدرت است؟ آیا درباریان ـ غیر از جغرافیای ثروت و قدرت ـ در مقابل هنر، مراتبی متمایز از عوام داشتند؟ نسبت هر یک از این مفاهیم قابل تشخیص یا قابل تطبیق «عوام» با هنر چگونه است و به چه عوامل دیگری بستگی دارد؟ «تخصص گرایی» در مقابل «عوام گرایی» در موضوع هنر؛ تشخصی مترادف با رشد است و یا انحراف از ذات و معنای واقعی؟ و آیا «واقعی» صفت درخوری برای هنر محسوب می شود؟ «هنر عوامانه» عبارتی تحقیرآمیز است یا افتخارآفرین؟
در ادامه گره در گره خواهد افتاد وقتی این سئوال ناچار به جایی می رسد که باید پرسید: «آیا هنر عوام فهم همان هنر عامیانه یا هنر عوام پسند است؟» آیا باید میان درک و فهم هنر و پسند و سلیقه هنری تفاوتی قائل شد؟ چرا که هر تمایلی در اجزا و عناصر این بحث، به شکل تازه ای از هنر و معنای هنر منجر خواهد شد. آیا این تنها بازی و شیطنت ساده کلام است یا فلسفه ای برای تحولات ماهوی هنر؟ آیا می شود با حذف مخاطب، تمام این تردیدها را ندیده گرفت؟
آیا در دوره معاصر، بازار هنر، رسانه ها و سویه گیری های هدایت شده منتقدین هنری و نظام اداری را می توان جایگزین همان مفهوم و ساختار حامیان و سفارش دهندگان دربارهای گذشته دانست؟ پاسخ عملی به این دست سئوالات به عهده هنرمندان است و یا این سیاستگذاران اقتصادی و برنامه ریزان شهری هستند که با مداخلات مستقیم و غیرمستقیم در جهت دهی و القاء پاسخ های دلخواه نقش اصلی را بازی می کنند؟ هنوز فرصتی برای عوام باقی مانده که خود جایگاه و سهم موردنظر خود را از هنر هنرمندان مطالبه کنند؟ و آیا اصولاً عوام، در کنار عملکرد هنرمندان، چنین حقی را برای خود قائلند؟