مد به جای سبک
اگر شما هم از آن دسته افرادی هستید که برای خرید خانهای در شمال تهران به سنگ های نما و ستون های رومی توجه میکنید و اگر گنبدی هم مانند گنبد معروف فلورانس بالای آن ببینید به شدت ذوق زده میشوید، مخاطب سبک خامه ای معماری هستید! پس از این فاکتورها میشود فهرستی از کلیشهها را هم مد نظر قرار داد تا این سبد گرایش کیچ را تکمیل کنند. برای این منظور شما احتمالا به عناصری مانند یک خودروی شاسی بلند، صدای واق واق سگ ملوسی در داخل آپارتمان -که دیگران صدایش را خوب بشنوند- و فرشی دستباف زیر مبل های ویکتوریایی -که دیگران آن را ببینند- نیاز دارید. در چنین شرایطی اصلا عجیب نخواهد بود اگر نوای تار هم پس از ترانهای از لیدی گاگا -بدون آنکه معنای شعرش را بدانید- پخش شود و کسی ضمن گردگیری به تابلویی شبیه به اثری از استاد فرشچیان برسد! البته پیش از آنکه خیلی دیر شود، اعتراف میکنم که چنین سبک زندگی یا به اصطلاح لاکچری تر (!) لایف استایلی رویایی و حتی ظاهرا ایدهآل به نظر میرسد اما پر مغز هم نبوده و بیشتر به لایه یا روکشی از یک زندگی لوکس شبیه است.
جای خالی عناصر اصیل، اصلیترین گواه سطحی بودن این سبک زندگی است و همهی المانهای آن گویا در دو بعد و در یک صفحه خلاصه میشوند که هیچ ژرفایی ندارد.
چاه به جای چاله
وضعیتی که وصف شد، بیانگر حالتی است که کاربر بدون آگاهی از رابط کاربری، برای جلب توجه و کسب تائید دیگران دست به استفاده از ابزارهای نوین میزند. این ابزار میتواند یک آیفون فیک یا حتی اصل باشد بدون آنکه شخص واقعا به دلیل سطح نیازش سراغ آن رفته باشد یا اثری شبه هنری از هنرمندی گمنام با بهایی گزاف که فرد به دلیل تحسین اطرافیان و پیروی از مد، آن را به دیوار آویخته است.
در اینجا ما با پدیدهای طرف هستیم که فرد درک میکند سطح زندگی پیشین خود به دور از عناصر روشنفکری و لوکس بوده و فورا میخواهد آنها را به خود اضافه کند اما برای این امر به جای افزایش آگاهی و پیدا کردن فرهنگ و ظرفیت زندگی در سطح یادشده، صرفا به تقلید از سطحیترین لایههای آن میپردازد و مانند طوطی به بازگویی کلیشهها مشغول میشود.
شاید یکی از مصداقهای بارز و رایج این امر کتابخانههای بزرگ و پر از کتاب هایی است که تا حال خوانده نشدهاند.
بدل به جای اصل
شرایطی که تشریح شد نه فقط گریبانگیر قشر خرده بورژوای جوانی است که بدون پشتوانه و بنابه مد رفتار میکند، بلکه شامل حال هنرمندان و گالریدارهای نوپا و عمدتا نوکیسه هم میشود که بدون درک جایگاه درست خود، تلاش میکنند تا یک شبه ره صد ساله طی کنند و در همین مسیر، وجود ارقام نجومی در تعیین بهای آثار هنری هنرمندان جوان و گمنام در گالری هایی که با رشد قارچگونهی خود دیگر چیزی برای ارائه به مخاطبان ندارند، پرده از سرطانی برمیدارد که به سرعت و جاهطلبانه در حال پیشروی در بطن هنر معاصر ایران است که اگر متوقف نشود، به زودی مانند کیکی با خامهی ترشیده مخاطبان خود را مسموم کرده و بی مایگی اش بیش از پیش نمایان خواهد شد.
درمان این سرطانِ پیشرونده اگر به این زودی ها امکان پذیر نباشد، دست کم بررسی راه برون رفت از این گمگشتگی با شناخت درست عناصر اصیل از بدل آنها و درک آسیبهای ناشی از تن دادن به مدگرایی وظیفهای خطیر به شمار میآید.
دیدگاه های منتشر شده در این نوشتار شخصی بوده و الزاما در راستای سیاست های هنرگردی نمیباشند.