رسانه مستقل تحلیلی-خبری هنرهای تجسمی

ناصر تقوایی؛ ناخدای تنها در دریای سینمای ایران درگذشت

در سپیده‌دم ۲۲ مهر ۱۴۰۴ (۱۴ اکتبر ۲۰۲۵)، ناصر تقوایی، فیلمساز، نویسنده، عکاس و معلمی که از آبادان برخاست و از «باد جن» تا «کاغذ بی‌خط» تاریخ بصری و فرهنگی ایران را با نگاه نقاد و انسانی خود بازنوشت، در ۸۴سالگی دیده از جهان فروبست.
مرگ او، همانند سکوتی که سالیان دراز بر کارنامه‌اش سایه افکند، بازتابی از سرنوشت نسلی بود که در میان سانسور، ناکامی و امید، برای «آزاده زیستن» ایستاد. مرضیه وفامهر، همسرش، در یادداشتی نوشت:
«ناصر تقوایی، هنرمندی که دشواری آزادگی را برگزید، به رهایی رسید.»


از جنوب برآمد، با واژه و تصویر آغاز کرد

ناصر تقوایی در تیرماه ۱۳۲۰ در آبادان، شهری که نفت و نغمه و نخل در هم آمیخته بودند، زاده شد.
او در گفت‌وگویی گفته بود:
«ایران را دوست دارم که وطن من است، خوزستان را دوست دارم که ولایت من است، و عاشق آبادانم، چون زادگاهم است.»

پدرش کارگر پالایشگاه و مادرش اهل ادبیات شفاهی جنوب بود. در همان سال‌های کودکی، با دیدن فیلم‌های کوتاه کمدی و در دست گرفتن دوربین عکاسی که آموزگارش به او هدیه داده بود، به جهان تصویر پا گذاشت. عکاسی، نخستین دروازه‌ای شد که او را به هنر رساند.

پس از پایان دبیرستان، در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران تحصیل کرد؛ جایی که ادبیات را مادر همه هنرها می‌دانست و پیوند میان کلمه و تصویر را بعدها در سینمایش نشان داد. نخستین گام‌هایش در داستان‌نویسی، مجموعه‌ی «تابستان همان سال» بود؛ اثری که زندگی کارگران بندر را با نگاهی انسان‌گرایانه و واقع‌گرا به تصویر کشید. اما کتاب به‌سرعت توقیف شد و همین، او را از قلم به دوربین کشاند.


آموختن سینما از گلستان تا تلویزیون ملی

در دهه چهل خورشیدی، با معرفی جلال آل‌احمد به ابراهیم گلستان، به استودیو گلستان راه یافت و در ساخت فیلم «خشت و آینه» دستیار شد. بعدها گفت:
«سینما را نمی‌شود از تماشای فیلم آموخت؛ باید آن را کنار فیلمسازان واقعی نفس کشید.»

سپس با توصیه فرخ غفاری، وارد سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران شد و مستندسازی را آغاز کرد؛ جایی که تعهد اجتماعی‌اش با نگاه شاعرانه‌اش درهم آمیخت.
در فاصله‌ی کوتاهی، مستندهایی چون «باد جن»، «پنجشنبه بازار میناب»، «نخل» و «اربعین» را ساخت؛ آثاری که در تاریخ مستندسازی ایران ماندگار شدند.
«باد جن»، روایت آیین زار در جنوب ایران، با صدای احمد شاملو، یکی از شاهکارهای مستندنگاری انسان‌شناختی ایران به شمار می‌آید.


ورود به سینمای داستانی؛ سه‌گانه اضطراب و سرنوشت

در سال ۱۳۴۹، تقوایی نخستین فیلم بلندش «آرامش در حضور دیگران» را با اقتباس از داستان غلامحسین ساعدی ساخت. فیلم، روایتی از فروپاشی روانی یک سرهنگ بازنشسته در جامعه‌ای بیمار بود.
فیلم توقیف شد، اما امروز در کنار «گاو» مهرجویی، از آغازگران «موج نو» سینمای ایران شناخته می‌شود.
او سپس با فیلم «صادق کرده» (۱۳۵۱) به سراغ مضمون انتقام رفت و دو سال بعد با «نفرین» (۱۳۵۳) دنیای بسته و بدبینانه‌تری را کاوید؛ سه‌گانه‌ای که از اضطراب، تنهایی و گسست اجتماعی سخن می‌گفت.

در همین سال‌ها، با غلامحسین ساعدی دوستی و همکاری نزدیکی داشت و سفرهای مشترکشان به جنوب، الهام‌بخش کتاب «اهل هوا» ساعدی و مستند «باد جن» تقوایی شد.


دایی جان ناپلئون؛ طنز، حافظه و جاودانگی

در میانه دهه پنجاه، با ساخت سریال «دایی جان ناپلئون» بر پایه رمان ایرج پزشکزاد، نام تقوایی در حافظه جمعی ایرانیان ماندگار شد.
او با چیره‌دستی، طنز و نقد اجتماعی را در کنار نوستالژی دوران گذشته نشاند.
این سریال، یکی از نقاط اوج تاریخ تلویزیون ایران است و هنوز پس از نیم قرن، دیالوگ‌هایش در زبان مردم زنده‌اند.
تقوایی در گفت‌وگویی گفته بود:
«دایی‌جان ناپلئون را برای مردم ساختم، نه برای خواص. چون مردم حق دارند در آینه طنز، خودشان را ببینند.»


پس از انقلاب؛ سانسور و دریاهای توفانی

با انقلاب ۱۳۵۷، زندگی حرفه‌ای او دگرگون شد.
در آغاز دهه شصت، نگارش و پیش‌تولید مجموعه «کوچک جنگلی» را بر عهده گرفت اما در میانه کار کنار گذاشته شد و نسخه نهایی بدون نام او ساخته شد.
با وجود فشارها، در سال ۱۳۶۵ شاهکار خود، «ناخدا خورشید»، را ساخت.
فیلمی اقتباسی از «داشتن و نداشتن» همینگوی که در جنوب ایران فیلم‌برداری شد و با دریافت یوزپلنگ برنزی جشنواره لوکارنو، اعتبار جهانی یافت.

سه سال بعد، با فیلم «ای ایران» (۱۳۶۸) بازگشت؛ طنزی تلخ درباره نظام آموزشی و نظامی در واپسین روزهای حکومت پهلوی.
اما به گفته خودش، فیلمنامه در جریان ساخت «سیاسی‌تر از آن‌چه می‌خواست» شد.
پس از آن، بیش از ده سال سکوت اختیار کرد.


کاغذ بی‌خط و چای تلخ؛ فرجام یک نسل

در سال ۱۳۸۰، تقوایی با فیلم «کاغذ بی‌خط» به سینما بازگشت؛ اثری مینیمال و ظریف درباره زندگی زناشویی و رویاهای ناتمام.
فیلم، برنده جایزه ویژه هیأت داوران جشنواره فجر شد، اما او از دریافت جایزه خودداری کرد.
دو سال بعد، در خوزستان فیلم «چای تلخ» را آغاز کرد؛ روایتی درباره جنگ ایران و عراق که هرگز به پایان نرسید. خودش گفته بود:
«انگار جنگ تریبون یک عده خاص است و فقط آن‌ها حق دارند درباره‌اش فیلم بسازند. اما جنگ در سرزمین من بود، من آن را با گوشت و جانم حس کرده‌ام.»

از آن پس، دیگر فیلمی نساخت و در سکوتی پرخشم، به عکاسی و نوشتن بازگشت.


صدای معترض یک هنرمند خاموش

در سال‌های پایانی عمر، بارها به سانسور و رکود فرهنگی اعتراض کرد.
در یکی از گفت‌وگوهایش گفت:
«گاهی می‌گویند سانسور باعث رشد هنر می‌شود، مثل روسیه زمان استالین! اما نمی‌گویند چه حجمی از آثار نوشته نشد. روسیه پیش از استالین سرزمین ادبیات بود، بعدش چه ماند؟»
و در جایی دیگر افزود:
«من و بسیاری از همکارانم سال‌هاست نتوانسته‌ایم فیلم بسازیم. چرا هیچ مسئولی بابت این بی‌عملی شرم نمی‌کند؟»


وداعی سپیدپوش با ناخدای سینما

روز پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۴، برابر با ۱۶ اکتبر ۲۰۲۵، پیکر ناصر تقوایی در میان جمعی از هنرمندان و دوستدارانش از برابر خانه سینما در تهران بدرقه شد.
به وصیت خودش، تشییع‌کنندگان لباس سفید بر تن داشتند؛ نمادی از رهایی، نه سوگ.
پیکرش در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.
از میان حاضران می‌توان به کتایون ریاحی، سیروس الوند، گوهر خیراندیش، سعید پورصمیمی و آزیتا حاجیان اشاره کرد.


میراث تقوایی؛ تصویر ایران در آینه جنوب

ناصر تقوایی از جمله فیلمسازانی بود که سینما را به‌مثابه روایت زندگی مردم عادی می‌دید.
او میان ادبیات و تصویر پلی زد که هنوز استوار است.
جهان او، جهانی است از باد، نمک، دریا، زوال و امید؛ جهانی که در آن جنوب ایران نه حاشیه، که قلب تپنده فرهنگ و درد بود.
هرچند سانسور و انزوا، بسیاری از طرح‌هایش را ناتمام گذاشت، اما همان اندک فیلم‌ها و نوشته‌هایش، برای نسل‌ها ماندگار ماندند.

او روزی گفته بود:
«من آدم حرفه‌ای نمی‌شوم. شد فیلم می‌سازم، نشد می‌نویسم، نشد عکس می‌گیرم. مهم این است که هرچه می‌کنم، از دل خودم برخاسته باشد.»

امروز، سینمای ایران در غیابش، بار دیگر معنای همین جمله را درمی‌یابد:
آزاده زیستن، دشوارترین و والاترین شکل هنرمند بودن است.

دیدگاهتان را بنویسید