هنر آخال هنر شورشی
پیش تر در چندین مقاله به هنر بازیافت پرداختیم و چند تن از هنرمندانی را که با مواد بازیافتی به آفرینش آثار هنری دست میزنند معرفی کردیم. اینبار علاوه بر ارائه چکیده ای از تاریخچه هنر آخال کاری به عنوان یکی از نزدیکترین زمینه های هنری به هنر بازیافت، به سراغ نخستین هنرمندانی میرویم که با بهره گیری از مواد دور ریختنی، آشغال ها، دورریزها و ضایعات به خلق آثار تجسمی دست زده اند:
نام هنر آخال را برای اولین بار لارنس الووی (1926-1990)، کیوریتور و منتقد هنری به کار برد و سپس برای آثار مجسمه سازی که از ضایعات و دورریز فلزی قطعات مستعمل دستگاه ها و نظایر این ساخته میشد گسترش یافت. در واقعا این هنر نوعی اعتراض به هنرهای زیبا در قرن بیستم به شمار میرفت و کم کم در سراسر اروپا، امریکا و ژاپن رشد کرد. همچنین بسیاری از زباله ها و ضایعات به جای مانده از جنگ، گاه به آثار هنری تبدیل شدند. در مورد رابرت روشنبرگ، کاربرد مواد بازیافتی، عینی و غیر حسی بود، در دیگر موارد از جمله مجسمه های بازیافتی کالیفرنیا و آثار آنتونی تپی یز و آلبرتو بوری، از طریق کاربرد قطعات کارکرده، دستگاه های مکانیکی، تیرآهن های پوسیده و فلزات زنگ زده عموما حسی نوستالژیک را از زندگی شهری صنعتی بیان میکردند.
آنچه که هنر آخال کاری تا کنون ارائه داده است واکنشی شورشی بود در برابر دکترین سنتی مواد زیبا. هنر آخال گرایش به نمایش آن نوع آثار هنری دارد که میتوان با پست ترین و بی ارزش ترین چیزها ساخت؛ البته این گرایش را میتوان به طور قابل قبول تا کورت شویترس و آثار کولاژ کوبیسم ترکیبی متقدم تعقیب کرد. با این حال تنها از دهه 1950 و به ویژه با آثار رابرت روشنبرگ که اقدام به چسباندن گلیم و پارچه های ژنده، پاره پاره و دیگر مواد دور ریز به بومش کرد میتوان سخنی از جنبش هنر آخال کاری مطرح کرد. لازم به ذکر است که هنر بازیافت اگرچه در ذات اشتراکات زیادی با هنر آخال دارد، اما در نوع نگاهشان به هنر باهم تفاوت دارند.