نخستین نشانه های نوگرایی فرهنگی در ابتدای قرن چهاردهم شمسی در هنر و ادبیات ایران مشاهده می شود. در واقع رفتار ها و نوشته های فکری و فرهنگی، که از زمان عباس میرزا شاهنامه نا کام قاجار در زمینه تجدد گرایی و آشنایی بیشتر با جهان غرب نضج رفته و به جنبش مشروطه منجر شده بود.در آغاز همین قرن، به بار نشست. ابوالحسن خان صدیقی، مجسمه ساز مشهور نخستین تحربه های نقاشی مدرن ایران را با رسم پرتره خواهر در سال ۱۳۰۴ به شیوه امپرسیونیستی تحقق می بخشد، و سپس شیوه خود را در کارهای آبرنگش تکمیل می کند.
ظهور چنین نوگرایانی مایه حیرت مخاطبان و آشوب بین گروه های سنتی می شود؛ اما ظهور این نمایندگان نوگرا تنها یک سلیقه نیست بلکه ضرورتی فرهنگی اجتماعی است که زمان درازی برای تحقق اثبات و حقانیت خود می طلبد. در اوایل این قرن شاهد نشانه های نوگرایی فرهنگی هستیم، نگارگران سنتی، نقاشان اصیل و معتبر ایران شمرده می شوند که خواص به روایت ها و زبان هنری ایشان آشنایی دارند و عامه مردم نیز به طبعیت از آنان ستایش گر سنتی این هنر هستند.
نقاشی مدرن گرچه از سوی هنرمندان پیشتازی چون ابوالحسن صدیقی در اوایل قرن شمسی حاضر آزموده شد اما رواج آن به حوالی آغاز دهه بیست میسر می شود؛ یعنی با گشایش هنرکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران که در سال ۱۳۱۹ پس از تعطیلی مدرسه کمال الملک شکل گرفت هنرآموختگان اولین دوره ۱۳۱۹ الی ۱۳۲۴ یعنی جلیل ضیا پور، حسین کاظمی، شکوه ریاضی، جواد حمیدی که حین تحصیل و پس از آن به خلق آثار امپرسیونیستی پرداخته اند و چالش بیست ساله ای را بین سنت و مدرنیسم اغاز کروند، بی آنکه مبارزان دو سوی جبهه به درستی بدانند سنت چیست و عرصه های هنر نو کدام است، حضور همین افراد که عمدتا نیز از آکادمی های هنر اروپا فارغ التحصیل شده بودند باعث گشت نوگرایی وارد هنر ایران شود و راه برای نسل های بعدی هموار و هموار تر شود، به گونه ای که در سالهای بعد و با فعالیت های گالری ها و بی ینال های نقاشی تاثیر کمال الملک و شاگردانش کمرنگ تر شده و به حاشیه رانده شود و این خود در برگزیدگان بی ینال های نقاشی مشهود است. در ادامه به فعالیت های شش بانوی مهم و تاثیرگذار در هنر نوگرای ایران می پردازم، شش بانویی که شجاعانه و با مشقت های بسیار در راه هنر مدرن گام نهادند و تاثیراتی بس شگفت بر فرهنگ و هنر ایران گذاشتند.
معصومه سیحون
اگر معصومه سیحون را مهمترین و تاثیرگذار ترین شخصیت زن در هنر نوگرای ایران ندانیم، بی شک یکی از آنهاست. معصومه سیحون هنرمند نقاش و گالری دار اهل ایران است، او مدیر گالری سیحون، قدیمیترین نگارخانه هنری فعال در ایران بوده است. دهه چهل شمسی برای هنر نو گرا و معاصر ایران دهه پر باری بوده است، برخی از مهمترین اتفاقات هنر نوگرای ایران یعنی شکل گیری و ظهور جنبش سقاخانه و نقاشیخط در این دهه اتفاق افتاده است.در سال ۱۳۴۵ معصومه سیحون با همکاری و یاری همسرش هوشنگ سیحون، گالری سیحون را بنیان نهادند. گالری سیحون یکی از اولین نگارخانههای هنری ایران است و قدیمیترین گالری هنری فعال در ایران بهشمار میآید. گالری سیحون با تلاش و مدیریت معصومه سیحون، از سال ۱۳۴۵ تاکنون بدون وقفه به فعالیت های خود ادامه میدهد. اولین نمایشگاه این گالری با آثاری از چارلز حسین زنده رودی بوده است و پس از آن سهراب سپهری دومین هنرمند سرشناسی است که این گالری به جامعه تجسمی ایران معرفی کرده است، از جمله آثار هنرمندانی که بعدها به شهرتی جهانی رسیدند می توان به : فرامرز پیلارام، ژازه تباتبایی، کامران دیبا، مسعود عربشاهی، رضا مافی، علیرضا اسپهبد و مکرمه قنبری اشاره کرد.
نقاشی هایی که معصومه سیحون با آن شناخته می شوند رویکردی انتزاعی دارند، او جزو دسته نقاشانی محسوب می شود که بدون الگو و بی ارجاع تصویری و با تکیه بر اتفاقات رنگی فضای نقاشی خود را شکل می دهد، و شاید علت مهجور بودنش نسبت به هم نسلانش همین نکته باشد. آثار معصومه سیحون با تاکید بر فضای مرکزی و حول محور حرکت رنگ به صورت اتفاقی و غیر اراده نقاش بر آن شکل گرفته است و تداخل رنگ های روشن و تیره و ترکیب آنها با یکدیگر است که آثار معصومه سیحون را به سرانجام می رساند. فضاسازی های رنگی او خواسته و یا ناخواسته شباهت با کهکشان و کیهان دارد و جذابیت های بصری آثار سیحون نیز بر همین پایه استوار است.آثار او در حدود دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی نسبت به هنر ایران نو و تازه بنظر می رسند لکن در آن سوی مرز ها حرف چندانی برای گفتن ندارند. آنچه که معصومه سیحون را از سایر افراد فهرست پنج بعلاوه یک متمایز می کند تاثیر به سزای او در جامعه فرهنگی و هنری ایران در طی پنج دهه فعالیت هنری می باشد، با این همه نمی توان هنر معصومه سیحون و جایگاهش را به عنوان یک نقاش نا دیده گرفت، او ثابت کرد که می توان هم زمان هم هنرمند خوبی بود و هم گالری دار و هنر شناس خوبی.
شکوه ریاضی
شکوه ریاضی از پیشگامان هنر و نقاشی مدرن در ایران بود.او از نسل اول هنرمندان نوگرای ایران محسوب می شود، او در کنار جلیل ضیاپور، محمود جوادی پور، حسین کاظمی از نخستین محصلان هنر در اروپا می باشد که اساس نوگرایی در هنرهای تجسمی ایران به آنها نسبت داده می شود.، وی نوگراترین زن نقاش ایرانی بوده است. شکوه ریاضی به جرئت مهمترین آموزگار هنر در تاریخ هنر معاصر ایران می باشد، راهنمایی ها و سخت گیری او به شاگردانش باعث شد که آنها هرکدام در رشته و تخصص خود بی نظیر باشند.
مهدی ویشکایی در پاسخ به این پرسش که کدام یک از نقاشان هم نسلتان در پیشبرد نقاشی ایران سهمی داشته است؟ از تنی چند یاد می کند، از جمله شکوه ریاضی.
” شکوه پدرش سرتیب ریاضی، اتاشه ایران در فرانسه بود، شکوه آنجا بوزار را دیده بود. در دانشکده مستمع آزاد شرکت می کرد. و بعدها مترجم مادام آشوب شد. نقاشی هایی که از مادرش کشیده بود، دیده ام ؛ زیباست.
شکوه ریاضی در مدرسه محمدیه خواندن و نوشتن آموخت. هفت سال بیشتر نداشت که همراه پدرش، به عنوان سرپرست محصلان ایرانی در فرانسه، به آن کشور رفت. پس از بازگشت به وطن، در شیراز و تهران درس خواند. چندسالی در رشته طب کوشید، اما چون از کودکی به نقاشی علاقه مند بود، طب را رها کرد و به تحصیل نقاشی پرداخت. در سال ۱۳۲۵ با درجه عالی از هنرکده ی هنرهای زیبا دانشنامه نقاشی گرفت و برای تکمیل هنر نقاشی به فرانسه رفت. در سال ۱۹۵۵ از بوزار، با اخذ نشان طلا، فارغ التحصیل شد و به ایران بازگشت . حدود دو سال در هنرستان هنرهای تزئینی به تدریس اشتغال داشت. شکوه ریاضی، دوشنبه، ۱۸ تیر ۱۳۴۱، پس از یک دوره بیماری طولانی، درگذشت.
شکوه ریاضی جدا از فعالیت هنری با آموزش های یگانه ای که به شاگردانشان در هنرستان ارائه می کرد توانست شاگردان ارزنده و گرانی چون حسین زنده رودی و فرامرز پیلارام و منصور قندریز را در کشف دنیای خلاقانه شان یاری کند.
از دیگر شاگردان شکوه ریاضی می توان به مسعود عربشاهی، بهزاد گلپایگانی، مهدی حسینی، طلیعه کامران، محمدحسن شیدل، ویکتوریا افشار، بهرام عالیوندی و صادق تبریزی اشاره کرد، که جملگی از مهمترین و تاثیرگذار ترین هنرمندان صد سال اخیر ایران هستند.
به علت اهتمام جدید در تدریس، او فرصت کمی برای خلق آثار یافته است، طراحی ها و چند تابلو و مجسمه باقی مانده از شکوه ریاضی، نشانه مهارت و دید تعلیم یافته اوست.
شکوه ریاضی علیرغم عمر کمش، زندگی پر باری داشت، ماحصل تلاش ها و تدریس های او در طی تنها دو سال در هنرکده هنرهای تزئینی توانست تاثیری بسیار عمیق و ژرف بر پهنه هنر این مملکت بگذارد تاثیری که شاید بتوان شکوه ریاضی را مهمترین زن هنرمند و هنرشناس و تاثیرگذارترین فرد بر عرصه فرهنگ و هنر ای سرزمین نامید.
منیر شاهرودی فرمانفرمائیان
منیر شاهرودی فرمانفرمائیان نقاش، مجموعه دار و مجسمه ساز اهل ایران بود.
پس از تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران منیر فرمانفرماییان برای ادامه تحصیل راهی نیویورک شد، حضور و تحصیل منیر فرمانفرماییان در نیویورک باعث گشت که او با مهمترین چهره های هنری قرن بیستم آشنا شود، اندی وارهول میلتون آوری، بارنت نیومن، لویز نویلسون، لری ریورز، فرانک استلا، ویلم دکونینگ و جکسون پولاک برخی از این چهره ها هستند که تاثیر به سزایی در روند سیر آثار هنری و فعالیت های او داشتند همچنین ازدواج او با منوچهر یکتایی نقاش سرشناس ایرانی و بعد ها با ابوالبشر فرمانفرماییان تاثیری دو چندان در زندگی و آثار منیر فرمانفرماییان داشت.در میانه دهه ۱۳۳۰ خورشیدی بهعنوان تصویرگر مُد برای نشریاتی چون تاون، کانتری، و گلامور طرح پوشاک میکشید و بهعنوان گرافیست تجاری و طراح پوشاک برای فروشگاههای بزرگ کار میکرد.
منیر در دهه سی به وطن خود بازگشت و به سفر به اقصی نقاط ایران پرداخت سفرهایی که تاثیر بسیاری بر او و آثارش نهادند. در سال ۱۹۵۸ در بی ینال ونیز شرکت کرد و در سال ۱۳۳۷ در دوسالانه نقاشی تهران با یک اثر حضور یافت حضوری که مدال طلای سلطنتی را برایش به ارمغان آورد. سفر هایش در ایران منجر به خلق مهمترین آثار او یعنی آینه کاری هایش شد او نخستین کسی بود که این هنر سنتی و استاد کاری را به عنوان آرت به جهانیان معرفی نمود.
مواجهه با آثار منیر فرمانفرماییان، صحنه رویارویی سنت و مدرنیته است. آثار غالباً بزرگ، پرکار و درخشان وی با آن آیینهکاریهای دقیق، مخاطب را به سفری در عمق این رویارویی فرا میخواند.تحصیل هنرهای مدرن در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، دانشگاه کرنل و مدرسه طراحی پارسونز از یک سو، و مطالعه و جستوجو در هنرهای بومی و سنتی ایرانی از سوی دیگر، هنر فرمانفرماییان را به تلفیقی استادانه از این دو تبدیل کرده است. در آثار این بانوی هنرمند از سویی استفاده از اشکال هندسی، بازتولید گرهچینیها و آیینهکاریهای معماری پرشکوه ایرانی و از سوی دیگر، زبان تجریدی، صریح و فرمالیستی آثارش با بیان دستاوردهای هنر مینیمالیستی غرب بیانی معاصر به آثارش بخشیده است. سبک هنر او، از پیوندهای قوی و عمیق با کشورش و کارآموزی در نیویورک پدید آمدهاست. منیر فرمانفرماییان به منبع مهمی از سنت هنرهای تجسمی ایران توجه کرد که پیش از او بی سابقه بوده است، استفاده از هندسه، معماری، آینه و نور از ویژگی های شاخص آثار منیر فرمانفرماییان می باشد . او با استفاده از آینه کاری به درون هندسه متقارن معماری سنتی ایران نقب زد و نور را بر سطوح شیشه شکسته آزمود لکن دریغ که نتوانست از آنچه که استادان فن تا آن روز انجام داده بودند فراتر رود.زارا هوشمند درباره آثار منیر میگوید :هنر منیر شاهرودی فرمانفرماییان چنان در فرهنگ و سنت این دیار ریشه دارد که دوری دراز مدت خالق آنها از منبع الهامشان نکات قابل توجهی را پیش می آورد.
منیر شاهرودی فرمانفرماییان به همان اندازه که در میان موج نوسنتگرایی هنرمندان مدرنیست دهه ۱۳۴۰ ایران چهرهای مطرح و مهم است، به شکل منحصربهفردی نیز از همه آنان متمایز است. او بدون شک هندسهگراترین هنرمند معاصر ایران است که آثارش در یک دوره طولانی بیش از نیم قرن، پیوسته در مرز میان اشکال منظم و ریتمیک هنرهای سنتی از یک سو و رویکردهای انتزاعی مدرنیستی از سوی دیگر سیر نموده است.
هنر او در نگاه نخست بر دو رکن اساسی استوار است؛ نقوش تزیینی و ماده آیینه. کاملاً واضح است که وی هر دو رکن را از هنرهای سنتی و یا صنایع مستظرفه ایرانی برگرفته و به شدت وامدار هنر آیینهکاری است. اما نگاهی عمیقتر مبین این حقیقت است که جوهر درونی هنر وی نه تزیینات و نه آیینه، بلکه در اصل «هندسه» است. منیر فرمانفرماییان، به شهادت آثارش، عمیقاً شیفته هندسه و نظم و حکمت بیبدیل آن است. برای وی «آیینه»، نه یک جنسیت تازه در هنر به شمار میآید و نه یک هویت نوین واجد ارزشهای مفهومی، بلکه تنها بستری ملموس و تجربه شدهای است برای تحقق یک نظام هندسی. شاید بتوان گفت او حتماً قادر بود با هر موادی، به غیر از آیینه، کار کند، لیکن هرگز نمیتوان وی را به طور جدی به دور از ساختارهای هندسی تصور کرد. حتی هنگامی که در مقام یک هنرمند از آثارش صحبت میکند، بیش از کیفیات ظاهری و یا مفهومی آیینه، به پیچیدگیهای هندسی ساختارهای ریاضی در کارش اشاره دارد: «هندسه مرا به زادگاهم بازگرداند – مربع، مثلث و دایره – به مشاهدات کودکی من از تجربه حضور در میان زیبایی برآمده از این مرز و بوم. همه چیز برایم معنای تازهای یافت – مکعب، استوانه و منشور»
بهجت صدر
بهجت صدر در سال ۱۳۳۳ با رتبهٔ یک در رشته نقاشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران فارغ التحصیل می شود ؛ و سپس در سال ۱۳۳۴ بورسیهای برای هنرآموزی از آکادمی هنر بِله در ایتالیا گرفت. در سال ۱۳۳۵ برنده جایزه سیمین همترازی شهر سنویتو شد و یک نقاشی از او به بی ینال ونیز راه یافت.
بهجت صدر به اشیا، طبیعت، درخت و بافت به عنوان ِ یک فیگور نگاه میکرد، همچنین از پنکه، کرکره و اشیا در بافت نقاشی هایش رد و نشان باقی مانده است . صدر میراث ارزشمند فرهنگ و هنر کشورش را همواره ستایش می کرد، و بزرگترین درس آن را حرکت رو به جلو و پرهیز از توقف و تکرار در سنت های پیشین می دانست، نکته ای که امروزه کمتر به آن توجه می شود. بهجت صدر با تحصیل در اروپا هنر مدرن را به خوبی و درستی درک کرده بود. آنچه که از دوره های کاری مختلف بهجت صدر دریافت می شود، مبین این واقعیت است که رابطه او با ” سنت” همیشه پیچیده و سرشار از پارادوکس بوده است و از این حیث نسبت به تفکر هنری غالب زمانه خود بسیار متفاوت می اندیشیده است. صدر در آثارش ضمن بهره از سنت های سرزمینی کشورش ایران در باغ سازی و اهمیت به به درخت و باغ و با استفاده و دیدگاه فلسفی هنرهای شرقی پلی به میان هنر شرق و غرب می زند و از هر دو تفکر این تمدن های بشری در خلق آثارش استفاده می کند تجربه ای که که نمودش را در آثار هنرمندانی چون ناصر عصار و سهراب سپهری مشاهده می کنیم؛ با این حال جهان بینی او مختص به خود است. صدر در خلق آثارش از پالت رنگی محدودی استفاده می کند و رنگ سیاه عمده آثار او را در بر می گیرد، با این حال استفاده و جست و جو در متریال و تکنیک های گوناگون را به کرات تجربه می کند. تکاپوی هنری بهجت صدر به عنوان یک هنرمند مدرنیست، با طرد بازنمایی و تمرکز بر دنیای فرم آغاز شده است. برخی از آثار اولیه وی مبین آن است که وسوسه دوری از واقع نمایی حتی به تجربیات جوانی پیش از تحصیلات دانشگاهی اش باز می گردد.
عمده آثار بهجت صدر در زمره آثار اکسپرسیونیسم انتزاعی قرار می گیرد؛شیوه نقاشی بهجت صدر در دورهاي طولاني، مبتنی بر پاشیدن و جمع کردن رنگ بود، به طوری که بخش عمده اثر، نه در مرحله ریختن، بلکه در مرحله برداشتن رنگ شکل میگیرد. وی بدین منظور ابتدا رنگ را به شکل غلیظی مستقیماً روی بوم یا ورق آلومینیوم میریخت و سپس آن را با کاردک و یا وسیلهای مشابه در سطح تابلو پخش میکرد تا شکل انتزاعی مورد نظرش به تدریج پدیدار شود. حرکت دست در این روند طبیعتاً سریع و بسیار ماهرانه است، به طوری که پیش از خشک شدن رنگ، اشکال و بافتهایی را به صورت نگاتیو، در تعبیر هنرمند، بر روی سطح تابلو نمایان سازد. استفاده نرم و استادانه از کاردک، امکان خلق خطوطی پهن و سطوحی مواج را به وی میداد تا از این طریق یک نقاشی آبستره تغزلی وکاملاً مدرن بر مبنای گسترههای تکرارشونده پدید آید.
سیر دگرگونی رنگ و ترکیببندی در آثار صدر، نظمی پایدار دارد و بر منطقی مدرنیستی استوار است. استفاده از چوب، ورق آلومینیوم و یا کرکره، به عنوان زمینه نقاشی، نشان از دغدغه نقاش برای انتخاب زمینهای غیر کلاسیک جهت خلق نقاشی دارد. نگاه معمار وار صدر به فضای مدرن شهری و به طبیعت تیره فام آثار هندسی گونه وی را نظمی بخشیده که به سوی بی نظمی عمیق تری در حرکت است.
منصوره حسینی
او در سال ۱۳۲۸ لیسانس نقاشی خود را از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران دریافت کرد. سپس در سال ۱۳۳۸ از آکادمی هنرهای زیبا – رم فارغ التحصیل شد. . منصوره حسینی به زعم خود نخستین کسی است که از عناصر خط فارسی در آثارش بهره برد و پیش از سال ۱۳۳۸ و شکل گیری جریانات سقاخانه و نقاشیخط در همکاری با گالری اشنایدر آثاری را با مضمون خط فارسی ارائه می دهد و در سال ۱۳۳۸ پس از بازگشت به ایران در تالار رضا عباسی سه اثر از مجموعه خط هایش را به نمایش می گذارد که بسیار مورد تاخت و تاز منتقدین قرار می گیرد و او را به عنوان تخریب گر خط و اشاعه مدرنیسم معرفی کرده و به او می تازند.
رنگ و خط در نقاشیهای منصوره حسینی به موازات هم به بالندگی بصری میرسند. رویکرد او به بیان اکسپرسیو در نقاشی، گاه در خط نقاشیها متجلی میشوند، گاه در گلها. اولین نمونه نقاشیهای او از موضوع گل به اوایل دهه چهل باز میگردد و برای نخستین بار مجموعهای از آنها را در سال ۱۳۴۴ با عنوان «دو گل در سی پرده» به نمایش گذاشت. او در همان زمان علت توجه به این موضوع را نمایش روند زندگی از اوج تا زوال برشمرد و نوشت: «رنگ شاداب و سفید گلها که مانند آیینه بازتاب رنگها و سایههاست، به تدریج به قهوهای قرمز میگراید و گلبرگهای خوش برش و مدور و مخملی آن بیحال و خسته به زمین میافتد. روز بعد گلبرگها به تکه چرم بریده میمانند. طراوت و جمال و زندگی است که رو به نیستی نهاده»
در سالهای بعد حسینی بار دیگر به مضمون گلها برمیگردد. در هنگام جنگ ایران و عراق، گلها بهانهای برای نمایش سمفونی خط و رنگ هستند. این بار منصوره حسینی در نقاشی گلها همچون اثر حاضر، با ضربهقلمهای تند و بیپروا و رنگهای اکر و زرد و آبی همان رفتاری را دارد که در خط نقاشیهای او میتوان دید. وی دربارهی این دوره از آثارش میگوید: «اگر تو به یک گل آنچنان بتوانی نگاه کنی که گل و خشم و عشق و تمام احساسات انسانی در هم ادغام شوند، دیگر گل، گل نیست. در هم مستحیل میشوید. گل فقط بهانه میشود. تو از گل میتوانی به درد برسی؛ به درمان هم میتوانی برسی. از گل میتوانی هم نهایت خشونت را بنمایانی، هم بیننده را به مهربانی و لطافت دعوت کنی. گلهایی که من کار کردهام ترسخوردهاند. با تمام شکوفاییشان حس میکنی خطر در کمینشان است. خشم و خون و دلتنگی در تابلوها محسوس است»
منصوره حسینی در هر دو دوره از کارهای خود، یعنی دوره فیگوراتیو و دوره انتزاعی، مختصات سبکی کموبیش مشابهی را به کار گرفته است. رویین پاکباز – نقاش و تاریخنگار هنر – در این خصوص مینویسد: «منصوره حسینی را نقاشی میشناسیم که همواره دو گرایش فیگوراتیو و انتزاعی را به طور موازی و در ارتباط با هم دنبال کرده است. در نقاشی گلها، منظرهها و تکچهرهها از آموختههایش از سنت تصویری مدرن غرب بهره میگیرد و در ترکیببندیهای انتزاعی و نیمهانتزاعی، تمایلی آشکار به استفاده از عناصر سنتی ایرانی مانند خط و منحنیهای موزون دارد. آنچه این رویکردهای ظاهراً متناقض را در اساس به هم ربط میدهد، حس شاعرانه، شناخت زبان نقاشی و به ویژه تواناییهای ستودنی او در گزینش و هماهنگسازی رنگها است.» با این همه مهمترین آثار منصوره حسینی نقاشی های اکسپرسیو خطی او هستند.
ایران دَرّودی
او در پاسخ به سوال نگارنده که چطور سبک و امضای شخصی خود را در آثارش پیدا کرده است و در این باره چه توصیه ای به جوانان هنرمند دارد می گوید:
تا سىسالگى تحت تأثیر نقاشانى که دوست میداشتم بودم، ازجمله “پرمک” و “دلوو” نقاشان بلژیکی، “گویا”، “مونش” و بیش از همه “دولا کورا”. پس از بازگشت ازآمریکا، در سىسالگى، یک سال وقت گذاشتم تا سبک خاص و منحصر به فرد خود را بیابم. اولین اثرم که در آن، به سبک شخصی رسیدم، تابلوى بزرگ ۲ در ۳ متر به نام “رستاخیز”بود که امروز در گنجینهی موزهی هنرهاى معاصر تهران قرار دارد. چند سال پس از آن، نور برآمده از عرفان چند هزارسالهى ما، در آثارم هویدا شد.
نقاشى من گرچه تاکنون دورههاى مختلفى را پشت سر گذاشته و متحول شده است ولى همان سبک را با فضاى سرشار از نور و عشق حفظ کردهام. بههمینخاطر است که بیننده با وجود فضاها و رنگپردازىهاى متفاوت، بهخاطر نوع فضا، بى آنکه احتیاج به خواندن امضا داشته باشد، بهراحتى اثر متعلق به مرا شناسایى میکند.
ایران درودی در سال ۱۹۵۴ به آکادمی بوزار پاریس رفت و در سالهای ۱۹۵۴ تا ۱۹۵۸ میلادی به یادگیری هنر در برخی از مهمترین آکادمی های هنر اروپا پرداخت مدرسه لوور پاریس، دانشکده سلطنتی بروکسل، انستیتوی آر.سی. آی نیویورک از جمله این آموزشگاه های هنری هستند. پس از پایان تحصیلات به ایران بازگشت و دراردیبهشت ۱۳۳۹ شمسی نمایشگاهی آثارش در تالار فرهنگ تهران به نمایش گذاشته شد که مورد استقابل واقع گردید.
نقاشیهای ایران درودی، نمایانگر خوانشی فردي و گاه زنانه از شکست و پیروزی، در زندگیِ پرفراز و نشیب انسان است که همواره امید در آن جریان دارد. اثر حاضر طبیعتی مهآلود با جوی محو و رویایی همساز شده را ارايه ميكند که بیانگر تجسمی از روح بی قرار زنانه هنرمند است. فضاهای به تجرید گراییده، در لایههای رازآمیز درونی خود، از هم پاشیدگی پارههای واقعیت را تجسم میبخشند و بهتزدگی تجربههای نقاش از جنگ و آوارگی دوران کودکی را با روشی بدیع نمایان میسازند.
دید منحصر به فرد به موضوع طبیعت و فضا در نقاشیهای درودی، سبکی اختصاصی را شکل داده که به مخاطب این فرصت را میدهد تا به سادگی نقاشیهای وی را از آثار همتايان وي متمايز سازد. عمق میدان و عدم وجود خط زمینه در اثر پیش رو، فضایی نامحدود را ایجاد میکند که آسمان را به زمین پیوند میدهد و در پس آن، عالمی اثیری شکل میگیرد. فضای شبنمزده تابلو، ذهن را به دنیایی رویاگونه و سوررئالیستی سوق میدهد. در واقع فضاهای نقاشی درودی، مرز میان بود و نبودند؛ کل به جزء و جزء به کل در روندی پیاپی تبدیل میشوند و ذهن مخاطب در کشش حاصل از آن، به تخیلی فراواقعی راه مییابد. دوری از منظرهسازی واقعگرا، راه برونرفت نقاش، از جهان مادی و رسیدن به عالمی آرمانی است که در سودای رسیدن به سکون و آرامش بیتاب شده است. در این فضای نامحدود، «زمان» نیز به مرزهای بیزمان میل میکند.سوژه گل، به عنوان عنصری همیشگی در تابلوهای درودی، تمثیل زنانگی، جاودانگی و امیدواری است. گلهایی که با نزدیک شدن به مرز انتزاع، از عالم واقع فاصله میگیرند. گلهایی برجسته که قادرند در هر سطحی میان زمین و آسمان برویند و تکثیر شوند. ایران درودی با گل و نور در تابلوهایش امید به ماندگاری را نوید میدهد و رمز و راز بودن در عالمی دیگر را زمزمه میکند.
دکتر جواد مجابی نویسنده و منتقد و هنرشناس ایرانی درباره آثار درودی میگوید:
نقاشیهای ایران درّودی، به نور درخشان ایران وفادار ماندهاست. خاستگاه این روشنا، گاه جغرافیا است که از زاویة تند تابش آفتاب بر این اقلیم برمیآید، گاهی نور جنبه فرهنگی دارد به ازای روشنیاندیشی حکمت عرفانی ما، و از سویی درخششی تاریخی است و نور درونی زندگی جمعی اقوام ایرانی بر این فلات را باز میتاباند. در شعاع تابش این مهر فروزان، میتوان از تابلوهای دوران جدید ایران درّودی شناخت بیشتر و لذتی افزونتر اندوخت… … به خاطر نوع تابش آفتاب بر این سرزمین، منظره ساکن نمیماند و دایم از رنگی به رنگ دیگر تغییر و تنوع مییابد، این دگرگونی منظره واحد در تابش نوری که هر دم رنگ و حجم دیگری به قاب تماشا میدهد، نگاه ایرانی را بر نور به عنوان عنصر خلاق و نیرویی آفرینشگر متمرکز کردهاست. از جهان اساطیری به این سو، خورشید در این سرزمین، گاه در قلب آیین مهرپرستی و زمانی چون نماد آتش در کیش زردشتی، سپس در قرون تاریخی به مثابه نورالانوار عرفانی بر بینش ایرانی روشنی افکندهاست.