به بهانه زادروز مانک
ادوارد مانک در چنین روزی ۱۲ دسامبر سال ۱۸۶۳ در یک روستا در لوتون، نروژ بدنیا آمد. او همچنین با جیکوب مانک نقاش و پیتر اندریاس مانک تاریخدان نیز خویشاوند بود. خانوادهاش در سال ۱۸۶۴ به شهری که اکنون اسلو نامیده میشود، نقل مکان کرد.
از آنجایی که معمولا در فصل زمستان مریض بود و در خانه به سر میبرد، ادوارد جوان برای مشغول نگهداشتن خود نقاشی میکرد. معلم او دوستان مدرسه و عمهاش بودند. مادرش در سنین کودکی فوت کرد و پدرش مسئولیت بزرگ کردن او را بر عهده گرفت که به او تاریخ و ادبیات میآموخت و برای سرگرمی داستانهای ارواح تعریف میکرد یا کتابهای ادگار آلن پو را میخواند. فضای وهم آلودی که پدرش در سنین کودکی ایجاد میکرد، بیماری روحی او و خشک مقدس بودنش به همراه وضعیت بد سلامت ادوارد، به رویاهای ترسناک و کابوسهای شبانه ادوارد نوجوان منجر شد. او حس می کرد مرگ همیشه در کمین اوست. از طرفی به علت وضعیت نامناسب دائماً در جابجایی بین آپارتمانهای ارزان قیمت بودند. نقاشیهای اولیهی او نمایشگر فضاهای داخلی این خانهها، اشیاء مختلف مانند شیشههای دارو و همچنین مناظر بود.
در دوران نوجوانی، هنر علاقهی اصلی مانک بود و در سن سیزده سالگی اولین برخورد جدیاش با هنرمندان دیگر در موسسه هنر شکل گرفت. در سال ۱۸۷۹ در کالج فنی برای آموزش مهندسی ثبت نام کرد که در زمینههای فیزیک، شیمی و ریاضیات به مهارت رسید. طراحی پرسپکتیو را نیز آموخت اما به دلیل بیماریهای مکررش از درس باز میماند. یکسال بعد با تعجب کامل به قصد نقاشی از کالج بیرون آمد. در روزنگار خود چنین نگاشته است: “من تلاش میکنم در هنرم زندگی و معنای آنرا برای خود شرح دهم.”
در سال ۱۸۸۵ به پاریس سفر کرد و به شدت تحت تاثیر هنرمندان امپرسیونیستی مانند کلود مونه و ادوارد مانه قرار گرفت. او به نوبهی خود توسط هنرمندان پسا امپرسیونیستی چون ون گوگ، پل سزان و گوگن دنبال شد. در حقیقت سبک اصلی آثار مانک پست امپرسیونیست بود و تمرکز او بر این سبک بوده است.
از سال ۱۸۹۲ تا ۱۹۰۸ مانک به طور پیوسته بین پاریس و برلین در تردد بود. در ۱۹۰۹ تصمیم گرفت که به کشور خود نروژ بازگردد. در این دوره بیشتر آثارش علاقه او را به طبیعت نشان میدهد و همچنین به نظر میرسد والورهای رنگی استفاده شده در آنها پررنگ تر و شادتر از آثار سالهای قبل او هستند. دید تیره و بدبینانهی آثار اولیهاش جای خود را به رنگهای بشاش و شاد داد که در تضاد با رنگهای تیره و سبک محزون آثار قبلی او بود. از این دوره تا زمان مرگش ادوارد مانک در نروژ باقی ماند و بیشتر آثار خلق شده در این دوره همان حالت رنگارنگ را حفظ کرد.
سبک برخی از آثار مانک با عنوان سمبلیزم شناخته میشود. نقاشان سمبلیست اعتقاد داشتند که هنر باید به جای اینکه طبیعت واقعی را نشان دهد بیانگر احساس و یا یک ایده باشد. در نقاشی سمبلیزم تلفیقی از احساس، واقعیت و فردیت هنرمند ارائه میشود.
بسیاری از آثار مانک صحنه هایی از مرگ و زندگی، عشق و ترس را تصویر کشیده و حس تنهایی احساسی است که بیننده به شکل بارزی دریافت میکند.
ادوارد مانک در سال ۱۹۴۴ در شهر کوچکی نزدیک اسلو دار فانی را وداع گفت. پس از مرگش تمامی آثار او که شامل ۱۰۰۰ نقاشی، ۱۵۴۰۰ کار چاپی، ۴۵۰۰ طراحی و ۶ مجسمه است به دولت نروژ واگذار شد. به همین دلیل نروژ در قبال این سخاوتمندی موزه هنر مانک را به نام وی تاسیس کرد و آثار او به معرض دید عموم گذاشته شد.
تابلوی “جیغ” شناخته شده ترین اثر مانک است که در واقع چهار نسخه از آن وجود دارد. دو نسخه با پاستل مربوط به سالهای ۱۸۹۳ و ۱۸۹۵ و دو نسخه رنگ وروغن مربوز به سالهای ۱۸۹۵ و ۱۹۱۰٫ نسخه پاستل سال ۱۸۹۵ در حراجی سال ۲۰۱۲ به مبلغ ۱۱۹،۹۲۲،۵۰۰ دلار آمریکا به فروش رسید که پر رنگ ترین نسخه است. نسخه ۱۸۹۳ در سال ۱۹۹۴ از موزه ملی اسلو دزدیده شد که در سال ۱۹۹۴ پیدا شد. همچنین نسخه ۱۹۱۰ در سال ۲۰۰۴ از موزه مانک ربوده شد که دوباره در ۲۰۰۶ با کمی آسیب پیدا شد. مانک دربارهی این تابلو میگوید:”در غروب خورشید با دو نفر از دوستانم در راهی قدم میزدیم. ناگهان آسمان به سرخی خون شد. من ایستادم و به نرده تکیه دادم، حس می کردم به طرز عجیبی خستهام. زبانه های آتش و خون بر پهنه ی آبی گون امتداد یافت. دوستانم به راه ادامه دادند در حالی که من عقب مانده بودم و از ترس بر خود می لرزیدم. سپس فریادی عظیم و بینهایت از طبیعت شنیدم.” او بعدها در مورد تابلو گفت:” برای چندین سال تقریبا دیوانه بودم. تابلوی من با نام جیغ رو میشناسید؟ من به مرز وجودی خود رسیده بودم. طبیعت در رگهای من جیغ می کشید. پس از آن واقعا از عاشق شدن دوباره نا امید شده بودم.”