به تازگی در یکی از کافیشاپهای باغ فردوس با پیام صفایی گفتوگویی در مورد آثار و برنامههایش داشتیم. در زیر خلاصهای از آنچه گفته شد آمده است:
عکاسی را از کی و با چه هدفی شروع کردید؟
من از حدود ۱۳-۱۴ سالگی به واسطهی علاقهای که پدرم به تجهیزات عکاسی داشت، با دوربینهای کامپکت سونی و کنون شروع به عکاسی کردم اما موضوع زمانی جدی تر شد که کنکور دادم و عکاسی را از اواخر سال ۱۳۸۹ به صورت جدی پیگیری کردم.
کدام شاخهی عکاسی را دنبال کردید؟
به خاطر علاقهای که از کودکی به هوا و فضا داشتم، عکاسی نجومی اولین انتخاب من بود. اما آن زمان عکاسی با دوربین حرفهای را بلد نبودم تا این که در یک فروم با دوستی آشنا شدم به اسم سهیل شهبازی که به جرات میتوانم بگویم یکی از بهترینها در زمینهی عکاسی ماکرو است. پس از مدتی وجه اشتراک جالبی پیدا کردیم چرا که علاوه بر نزدیکی خانهها، دوربین و تجهیزاتمان نیز یکی بود و من فرصت داشتم تا اطلاعات زیادی از او کسب کنم. در واقع دوستی با سهیل باعث شد در کنار عکاسی نجومی، من به عکاسی ماکرو هم علاقهمند شوم.
عکاسی ماکرو و عکاسی نجومی چگونه در کنار هم قرار میگیرند؟ یکی به دیتیل توجه میکند و دیگری مقیاسش در حد فضاست.
فکر میکنم به دید افراد بر میگردد. برای من علاقه به طبیعت بود که منجر به این انتخاب شد. اما داستان ماکروگرافی و نجوم بیشتر به دید شخصی خودم بر میگردد. شاید کوچکترین چیزهایی را که خیلیها به آن بیتوجهی میکنند مانند جزئی از صورت یک حشره و یا حتی بزرگترین چیزها مانند وسعت آسمانی که بالای سر ماست، همگی مرا به یجان وا میدارد و دوست دارم این زیبایی را به همه نشان دهم. اگر بخواهم خلاصه کنم، باید بگویم که بین کوچکی ماکرو و بزرگی نجوم، “زندگی” جای دارد.
زمینهی کاریات به شدت به عوامل محیطی وابسته است. ممکن است کمی در مورد سختیهای کار برایمان بگویی؟
اگر با مثال بخواهم بگویم، شاید باد یکی از مهمترین عوامل موثر محیطی در عکاسی ماکرو باشد؛ چرا که هنگام عکاسی، وزیدن باد یک مانع بزرگ به شمار میرود و منجر به تار شدن کار میشود. به همین دلیل روزها باید طوری انتخاب شوند که هوا باد نداشته باشد. میزان نور هم مهم است. به همین دلیل باید هنگام پیش از سحر یا غروب را انتخاب کرد. مشکل دیگر هم خود حشرات هستند؛ به گونهای باید زمانی به طبیعت بروید که حشرات همچنان در حال استراحت باشند.
برای عکاسی نجومی موضوع برعکس میشود؛ باید شب شروع به کار کنید. آن هم موقعی که ماه در آسمان نباشد، از شهر دور باشید، هیچ لکه ابری نباشد، امکانات اسکان داشته باشید و … اگر هم خوش شانس باشید، چند روزی بیشتر در ماه نمیتوانید عکاسی کنید. داشتن اطلاعات دست اول از نجوم را هم باید اضافه کرد. این را هم بگویم که همهی این سختیها لذت خود را هم دارند.
قدمت عکاسی در ایران با تاخیری جزئی، تقربا همپای دیگر کشورهای پیشرفته است. کیفیت عکسهای ایرانی را در این زمینه، چطور ارزیابی میکنید؟
داستان عکاسی ایران با همهی دنیا فرق دارد. هر کسی به راحتی با خرید یک دوربین عکاسی به حساب میآیند و با ارائهی چند عکس عامه پسند برای خود شهرت به همراه میآورند و آن شهرت هم افرادی را در اطراف آن عکاس گرد هم میآورد. این باعث میشود که اولا تعداد عکاسهای بدون دانش زیاد شده و سپس کیفیت کار را به نازلترین سطح کاهش یابد و این مسئله هم خود باعث سقوط سطح سلیقهی جمع میشود.
مهمترین معضلی که منجر به این عقب افتادگی شده، چیست؟
عدم انتقاد پذیری! کافیست از عکس کسی انتقاد کنید و ببینید چه اتفاقاتی میافتد. به خود عکاس و همان افرادی که دورش جمع شدهاند بر میخورد و عمدتا با واکنش تند و رفتار غیر حرفهای آنها مواجه میشوید. این عدم انتقاد پذیری ما را عقب انداخته و باعث شده که عکاسی ما بیشتر به خودنمایی نزدیک شود تا یک کار حرفهای. مشکل دیگری هم که وجود دارد، این است که ما خودمان را با دیگر عکاسان ایرانی میسنجیم ولی بهتر است که جهانیتر فکر کنیم. البته مسلما اینجا هم عکاسان بزرگی هستند اما متاسفانه تعدادشان معدود است.
این روزها با طیف گستردهای از عکسهای کیچ و کارهای عامهپسند روبهرو هستیم. فکر میکنید دیدن عکسهای سایتی مانند ۱X و سایتهای مشابه کمکی به بهبود اوضاع میکند؟
تجربهی شخصی من نشان میدهد که مردم خیلی به عمق یک اثر کاری ندارند و فرآیند کلیک خوردن دکمهی لایک بسیار کوتاه و کم عمقتر از آن است که بخواهد ملاکی برای کیفیت یک عکس باشد. مشکل اما جایی پیش میآید که عکاسان هم به همین لایکها بسنده کنند. شاید بهتر میبود اگر عکاسها خودشان را با بزرگهای تاریخ عکاسی مقایسه میکردند.
جایگاه مباحث تئوریک در جای این قضیه است؟ مخصوصا این روزها که مرز بین عکاسها و عکس-نماها چندان قابل تشخیص نیست و خیلی اوقات ما با حس به جای دانش سروکار داریم.
خیلی مهم است. من هم خودم پیش از هر چیز به سراغ بحث تئوریک رفتم. چرا که احساسِ صرف کافی نیست. داشتن دانش یک نیاز است. یادم هست روزی خودم عکسی گرفتم که از نظر حسِی برای خودم بسیار شخصی و غنی بود اما در آن کار خبری از مسائل تکنیکی نبود و اتفاقا چقدر هم آن کار نقد شد. به همین خاطر با قطعیت میگویم که حس باید همراه با دانش باشد.
به نظرت میشود عکاسی را با مطالعهی کتابهای تخصصی و سر زدن به سایتهای مرجع به طورخود-آموز فراگرفت یا الزاما باید به کلاس رفت؟
خود من هم با خودآموزی این کار را یاد گرفتم و فکر میکنم الزاما نیازی به کلاس رفتن نیست. عکس گرفتن یک طرف ماجراست و عکس دیدن هم طرف دیگر؛ این دو موضع خیلی مهم هستند و در روند خود-آموزی تاثیر دارند.
تا جایی که خبر داریم، تا به حال نمایشگاه انفرادی نداشتهای. تا کی باید منتظر نمایشگاهت باشیم؟
انشالله به زودی
*با آرزوی موفقیت برای پیام صفایی عزیز