افزایش تعداد گالریها در کشور، وجود چهار تخصص را الزامی کرده است که متاسفانه کمتر به آنها پرداخته شده و هنرهای تجسمی نیاز مُبرم به این تخصصها دارد تا بتوان با کمک این چهار رُکن در اعتلای هنر ایران کوشید. اما آن چهار رکن که به تفصیل به آنها خواهم پرداخت «و چون اکنون به این ارکان آنطور که باید اهمیت داده نشده است ما شاهد فجایعی در گالریها و نمایشگاههای کشور هستیم که اکثر قریب به اتفاق آنها فاقد ارزشهای هنری هستند.»
این چهار رکن عبارتاند از:
۱ _گالری داری؛ گالری داری در دیگر جوامع یک حرفه تخصصی محسوب میشود و گالری میتواند یک مکان مهم در رشد و ارتقای هنر هر کشوری باشد، اما آنچه که امروزه در ایران شاهد آن هستیم هنردوستانی ثروتمند هستند که با دانش اندک خود نسبت به این امر تخصصی و صرفاً بخاطر علاقه، روی به این کار آوردهاند و همین امر باعث شده عمده نمایشگاههای برگزار شده، دوست و آشنای شخص گالریدار باشد و عموم آثار نمونه نازل شده آثار هنرمندان غربی باشد. به شخصه نیز بارها از بزرگان هنر شنیدهام آنچه که یک گالریدار حرفهای باید داشته باشد و کمتر گالری داری در ایران از این ویژگیها برخوردار است؛ برای یک نمایشگاه چنین کارهایی را انجام دهد:
_ گالریدار وظیفه دارد به جست و جوی هنرمندان بپردازد و آثار آنان را با هزینه شخصی بیمه، پاسپارتو و قاب کرده و برای نمایش ارائه دهد.
_گالریدار وظیفۀ جست و جو خریداران متناسب با آثار ارائه شده در گالری را دارد آثار ارائه شده را به بهترین قسمت میبایست به فروش برساند.
_گالریدار وظیفۀ دعوت و تبلیغ برای بازدید نمایشگاه را دارد.
_گالریدار در ازای خدماتی که ارائه میدهد میتواند یک اثر از آثار ارائه شده در نمایشگاه را برای خود در ازای دستمزد بردارد.
اما آنچه اکنون با آن مواجه میشویم چیزی غیر این است و هنرمند باید منت گالریدار را کشیده تا بلکه در چهار سال آینده وقتی برای نمایشگاه به آن داده شود و حداقل ۲ میلیون تومان جهت انتقال قاب و پاسپارتو و تبلیغ آثار هزینه کند ، که اگر آن هنرمند جوان باشد همین مبلغ نیز برای او بسیار وحشتناک خواهد بود.
تمام اینها دلیلی بر عدم وجود گالریهای خوب وحرفهای در کشور نیست بلکه مشکل تعداد اندک آنهاست ، هستند گالری دارانی که به بهترین شکل در برگزاری یک نمایشگاه خوب میکوشند. و از طرفی نیز این اتفاقات امری غیر قانونی محسوب نمی شود ( چون نیاز به قانون خوب و راهگشا برای حل این مشکلات هست) بلکه غیر امری غیر حرفهای و غیر اخلاقی محسوب میشود.
۲_ کیوریتور (نمایشگاه گردان) :کیوریتوری یکی از تخصصیترین حرفهها در هنر محسوب میشود که امروزه در سایر کشورها به عنوان یک رشته تحصیلی تدریس میشود، اما متاسفانه با افزایش تعداد گالریها عدم وجود این رشته تحصیلی به شدت احساس شد، و متاسفانه در ایران جز معدود افرادی که تعدادشان کمتر از انگشتان یک دست هست شخصی که دانش لازم برای این تخصص را بهره مند باشد برای این تعداد از گالری نداریم.
۳_ منتقد: همواره به کلمه نقد ومنتقد عدهای نگاههای بد بینانهای دارند، اما این منتقد است که با گفتن نقاط قوت و ضعف یک نمایشگاه و یا اثر هنری بر رشد ارتقا آن کمک میکند. از بدو ورود هنر مدرن به ایران همیشه نبود یک منتقد حرفهای حس میشد و همین امر باعث گشت از دهه سی و چهل شمسی نویسندگان و ادیبانی همچون کریم امامی و آل احمد به نقد آثار هنری نیز روی بیاورند.
۴_خبرنگار با دانش تخصصی در حوزه هنر:
یکی از الزامات و نیازهای کشور عدم وجود یک خبرنگار با دانش تخصصی است ، به گونهای که در نشست خبری تونی کرگ هنرمند آلمانی_انگلیسی در موزه هنرهای معاصر تهران تمام خبرنگاران از هنرمند معاصری که تنها یک سال پیش از افتتاح نمایشگاهش به ایران سفر کرده مصرانه می پرسیدند که او چه تاثیری از هنر ایران گرفته است.
این چهار رکن اساسی یعنی: گالری دار، نمایشگاه گردان ، منتقد و خبرنگار، چهار نیاز این حرفه میباشد که در کشور احساس میشود، و مدیران هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، دانشگاهها و موزه هنرهای معاصر تهران به عنوان مهمترین مرکز هنری کشور در آموزش و پرورش افرادی با دانش تخصصی رشتههای گفته شده بکوشند.
عدم وجود این چهار تخصص در کشور باعث ایجاد معضلاتی شده است که یکی از همین معضلات ورود بیمحابا هنرمندان دیگر عرصههای هنر از قبیل موسیقی، سینما، ادبیات به هنرهای تجسمی و بالاخص نقاشی شده است اساتیدی همچون لوریس چکناواریان، احمدرضا احمدی و هنرمندانی چون مهتاب کرامتی، نیکی کریمی و تهمینه میلانی آثار خود را بخاطر شهرت و محبوبیت و با نفوذ بالایی که دارند در گالریهای تهران نمایش میدهند، آثاری که فاقد ارزشهای هنری به عنوان هنر دست یک نقاش برای رفتن بر روی دیوار یک گالری است، مشکل آنجا دو چندان میشود که هنرمندان بسیاری خصوصاً در نسل جوان وجود دارد که بخاطر عدم شهرت و حامی مالی و… نمیتوانند حتی یک نمایشگاه برگزار کنند، و با همان محبوبیت نیز میتوانند آن آثار را با قمیتهای بالا به فروش رسانند. حال سوال اینجاست که آیا یک مجسمه ساز هم میتواند برود رهبری ارکستر ملی را به عهده بگیرد؟ و یا یک نقاش میتواند بدون هیچ دانش و پیش زمینهای یک سریال بلند بسازد؟ آیا امثال همان هنرمندان نامبرده در بوق و کرنا نخواهند کرد و واهُنرا و وامصیبتا سر نخواهند داد؟
آیا این اتفاقات نشانه نازل دانستن هنرهای تجسمی نیست؟ آیا این اتفاقات نشانه سوء استفاده از اعتماد مردم و سوء استفاده از هنر و نشانه تحمیق مخاطب نیست؟
شایان شعبان
منابع و ماخذ:
مجموعه گفت و گو های نگارنده با
جواد مجابی
آیدین آغداشلو
ابراهیم حقیقی
سهراب هادی