نسخه سوم پروژهی «میز پژوهش» ویژه هنرمندان چاپ در «مدرسه خوانش» با کیوریتوری مینا حسنی و رامین سعیدیان از همان ابتدا خود را نه به عنوان مجموعهای از ارائهها، بلکه بهمثابه یک فرایند زنده تعریف میکند؛ فرایندی که در آن نتیجه، جای خود را به مسیر میدهد و آنچه معمولاً پشتصحنه میماند، به متن اصلی بدل میشود.
این رویکرد از میز پژوهش شماره اول «پرسه در خواب» با امیرنصر کمگویان (جمعه ۳۱ مرداد ۱۴۰۴) آغاز میشود؛ جایی که وضعیت تعلیقی میان خواب و بیداری، به استعارهای برای خودِ اندیشیدن بدل میشود. آنچه بر میز قرار میگیرد نه صرفاً دو چاپ فتوگراوور، بلکه وضعیت ذهنیای است که در آستانهی خاموشی شکل میگیرد؛ همان لحظهای که فرم هنوز تثبیت نشده و اندیشه در حالت سیال خود نفس میکشد. کمگویان این تعلیق را به زبان بصری ترجمه میکند: حرکتی تدریجی از آشفتگی به هندسه، از رؤیا به ساختار. ارجاع او به الاکلنگی میان دیونوسوس و آپولون، نشان میدهد که این میز بیش از آنکه درباره تکنیک باشد، درباره نسبت نظم و بینظمی در فرایند خلق است. اشیای آرشیوی، عکسها و طراحیها در کنار چاپها، مسیر پراکندهی شکلگیری اثر را به روایتی قابل دنبالکردن بدل میکنند؛ روایتی که در آن «پرسه» نه یک سرگردانی، بلکه روش اندیشیدن است. فتوگراوورهای کمگویان، همراه با طراحیها و مواد آرشیوی، میز را به دستگاهی نوسانی میان آشوب و نظم تبدیل میکنند؛ الگویی که در تمام دورههای بعدی پروژه تداوم مییابد.
این تداوم در میز پژوهش شماره دوم «من مامان چاقالوم رو دوست دارم» با الهه مقدمی (جمعه ۱۴ شهریور ۱۴۰۴) به شکلی صریح و بدنی ادامه پیدا میکند. مقدمی با فاصلهگرفتن از نگاه سنتی به چاپسازی و بیاهمیتدانستن تیراژ، چاپ را به کنشی شخصی و تنانه بدل میکند. میز در اینجا نه محل نمایش آثار نهایی، بلکه فضایی برای افشای آزمونوخطاها، خودنگارهها و مواجههی مستقیم با بدن است؛ بدنی که هم موضوع است و هم ابزار. استفادهی کمتر مرسوم از لینولئوم در کالکوگرافی و بهرهگیری از شینکله، چاپ را از یک رسانهی بازتولیدی به بستری تجربی و بدنی بدل میکند. عنوان صریح و عاطفی میز، «من مامان چاقالوم رو دوست دارم»، بهروشنی نشان میدهد که بدن و تنانگی، نه بهعنوان سوژهای انتزاعی، بلکه بهمثابه تجربهای زیسته وارد اثر شدهاند. خودنگارهها، آزمونوخطاها و قطعات ناتمام، چاپ را به کنشی صمیمی و شخصی تبدیل میکنند؛ کنشی که در آن تیراژ اهمیتش را از دست میدهد و هر چاپ به رویدادی مستقل بدل میشود. این میز، مرز میان تصویر، بدن و خاطره را مخدوش میکند.
با میز پژوهش شماره سوم «چشمهایم در تهران خسته میشود» با لاله ارشدی (جمعه ۲۱ شهریور ۱۴۰۴)، پروژه وارد میدان اجتماعی و سیاسی میشود. دماوند، بهعنوان نمادی آشنا، در این میز به استعارهای از وضعیت اکنون بدل میشود و تکنیک منوتایپ، با ثبت لحظههای تردید و تصمیم، امکان واکنشی بیواسطه به زیست روزمره در فضایی پرتنش را فراهم میکند. متنها و یادداشتهای پراکنده در دل چاپها، میز را به دفتر ثبت خستگی جمعی بدل میکنند. انتخاب منوتایپ، با ماهیت آنی و غیرقابل بازتولیدش، پاسخی مستقیم به وضعیت پرتنش و فرسایندهی زیستن در تهران امروز است. در اینجا چاپ نه تولید تصویر، بلکه ثبت لحظهای ذهنی–جسمی است؛ انتقال مستقیم فکر به دست و از دست به کاغذ. نوشتههایی که گاه در دل چاپها ظاهر میشوند، همچون حاشیهنویسیهای عصبی، روایت را تکمیل میکنند. ارشدی فرایند را باز میگذارد و از ساخت یک مجموعهی بسته پرهیز میکند؛ تصمیمی که این میز را به فضایی میان مشاهده، تجربه و واکنش بدل میسازد.
در میز پژوهش شماره چهارم «دیوارها رویا میبینند» با آرزو زرگر و هانیه خدابندهلو (جمعه ۲۸ شهریور ۱۴۰۴)، ماده جای تصویر را میگیرد. گل، بهعنوان نخستین مادهی انسانی، حامل حافظهای است که نه فریاد میزند و نه خاموش میشود. این میز، رؤیای دیوارها را به نمایش میگذارد؛ رؤیایی که در سکوت ادامه دارد و پروژه را به سمت تأملی مادهمحور سوق میدهد. قطعات ارائهشده نه روایتگر داستانی خطی، بلکه نشانههایی از رؤیای دیوارها هستند؛ رؤیایی که در سکوت ادامه دارد. این آثار، رد زمان را در خود نگاه میدارند و دیوار را از سطحی بیجان به موجودی رؤیابین بدل میکنند. میز پژوهش در اینجا به مکانی برای مواجهه با حافظهی پنهان ماده تبدیل میشود.
این مسیر در میز پژوهش شماره پنجم «حل–منحل» با هامد جابرها (جمعه ۱۱ مهر ۱۴۰۴) به اوج ناپایداری میرسد. جابرها با اتکا به آرشیو، متون و تکنیکهای متغیر چاپ، فرآیند را به امری همزمان و غیرخطی تبدیل میکند. سیاست، تاریخ، طبیعت و زوال، در کیفیت پیشبینیناپذیر چاپها تنیده میشوند و میز به محلی برای بازخوانی فرمال یک دهه تجربه بدل میگردد. استفاده از تکنیکهای گوناگون چاپ، از نوردهیهای طولانی با امولسیون دستساز تا انتقال تصویر، نتیجهای ناپایدار و پیشبینیناپذیر میآفریند؛ کیفیتی که بهطور مستقیم با مضامین سیاست، تاریخ، طبیعت و زوال پیوند دارد. این میز فرصتی برای بازخوانی یک دهه کار، نه از منظر محتوا بلکه از زاویهی فرمال و تکنیکی است؛ جایی که بیقاعدگی به ارزش بدل میشود.
در میز پژوهش شماره ششم «در مسیر ناتمام» با سالومه سوزنچی (جمعه ۱۸ مهر ۱۴۰۴)، شکست و تکرار به ارزش بدل میشوند. آنچه بر میز دیده میشود، نه نتیجهی نهایی، بلکه ردّ فرایندی طولانی است که معمولاً از مخاطب پنهان میماند. این میز، خودِ مسیر را به اثر تبدیل میکند. این میز، تجربهای را به اشتراک میگذارد که معمولاً از مخاطب پنهان میماند: بازی مداوم میان خواست هنرمند و امر پیشبینیناپذیر. فرایند، در اینجا به اثری مستقل بدل میشود و مخاطب را به همراهی با مسیر دعوت میکند، نه با مقصد.
گفتوگوی میان زوال و سکوت در میز پژوهش شماره هفتم «نا-بودی» با مهشید زحمتکش و «زمان خاموش» با نسترن اخوان (جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴) شکل میگیرد. زحمتکش با فرسایش تدریجی سوژه و اخوان با تمرکز بر درخت و فقدان، چاپ را به ابزاری برای ثبت زمان، سوگ و بازگشت به طبیعت بدل میکنند. مهشید زحمتکش با محو تدریجی چهرهی انسان و حرکت به سوی طبیعت، اضمحلال و دگردیسی روانی را به تصویر میکشد؛ جایی که تکثیر، بازنمایی زمان است و سیاهی و سفیدی، میدان تأمل و شاید امید. در مقابل، نسترن اخوان با تمرکز بر درخت، فقدان و خاطره را در سکوتی تصویری بازنمایی میکند. هر دو هنرمند، چاپ را نه بهعنوان تکنیک، بلکه بهمثابه کنشی تاملگرایانه به کار میگیرند؛ کنشی برای زیستن با زمان.
با میز پژوهش | شماره هشتم: «ثبت لایهها» با تکتم حاجیبگلو (جمعه ۲ آبان ۱۴۰۴)، یادگیری و آزمونوخطا در مرکز توجه قرار میگیرد. کیچنلیتو در این میز، نه فقط یک تکنیک، بلکه مسیری برای کشف زبان شخصی و لایههای ذهنی هنرمند است. میز پژوهش در اینجا به دفترچهی بصری یک جستوجو تبدیل میشود.



در ادامه، میز پژوهش شماره نهم «در تاریکی» با پریسا باجلان و «بازتاب ناپیدا» با امیرعلی رحیمان (جمعه ۹ آبان ۱۴۰۴)، مفهوم ناپایداری را به طبیعت و تصادف میسپارد. آنتوتایپهای باجلان با عاملیت نور و گیاهان شکل میگیرند، ناپایداری تصویر و نیاز به مراقبت، مفهومی از مکث و بازاندیشی را به همراه دارد و چاپهای رحیمان از دل اتفاقهای ناخواسته، بیان شخصی میسازند. این میز، مواجههای است با تاریکی، ناپایداری و امکان دوباره دیدن تصویر.
میز پژوهش شماره دهم «چشم بیسر» با زهرا یزدانی (جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴) میز را به آرشیوی زنده تبدیل میکند؛ جایی که نگاتیوها، پوزیتیوها و چینش روایی عکسها و کلمات، فرایند شکلگیری یک کتاب عکس را آشکار میسازند. یزدانی با تمرکز بر فرایند ژلاتین نقره، میز را به آرشیوی زنده از یک پروژهی دوساله بدل میکند. آنچه بر روی میز قرار گرفتهاند نشان میدهند که «چشم بیسر» نه فقط یک کتاب عکس، بلکه نتیجهی یک فرایند طولانی روایتسازی است.
زمان و گذر در میز پژوهش شماره یازدهم «زاده از گذر» با شادی مغزی و «یاد و آزادی» با رضا قرهغریبی (جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴) نقش محوری دارند. مغزی تصویر را در چرخهی تولد و زوال رها میکند، او چاپ را به فرایندی زیستی بدل میکند؛ جایی که تصویر در لحظهای کوتاه پدیدار میشود و دوباره محو میگردد و در مقابل قرهغریبی با سایانوتایپ و کتاب دستساز، روایتی در بند از نور و تاریکی ارائه میدهد. هر دو، فرایند را به جوهر اثر تبدیل میکنند.
با میز پژوهش شماره دوازدهم «بالها» با هلیا سرخس (جمعه ۳۰ آبان ۱۴۰۴)، پروژه به زندگی پس از مرگ میپردازد؛ جایی که بالهای باقیماندهی سنجاقکها، به استعارهای از ظرافت، تغییر و تداوم بدل میشوند. چاپهای درایپوینت، بر پایهی عکاسی از بقایای ظریف جانوران، مرگ را نه پایان، بلکه مرحلهای از دگرگونی تصویر میکنند. این میز، تأملی است بر زیباییِ باقیمانده.
این نگاه در میز پژوهش شماره سیزدهم «خیرگی» با مهشاد تیموری و «شهر زیبا» با صبا بیگدلی (جمعه ۷ آذر ۱۴۰۴) به دو مسیر متفاوت میرسد: یکی به فریاد فروخوردهی بزرگسالان در فضای شهری و دیگری به سکوت، تکرار و تهیشدگی تصویری. بیگدلی با نگاهی به فضاهای شهری و پارکها، شکاف میان کودک و بزرگسال را آشکار میکند؛ جایی که نقابهای اجتماعی فرو میریزند. در مقابل، مهشاد تیموری در «خیرگی» به سکوت، تکرار و تهیشدگی میپردازد. این میز، میدان مواجههی صدا و سکوت، فریاد و خیرگی است.
بدن و فشار در میز پژوهش شماره چهاردهم «چند وضعیت معمولی» با حمیده اکبری و «سرخی من از تو» با هیچا (جمعه ۱۴ آذر ۱۴۰۴) محور اصلیاند؛ جایی که جنسیت، عادت، چوب و پرس چاپ، به زبان مشترک تجربه بدل میشوند. اکبری با بازاندیشی در جنسیت و عادتهای روزمره، چاپچوب را به ابزار پرسش بدل میکند. هیچا نیز با مفهوم فشار و دیالوگ با چوب، بدن و طبیعت را در هم میآمیزد. این میز، مواجههای است با بدن، فشار و یادگیریِ بودن.
در میز پژوهش شماره پانزدهم «هفت تکه از پاییز» با عاطفه جرندهئی و «گلهای خاکستر» با حمیده محبی (جمعه ۲۱ آذر ۱۴۰۴)، نگاه به جزئیات فراموششده و بداهگی چاپ، اندوه و طبیعت را به هم پیوند میدهد. جرندهئی از چیزهای کوچک و فراموششده، روایت پاییز را میسازد و محبی با منوتایپ و بداهگی، اندوه و طبیعت را در هم میتند. این میز، یادآور اهمیت نگاه به آن چیزی است که زیر پا میماند.
و سرانجام، میز پژوهش شماره شانزدهم «تن–دیس» با مریم تختکشیان (جمعه ۲۸ آذر ۱۴۰۴) پروژه را به نقطهای بازمیگرداند که یادمان، پیکر و نشانه در هم تنیده میشوند؛ جایی که میز نه محل ارائه، بلکه فضایی برای یادآوری و حضور است. تختکشیان با تأکید بر پیکر، شیء و واقعه، میز را به فضایی برای یادآوری بدل میکند؛ جایی که اثر نه بازنمایی، بلکه نشانهای از حضور است.
در مجموع، «میز پژوهش» با عبور از نتیجهمحوری، مجموعهای از وضعیتها میسازد که در آن فرایند، ماده، بدن، زمان و مخاطب همگی در تولید معنا سهیماند؛ پروژهای که نه به پایان، بلکه به تداوم فکر میکند.






















