مجله مستقل و تخصصی هنرهای تجسمی و مفهموی

مروری بر نمایشگاه بهاریه در گالری آران

«بهاریه» عنوان نمایشگاه گروهی ای است که در اسفند ماه ۱۴۰۰ در گالری آران به نمایش در آمده. در استیتمنت این نمایشگاه آمده:

گل برای لذت خود می شکفد-اسکار وایلد

منیژه آرمین- تاج سر جعفری- مرجان هوشیار- کوشا موسوی- آرزو شهدادی
شهرزاد عراقی نژاد- مهدی فرهادیان- اله یار نجفی- پارسوآ مهتاش
محمد اسکندری- نسترن صفایی – پریسا تقی پور- محیا گیو – مریم فرشاد- سارا توانا- رنه صاحب- منیژه حجازی – پریسا حجازی- ساله شریفی.
غزلی برای قالی باغی – توسط شاعر صوفی گمنام از سده نهم هجری.
در این فرش، بهار زیبا همیشه زنده است، ایمن از سوز آتش تابستان و از بادهای سترگ پائیز، از ستم یخ و برف زمستان، ساکن و شادمانه شکوفان.
چشم های خشکیده از گرمای بیابان در سایه مخملی اش التیام میابند. در ریزش فواره هایش و موج حوض هایش، در خنکای خلوت اش اندام زخم خورده ترمیم می شوند و قلبهای خسته دگربار به شوق می رسند.


راه آمده سترناک بود.


گیج از یکنواختی و استهزا شده دردست اشباح هذیانی، احاطه شده با مرگ کمین کرده در پوشش های گوناگون : اجنه های وحشتناک و جانوران سبع،گرمای سوزان و طوفانهای مشتعل: پس از این همه بیم و خطر، سرانجام آزاد: همه گان در باغ ایمن.


اینجا زمین رنجیده سرانجام می زاید. از مرگ مسلم دنیائی نو و زیبا متولد میشود.در لایه های زیرین خاک، سنبل ها در بند خفته اند. در بیابان سنگی غم افزا و عریان – بی زمان و با حوصله و غرق در اندیشه – آگاه از زندگِی در درون، با وعده باروری و وفور، و همیشه در عطش رستگاری: زمین سرنوشت خود را آشکار می کند.
پس آیا نمی توانیم این زیبائی را که منشآ امید است تسخیر کنیم و بازگردانیم؟ روشن مثل آئینه که در آبهای خاطراتمان شناور باشد یا بدام افتاده در تور نامرئی شاعران، بس وسیع، بس شکننده، در عین حال اسیرکننده و فاتح واقعیتهای فّرار؟


تنیده از طلا و لاجورد، درخشان چون آهن خمیده. پوشش گیاهان – رویاگونه در درخشندگی الوان یا نه – در سایه های فاخر لاکی های صیقلی، آرام ولی قوی، در قهوه ای های خاموش و عسلی های خالص، یشمی های خنک و دارچینی دلپذیر: این دنیای پریان دوباره واقعی میشود.


در این تصادمات ناگهانی آغوشی شیرین را جستجو کن، در دلربائی آهنگی موزون با وقار گام بردار و یا با شناب جست و خیز کن: پدیدار شدن، عقب نشینی کردن، بازگشتن. با قطعیتی آرام. تمامی مناقشات به آشتی میرسند، در مخلوطی ازهم پیمانی، همچون هم نوایان که هر قطعه از آوازی را شادمانه میخوانند، و در وجد بازی چندصدائی، شناور در نرمی یا وحشیانه آزاد، و در عین حال لنگر انداخته.

نقاشی ها و چیدمانهای نوزده هنرمند در این مجموعه به نمایش در آمده. نوع برخورد و روایت گری هر هنرمندی در یک نمایش گروهی با موضوعی واحد بارزترین و عمیقترین تجربه هر مخاطب با هر اثر میتواند باشد. این وجه تشابه موضوعی فقط در لایه های بیرونی و سطحی آثار بروز می یابد و در نگاهی عمیق تر وجه تمایز، نشانه شناسی هنرمندان است که بروز می یابد، که عمقی گاها به ژرفای نامشخص به خود میگیرد.

به محض ورود به فضای کلی نمایشگاه شعور و شعف رنگها و فرمها به وجدتان می آورد. هیاهویی از تازگی از امید و از بایستگی. واکنش اولیه‌ی هم مخاطب و هم هنرمند به تک واژه «بهاریه»؛ این حس و انرژی پایدار و قوی مخاطب را همچون مغناسیطی در خود نگه میدارد و در عین همین تامل است که به لایه های دیگر هر اثری پی میبری.

هر اثر به صورت مجزا از کل به تک اثر تبدیل شده و روایت خود را آغاز میکند.

کوه دماوند در اجرای بینظیر تکنیکی که در وسواس به کمال خود رسیده، به رنگ قرمز در آمده و آسمان و هر چه که در این قاب میگنجد را در رنگ خودش غرق آب کرده.

موطن «عنوان اثر» در اجین شدگی کامل با رنگ خود، به درخشش رسیده که ذهن و چشم مخاطب را رها نمیکند. موطن به زیباترین شکل ممکن اندوهناکترین مفهوم را به نمایش میگذارد.

در اثر «بهاری که هستیم در آغوش» میزی در نزدیکترین پلان به مخاطب، عیدانه را تقدیم دیدگان مخاطبش میکند … اما گویی میز آنقدر به مخاطب خودش نزدیک میشود که عمدی وجود دارد؛ عمدی در پنهان کردن واقعیتی در پس زمینه. هر چند که بخشی از پرده کنار رفته اما همچنان رازی، معمایی حل نشده در پس زمینه وجود دارد. آسودگی برخورد هنرمند با مفهوم «بهاریه» توامان با این راز آلودگی، نوعی از مسخ شدگی را با خود به ارمغان می آورد.

اثر محمد اسکندری

شیرهای در بیشه زار غرق در رنگها و سرورها، اما در حصار عناصر بصری … عناصر مبحوس کننده … خطها و میله ها. عجبا از این واکنش نرم و موثر به این هزیز وحشی که در اثر نیزار شاهدش هستیم. ریشه ها و تنه های سِتُرک و قوی که با صرف زمانی بسیار و با وسواسی مثال زدندی بریده های جراید را با چسب نواری لایه به لایه بر روی هم میچسباند تا از اتحاد لایه ها نمایشی از اتحاد تنه ها و ریشه ها و در نهایت روایتی از هم بستگی را در اثر باغ عدن به نمایش بگذارد.

هیاهوی سفالهای آبگینه از درختان و رودهایش و تا به دیگر عناصر این باغ ایرانی در چیدمان در کنار اثر خانم محیا گیو، آنچنان دیالوگ یکسانی می یابند و هم پیاله و هم نشین میشوند که گویی این دو هنرمند از قبل با هم شروع به خلق آثار نموده اند.

دیالوگی پویا از باغها و گلستانها که اوج رنگ و نشاطشان را به نمایش میگذارند تا اثر سه لت کوشا موسوی، شخصیتهایی که گویا در پوشش گل نرگس مشغول به هم کلامی با اثر همجوار خود دارد.

اثر کوشا موسوی

در اثر سارا توانا. جالب انجاست در اثر سارا توانا هم شخصیتی با پوشش گل سر راست کرده تا با پیرامونش ارتباط بگیرد. هر دو هنرمند با وام گرفتن از عناصر بصری طبیعت شخصیتهایی انتزاعی آفریده اند که در یک کل به همبستگی برسند، یکی با نقاشی و دیگری با حجم.

کاکتوسهایی که در ظاهر شاید طعنه ای به واقعیتشان بزنند اما ماهیت و هویتی نرم و در آغوش گیرنده را ارائه میدهند. از هیاهوی سبز و زنده ساکنان سیاره سبز در اثر «شفاف چون کریستال» تا به آثار سحابی ها که ثبت خطی لحظه حضور است، در واکنشی مشابه به شرایط ،وقایع پیرامونشان و البته موضوع مورد بحث داشتند.

گویی همچون گل و مرغ های خانم تاجسر جعفری میبایست تمام مرزها را جا به جا کرد، امکانات را کشف کرد و فارغ از اینکه در چه شرایط و تنگناهایی گیر کرده ایم با امید و دلی سبز گره ها را بگشایمو طرحی نو در اندازیم.


فاطمه بهمن سیاهمرد

دیدگاهتان را بنویسید