بیل ویولا (متولد ۱۹۵۱م) از هنرمندان آمریکائی پيشتاز هنرهاي چند رسانهای در جهان محسوب ميشود؛ كه مجموعه آثار نوآورانهاش توسط مشهورترین موزهها و گالریهای پیشرو و فعال در زمينه نيومديا آرت در سراسر دنيا گردآوري و به نمایش گذاشتهشدهاست.
او سالها با تفحص عملی و تجربهگری در بستر تکنیکی و همچنین پژوهش در دامنههای نظری و محتوایی و تاریخ هنر، در روند تعریف “ویدئو” به عنوان شکلی حیاتی از هنر معاصر، موثر بوده است.
ویولا، علاقه و اشتياق به ویدئوآرت را در دانشگاه هنرهاي زيبا سيراكيوز نيويورك يافت و پس از فارغ التحصيلي در سال ١٩٧٦، به عنوان هنرمند به مطالعه زمان، آگاهی و روح انسان مشغول شد؛ او با اكتشاف در رسانههاي گوناگون، همواره در جست و جوی کارآمدترین شیوه بیانی براي بازتاب احساسات و جهانبيني خاص و جزئينگر خود شناخته میشود. ویولا با عبور از مرزهاي محدود كنندهي پيش روي خلاقيتش، قدم به مسير كشف قلمروهاي جديد میگذارد و با ارائه تعريف جديدي از ويدئو آرت به عنوان يك رسانه و زبانی هنري، وَراي ساير مديومها، که در آن امكان تجلّی تجسمات ذهني هنرمند با كيفيتي زيباشناختي و به شكلي پويا تحقق ميپذیرفت، توجه بسياري را در سراسر جهان به اين رسانهی هنري جلب میدارد؛ و پس از آن به يكی از موفقترین ويدئوآرتيستهای پيشتاز به جهانيان معرفي میشود.
پس از نمايشهاي موفق ويولا و توجه منتقدان و سرازیر شدن تمجیدها نسبت به او و آثار نوآورانهاش، ويولا موفق ميشود در سال ١٩٨٩ کمک هزینه تحصیلی مَك آرتور را دریافت كند و ٢٠سال بعد، به عضویت افتخاری آکادمی سلطنتی هنر انگلستان در میآید و توسط دولت جمهوری فرانسه بهلقب شوالیه انجمن صنفي هنر و ادبيات آن كشور منصوب شود؛ و پس از آن به كسب جايزه ي جورج آرنتز، بالاترین افتخار فارغالتحصیلان دانشگاه سيراكيوز نيويورك نائل ميآيد.
او در سال ١٩٦۹ با آرزو و ميلي وصف ناپذير براي هنرمند شدن، که از کودکی اش نشأت می گرفت وارد دانشگاه سیراکیوز شد. با پیشرفت تکنولوژیکی دوربینها و رسانهی عکاسی در دهه شصت میلادی و پدیدار شدن رسانههاي نوظهور منشعب از این مدیوم، شرایطی فرا رسانهای در هنرهای تجسمی ایجاد شد، که بسیاری از هنرمندان به آن علاقه مند شدند. اما فرصتهای مطالعاتي اندكي براي فراگيري آن در سيستم آموزش عالی در طول دهه ٦٠ ميلادي وجود داشت. سیراکیوز نيويورك یکی از اولین دانشگاههای تحقيقاتي بود که در صدد رفع اين خلاء درآمد و به منظور آمادهسازي و ارتقاء ظريفيت كيفي آموزشي، دپارتمان نيومدياآرت را بنا كرد؛ كه در آن به آموزش هنرجويان جوان با محوريت رسانههاي نوظهور ميپرداختند.
“ویولا” تجربه خود در این دوره را اینگونه تشریح می کند: «سيراكيوز از فرصت استفاده کرد و تعدادی استاد نابغه و خوشفكر را برای دپارتمان تازه تأسيس خود استخدام کرد؛ از جمله: جری مالینوفسکی، لی دوسل، و استاد راهنماي من جک نلسون. آنها با نگاهی به برنامههاي مدون تحصيلي دپارتمان اذعان داشتند: ما به چیزی خلاقانهتر، پوياتر و امروزیتر نیاز داریم. بنابراین با راهاندازی استودیوهای تجربي و ارتقا امكانات، و برگزاري كارگاههاي آموزشي، اين استوديوها را به محلي براي فراگيري و اجراي تكنيكهاي خلاقانه با استفاده از بروزترين ابزار و دستگاههاي موجود در آن دوره، بدل كردند».
از آن پس بود كه ویولا استوديو نقاشي خود را از دانشکده هنرهای تجسمی و نمایشی به استودیوي تجربي منتقل كرد. ويولا در كنار شناخت و تعليم خود و تجربهگرايي در كارگاهاش، به پژوهش در نقاشيهاي ادوار مختلف تاریخهنر ادامه داد تا جایی که استادش پروفسور لری باک، آثار ويولا و همراهانش و روند آفرينشگري و جریان ساز آنها را با آثار آوانگارد مارک روتکو، ویلم دکونینگ و اندی وارهول نسبت ميداد. ویولا از استادش به نیکی یاد می کند:«لری یک تاریخدان بزرگ بود، و به نظر ميرسید که او از هر آن چيزي که در راه بود، و حتي آنکه محتمل بود كه خبرساز شود، نيز مطلع بود».
با پیشرفت فن آوری و رشد توليدات محصولات عکاسی و فیلمبرداري نسل جدید، شرکت سونی با تولید اولین دوربین آنالوگ سیار با قابلیت ضبط ویدئویی، در میان آماتورها و فیلمبرداران حرفهای و بخصوص مستندنگاران و فعالان اجتماعی، محبوبیت یافت؛ چرا كه بسياري از آنان را از هزینههای گزاف جابه جايي دوربينهاي نسل قديمي و دست و پاگیر بودن دستگاههاي غولپیکر پخش فیلمهای قطع بزرگ رهایی میبخشيد. ویولا همچنین دلیل خود بر استفاده از دوربینهای فيلم فشرده نسل جديد نسبت به فیلمهاي سلولوئیدی را ، هزينه بالاي تهیهی فیلمها و فرآیند ظهور طولاني آنها برشمارد.
با گذشت زمان ماهیت رادیکالي تمایل ویولا برای معرفی “ویدئو” بعنوان زبان و رسانهي هنري مستقلی كه داراي كيفيتي زیباشناختی است پنهان نماند؛ ویولا معتقد بود: «در دنیای هنر هیچ رسانه و مديومي تا به اين حد تحقیر و ناديده گرفته نشده بود. من و بسياري از هم نسل هايم با سالها كسب تجربه، در چارچوب فعاليت اجتماعي خود و شرايط فرهنگي موجود از حد ذوق خود و مخاطبانمان فراتر رفتيم و با متجلي كردن تخيلات تصويري خود، امكان و اجازه ورود بینندگانمان را به جهان ذهنيات و انديشههاي افسار گريخته خود داديم؛ ما تلاش داشتیم تا به این تصور رایج آن زمان که ویدئو را تنها در دستهی سرگرمی میپنداشت، پایان دهیم. دیگر رسانهی برتری وجود نخواهد داشت!، و نه نوع رسانه و نه ابزاری که برای بیان هنری از آن بهره برده میشود ، اهمیت چندانی ندارد. از دیگر مواردي كه ویدئو آرت را از سایر رسانههای تصویری مثل عكاسي و نقاشي متمايز كرده و از آنها به پيش انداخته است، همين امكان پويايي و تحرك عناصر بصری است که این مدیوم را ورای سایر رسانه ها در هنرهای تجسمی؛ به بهترین الفبا برای بیان متجلی کردن درونیات ذهنی هنرمند تبدیل کرده است».
دیوید راس مدیر اجرایی موزه ویتنی و موزه هنرهای مدرن سانفرانسیسکو، از شکل گیری قدرت رسانه ویديو با این کلمات یاد می کند: «همهی ما بر این باور بودیم، که ویدئوآرت میتواند عامل تغييراتی بنيادين و انقلاب در رسانههای بیانی و آغازگر جریانی نو در هنر معاصر باشد! با اینوجود كه به طور دقیق از چگونگی و زمان وقوع آن آگاهی نداشتیم، درست مشابه احساسي كه مردم در مواجهه با پديدهی اینترنت دراوایل دهه ٩٠ ميلادي داشتند!».
ویولا با روحی ماجراجو و مشتاق به کشف ناگفته ها پیش از نقل مکان به جنوب کالیفرنیا در آغاز دهه هشتاد میلادی ، در طی یک دوره هجده ماهه اقامت در ژاپن، در کنار فراگیری فناوری پیشرفته ویدئویی به مطالعه فلسفه شرق و مراقبه و ذن مشغول میشود. مطالعات او در باب عرفان شرق و بودیئیسم او را با درونیات خود بیشتر آشنا میدارد و سپس او تصمیم میگیرد تا این تجربیات معنوی و روحانی را در آثارش متجلی کند.
مشخصهی اصلی که در آثار ویولا به چشم میآید، بازتاب معنويات در هنر اوست؛ علاقه دیرینه ویولا به مطالعه متون كتاب مقدس از جمله بودیسم تبتی، داستانهاي اساطيري مردگان ژاپنی و هنر تانتریک هندی تا نقاشیهای کلیسایی رنسانس در آثارش نمود يافته است. او بدون بهره مستقيم از هیچ يك از عناصر مذهبی، به منظور تعمق در معانی مفاهیم اساسی در حیات انسان، همچون تولد، زندگی، مرگ و تولد دوباره میپردازد.
در دهه هشتاد میلادی ویولا به شیوه بیان هنری معاصر خود، از ترکیب بندی و نورپردازی و شمایل نگاری در نقاشیهای کلاسیک قرون وسطایی الهام گرفته است که این ادعا در آثار ویدئوی اش هم چون “اتاق سنت جان صلیب ” (موزه هنر معاصر، لس آنجلس) و یا “سه گانه نانت ” (تیت مدرن) و “اتاق کاترین” (موزهی هنرهای طبیعی اسکاتلند) مشهود است.
آب به عنوان یک موتیف تکرارشونده در آثار ویدوئی ویولا نقش مهمی در بیان نگرانیهای معنوی او با برانگیختن یک خلأ نورانی از ابعاد ناشناخته ایفا میکند. آب همچنین نماد شناخته شده ضمیر ناخودآگاه او است. به عنوان مثال در “استخر بازتابکننده” ۱۹۷۷–۸۰(موسسه هنری شیکاگو، شیکاگو)؛ “سهگانه نانت” ۱۹۹۲؛ “پنج فرشته برای هزاره ” 2001 و “پیشرفت” در سال 2002 (موزه سلیمان آر. گوگنهیم نیویورک) استفاده او از این عنصر حاکی از این ادعاست.
“سه گانه نانت” در اصل برای یک کلیسای کوچک قرن هفدهمی در نانت ساخته شد و پس از نمایش کوتاه در آن محل ، دو نسخه از سه نسخه توسط موزه تیت مدرن لندن خریداری و در مجموعه آن موزه نگهداری میشود.
سه صفحه نمایش “سهگانه نانت” ویولا فیلمی از تولد (در سمت چپ)، مرگ (در سمت راست) و یک سفر استعاری بین این دو را نمایش میدهد که با جسمی شناور در آب (در مرکز) نشان داده میشود. فضایی معلق و مرزهای بین کیهان نامتناهی و بدن متناهی انسان در آن ادغام می شوند. این هنرمند از تجربه آسیب زا و ترسناک غرق شدن در دوران کودکی خود نیز در استیتمنت یاد کرده است، و همواره برای ایجاد تصاویر ذهنی معنوی خود ازین عنصر بهره برده و همچنین بر اهمیت اساسی آب در ادیان جهانی تأکید دارد.
قطعه تولد این سه گانه با الهام از تولد اولین پسر ویولا در سال 1988 و در یک کلینیک زایمان طبیعی در کالیفرنیا (اگرچه تولد پسرش را به تصویر نکشیده) فیلمبرداری شد. این هنرمند در چندین اثر از این فیلم استفاده کرده است. بدن شناور در پانل مرکزی در یک استخر شنا برای اثر قبلی او، “عبور” (1987-1988) فیلمبرداری شد. ویولا در سال 1991 از مادر خود پیش از مرگ و در حالت کما فیلمبرداری کرد، تا بتواند هنرمندانه با مرگ او مقابله کند.
در پنل نمایش مرکزی و در فضای فشرده تولد و مرگ، که با صدای گریه کودک، حرکت آب و تنفس همراه است، حس گمگشتگی و تعلیق رویاگون انسان نسبت به این دو مقوله و همچنین حیات پویا و متفکرانه انسان ما بین این دو واقعهی زندگی را به نمایش میگذارد. در اینجا سفر زندگی مهم نیست، بلکه آغاز و پایان آن مهم است.
ویولا در باب چیستی هنر معتقد است : « هنر کارکردی روشنگر و رستگارانه دارد. تصاویر دارای قدرت های دگرگون کننده هستند. هنر می تواند نوعی فرآیندی درمان کننده، آگاهی بخش و کمال دهندهای را موجب شود. هنر نه فقط یک عمل زیبایی شناختی بلکه آن را عامل تعمق و شناخت در مفاهیم معرفتی میداند».
برای ویولا تولد و مرگ، بزرگترین مفاهیم تضادی است که همواره ذهن او را به خود مشغوال کرده؛ او معتقد است :«که در فرهنگ علممحور غربی، «مسائلی مانند تولد و مرگ جز توضیح فیزیکی آن به ابعاد دیگر آن توجهی نمیشود» و او آثارش را بیدار باشی میداند که به مفاهیم معنوی و روحانی آرامش بخشی که در شرق جاری است، متصل میکند!».
در تصاویری که ویولا خلق میکند غالبا از هر چهار عنصر خاک، هوا، آتش و آب بهره جسته است. لحظه دراماتیکی که شخصیت در پیام آور از آب به بیرون می آید و برای نفس کشیدن به تلاش می افتد، اهمیت عنصر هوا را به مفهوم تنفس به عنوان «پرانا» یا نیروی حیات در فلسفه شرق یاد آور میشود.
در اثر “پیام آور” یک تصویر بزرگ روی صفحه نمايشگر نمایش داده می شود. توالی تصویر با یک فرم کوچک انتزاعی درخشان مواج در مرکز كادر، در برابر یک فضای خالی عمیق آبی آغاز می شود. به تدریج شکل نورانی شروع به بزرگتر شدن و کمتر شدن اعوجاج میکند و به وضوح ميرسد، که تصوير یک انسان که نورانی را میبینیم که از زیر سطح آب به سمت ما بالا میآید. آب در حركتش به سمت ما آرام تر و شفافتر می شود و شکل واضحتر می شود. ما فردی را به عنوان یک مرد، که به آرامی بالا میآید شناسایی میکنیم. پس از مدتی، طی عملی مبهوت کننده این شکل سطح آب را می شکند. رنگ پریده او در سایه های گرم نور روشن و ظاهر می شود، و قطرات آب به روی بدنش میدرخشد. چشمانش فوراً باز می شوند و نفسی عميق را رها می کند و سکوت تصویر را در هم میشکند. این همان صدای اولیه نیرومند زندگی است که در لحظه ای در فضا طنین انداز می شود. پس از چند لحظه نفس عمیقی میکشد و با چشمان دهان بسته در اعماق خلأ تیرهی آب فرو میرود تا بار دیگر به نقطهای درخشان و متحرک تبدیل شود. سپس تصویر به حالت اولیه خود باز می گردد و چرخه دوباره شروع می شود. تکرار غوطه ور شدن، عروج و در نهایت ظاهر شدن دوباره شکل، مخاطب را به تفکر در عمق و سطح و بینشی عرفانی از این تجرهی انسانی دعوت می کند. بیننده باید تصمیم بگیرد که آیا این شخصیت در حالت روشنگری غوطه ور است یا در حال غرق شدن. آیا او از دنیای زیرین تاریک به آگاهی و روشنی برمیخیزد، و اگر چنین است، چرا دوباره در اعماق تاریکی فرو میرود.
“پنج فرشته برای هزاره” یک ویدئو اینستالیشن شامل پنج قطعه ویدئویی است که توسط موزه تیت مدرن لندن گردآوری و به نمایش گذاشته شده است. این ویدیوها به صورت همزمان اما ناهمگام و در یک حلقه ممتد تکرار میشود. فرشته مرگ، فرشته تولد، فرشته آتش، فرشته عروج و فرشته آفرینش، به طور مکرر در داخل و خارج از آب در حرکت هستند و به چشم میآیند. هر ویدئو دارای قطعه صوتی مجزائی است که به تدریج اوج میگیرد و با بیرون آمدن شکل از آب به «انفجار ناگهانی نور و صدا» ختم می شود؛ در هر پنج قطعه، حرکت فیلم آهسته سازی شده و به صورت اسلوموشن ارائه میشود. در طول نمایش متن اثر بین طیفی از رنگهای آبی و سبز و قرمز تیره در تغییر است که با تناژهای متضاد سیاه و سفید که مایل به زرد است، برجسته سازی میشوند.
این اثر در سال 2001 توسط ویولا در استودیوی خود در لانگ بیچ کالیفرنیا ساخته شد. ویولا فیلم این قطعه را در سال 2000 با همکاری فیلمبردار آمریکایی “هری داوسون” فیلمبرداری کرد. هر ویدیو به طور جداگانه فیلمبرداری شده است و اگرچه محل فیلمبرداری مشخص نیست، اما همه آنها در زمان تولید اثر دیگری توسط ویولا به نام “دنیای ظواهر” در سال 2000 میلادی (برج اصلی هلابا، فرانکفورت) ضبط شده اند؛ سپس آنها را تصحیح رنگی کرده و سرعت آنها را کاهش داد. ویولا مدعی است که در ابتدا زمانبندی پنج ویدئو و الگوی حرکتی را پیش از تهیه فیلمها «روی کاغذ گراف بهعنوان نوعی امتیاز بصری» محاسبه و بررسی کرده است؛ علاوه بر آن، ویولا الگوی ساختار تکرار شونده خود را با ساختار فوگ مقایسه کرده است، که نوعی ترکیب بندی در موسیقی است که در آن مضامین واحد با استفاده از صداهای متختلف و تغییرات موسیقایی تکرار میشوند.
ویولا همچون یک اسقف بزرگ شده است، اما از دوران کودکی به ادیان جهانی علاقه مند بود، و همواره خود و هر عملیات و خلق آثارش را در ایمان به وجود یک قلمرو روحانی منصوب میکند. او معتقد است: «بعد دیگری وجود دارد، که می تواند منبعی از دانش حقیقی باشد، و تلاش برای ارتباط و شناسایی آن، انگیزهای نادر برای پرورش این تجربیات و بیان آن در خلق آثارم میدهد».
به نظر می رسد ویولا به درستی توانست، آن كيفيت زیبا شناختي مکشوف مانده در اين مديوم هنري را شناسایی، و آنرا به عنوان زبانی جهانی و رسانهاي همگانی براي آفرينش و بیان هنري معرفي کند؛ ویولا هیچگاه خود و خلق آثارش را به تجهیزات و ابزارها و دستگاههای فناورانه متکی نمیبیند و اینطور که یاد میکند هیچگاه از سرعت تکامل آن وحشت زده نمیشود: «به زودی چهل سال میشود که ویدئو میسازم و این عمل خود را نوعی از جاودانگی میدانم؛ و این تنها به این دلیل امکانپذیر شده است که “ویدیو آرت ” موقعیتی را برای من به وجود آورده تا تجربیاتم را به همنوعان خود منتقل کنم. بینهایت است پدیدههایی که در طول زیستمان با آن برخورد داریم و آنها را معنا میبخشیم. ما اینجا هستیم تا این مفاهیم ادراک شده را به یکدیگر منتقل کنیم. وقتی به ابدیت فکر می کنید، به این معنا نیست که هزار سال آینده نیز اینجا باشید. به این معنی است که به کاری که اکنون انجام می دهید فکر کنید، زیرا کاری که انجام می دهید بخشی از ساختار لحظه حال است که میتواند به نامیراییمان منجر شود».