با طراحی های پیام قلیچی از نمایشگاه گروهی گالری باوان که به صورت آنلاین به تاریخ نوروز ۱۳۹۹ به نمایش گذاشته شده بود آشنا شدم. همیشه اسکیس را به راندو و عکس سیاه و سفید را به رنگی ترجیح داده ام. به همین دلیل دو اثر سایه و روشن قلیچی از میان دیگر آثار بر روی صفحه لپ تاب بیشتر چشمانم را نوازش داده اند. کارهای قلیچی از طبیعت بکر و هاشور زدن های انتزاعی حکایت نمی کرد؛ آنها داستانی مصور به سبک سوررئال روایت می کردند که تامل مخاطب را بانی می شدند.
تمامی آرتیست های آن نمایشگاه گروهی آنلاین یک به یک در این سال کرونایی به میعادگاه نمایش انفرادی شان رسیدند تا که نوبت به پیام قلیچی در زمستان ۹۹ رسید. ۱۳ اثر خلق شده توسط مداد بر روی دیوارهای گالری باوان که مخاطبان تشنه روایت گری در آثار هنری را سیر می کند.
قلیچی خود از فرآیند پنج ساله ای برای خلق این آثار حکایت می کند. تک دیواری درون فضای مکعب سفید گالری به کاغذهای بزرگ و کوچکی اخصاص داده شده تا روند خلق شخصیت ها و فضای قرارگیری آنها را در این پنج سال نشان دهد. این چیدمان گویای شکل گیری کاراکترهایی درون ذهن آرتیست بر مبنای نمادهای مختلف برای جایگزاری درون یک خرده روایت است؛ به آن سان که قلیچی هر تابلو را خرده روایتی از یک روایت کلی می داند.
قلیچی جرقه شکل گیری این روایت سایه و روشن را خواندن رمان آئورا معرفی می کند. آئورا رمانی نوشته کارلوس فوئنتس مکزیکی به سال ۱۹۶۲ میلادی است. در آن تقابل پیری و جوانی در قالب داستان پیرزنی که در خانه ای مخوف مرد جوانی را برای ویرایش خاطرات همسر مرحوم ژنرال اش استخدام کرده، نشان می دهد.
موجودات انسان نمایی که گوش های بلند خرگوش دارند، تقابل خانه غرق در تاریکی پیرزن و اتاق روشن مرد جوان در همان خانه، چشمان توخالی درون خواب مرد جوان و دست لاغر زنگ به دست آئورا دختر جوان پیرزن در جای جای خرده روایت های قلیچی به چشم می آید.
فضای سوررئال و مبهم کارها را قلیچی به ایده گرفتن از فیلم کله پاک کن Eraserhead دیوید لینچ به سال ۱۹۷۷ نسبت می دهد. در این فیلم فضایی سیاه و سفید و پر از نمادگرایی با روایتی خیال پردازانه نشان داده می شود.
انسان ها در مجموعه «لانه مردی با چشمان تهی» قلیچی در گوشه گوشه کادر های خود فیگورهای خاصی به خود گرفته اند. یکی از آنها نشسته با گوشی تلفن بدون سیم در دست یا دیگری در هیبت دلقکی از میان تبل بزرگی بیرون آمده یا پشت به مخاطب به سوی نور در حال حرکت است. هر انسان جدای از اشیاء همراه یا در پس زمینه خود، داستان یک شخصیت را نقل می کنند که باید توسط مخاطب کشف شود.
اشیاء دنیای قلیچی گاهی خیلی آشنا و حقیقی و گاهی ترکیبی از واقعیت و خیال در حال ساخت شیء جدیدی برای هم صحبتی با مخاطب درون فضایی ژرف هستند. فضای سایه روشن قلیچی هیچ مرزی ندارد. از درون یک چهار دیواری به منتهای یک دشت راه پیدا می کند. پله هایی به سوی آسمان، گردبادی به دور قله کوهی یا پنجره ای کوچک در بالای یک دیوار بلند فضا سازی فراواقعی ای را پیش چشم مخاطبان ایجاد می کنند. شاید در میان شخصیت ها، اشیاء و فضاها آشنایی در پس ذهن مخاطب پیدا شود که این نقطه عطف طراحی های پر از کاراکتر قلچی را نشان می دهد.
ممکن است مخاطب با دیدن چندین طراحی پر کاراکتر اولیه در فضای گالری چشمانش به این شلوغی عادت کرده و در خوانش کارهای بعدی توجه لازم را نداشته باشد ولی با این حال همچنان روایت گری جذابیت خود را مانند مجله های کمیک برای آنها حفظ خواهد کرد.
قلیچی از مداد برای انتقال روایت خود استفاده کرده است. در تمامی تابلوهای به نمایش درآمده قدرت ایجاد سایه روشن توسط او در کنار درک بالای آرتیست از طراحی آناتومی بدن و پرسپکتیو فضا در کنار هوش بالا در فراواقعی دیدن را می توان به خوبی دید. شاید دل مخاطب برای طراحی های تک کاراکتر در میانه بازدید از نمایشگاه تنگ شود ولی با دیدن کارهای ابتدایی بر روی دیوار روند خلق اثر آرتیست، می توان هر قطعه از تابلوهای قلیچی را مجزا تصور کرد. مانند عکس هایی که مخاطبان از گوشه کنار کارها مانند یک پازل می گیرند که نشان می دهد هر یک از آنها داستانی دیدنی و تصورکردنی است.
در کارهای قلیچی انواع خط، حجم و شکل را در بستر فضایی سیاه و سفید می بینیم. هر گوشه آن تا مخاطب می آید شیء یا موجودی آشنا و حقیقی را دنبال کند، در ادامه به خیال می رسد. در این مجموعه توازن و تقارن معنایی ندارد. آنچه چشم ها را نوازش می دهد خیال پردازی یک ذهن ژرف اندیش است که هر چه بیشتر به آن خیره می شویم، آن هم به شما خیره می شود.