مجله مستقل و تخصصی هنرهای تجسمی و مفهموی

هنرمند؛ پیشرو یا جلودار

در منابع رسمی در تعریف روشنفکر (Intellectual) آمده: «روشنفکر کسی است که می‌خواهد چشم انداز و دریچه ای جدید بر روی انسان بگشاید. به عبارت دیگر یک متفکر یا اندیشمند فردی است که در اندیشه انتقادی، اندیشه، پژوهش و اندیشه بشری در خصوص واقعیات جامعه درگیر است و هدفش ارائه راه کارهایی برای رفع و حل مشکلات هنجاری جامعه توسط گفتمان در حوزه عمومی و کسب اقتدار از افکار عمومی می باشد.»

روشنفکر مانند عامه مردم در امور روزمره و وضعیت موجود توقف نمی کند و در چشم اندازی دورتر و عمیق تر به واقعیات جامعه نظر دارد و به عکس فرایند اجتماعی موجود و به جای منافع شخصی و گروهی به آرمان های جمعی و اجتماعی می پردازد. روشنفکر محکوم احساسات رقیق اما گذرا برای همدردی با فقیر و جلب نظر عمومی نیست اما به رفع فقر در جامعه اعتقاد دارد. روشنفکر برخلاف تظاهرات خیرخواهانه تمام تلاشش را برای نجات مظلوم محدود نمی کند اما برای جهانی بدون ظلم، مشتاق و کنشگر است. برای رسیدن به مقصود سوار امواج احساسات عمومی نمی شود. باورهای فراگیر همگانی ـ اگر چه مطلوب اکثریت جامعه باشد ـ معیار نهایی تبیین و درک روشنفکر از واقعیت و حقیقت نیست. روشنفکر آگاه به زمانه تلاش می کند برای فهم خالص تر، از القائات منابع قدرت و پروپاگاندای (Propaganda) سیاسی و اقتصادی و… مبرا باشد. روشنفکر نخبه؛ ناآگاهی را اگرچه مورد پسند متعصبانه اکثریت و برای مراجع استنادی جامعه ارزشمند باشد، رسوا می کند. بنابراین نمی تواند به لحاظ محبوبیت های اجتماعی با تفکرات عوام گرایی (Populism) برابری کند و در قیاس با متظاهران اجتماعی و مدعیان دروغین روشنفکری، همیشه تنها و حتی مغضوب است. به ویژه آن که عادات و باورهای اجتماعی پذیرفته اما غلط را به رسمیت نمی شناسد. روشنفکر وعده ی راحت طلبی های موقت را به مصالح ریشه ای و واقعی ترجیح نمی دهد و برای اثبات نظراتش منتظر زنده بادها و مرده بادهای عامیانه نیست. با این اوصاف تعداد روشنفکران هر جامعه فرهنگی به ندرت از تعداد انگشتان دست فراتر می رود.

آیا روشنفکری و روشن اندیشی محدود به علوم انسانی و اجتماعی است و یا در علوم و فنون دیگر هم می تواند معنا پیدا کند؟ به ویژه نسبت روشنفکری با هنر چیست و چگونه است؟ شاید این پرسشی درست در مبانی نظری این موضوع نباشد. اما با عبور از تعاریف شغلی هنر برای امرار معاش و کسب موفقیت های اجتماعی و…، بی تردید پرداختن به آن، با نگاهی به وضعیت موجود و تاثیرات تبلیغاتی که برای تاکید بر این همانی «هنر و روشنفکری» و در نتیجه «هنرمند و روشنفکر» در فهم عام شکل گرفته، ناگزیر است.

اگر تلاش کنیم تا نسبتی میان هنر و روشنفکری برقرار کنیم، واضح است با آنچه در تعریف روشنفکری آمد، هنر عوام و هنر عوامپسند را قطعاً نمی توان در این قیاس داخل کرد. همانطور که هنر فرمایشی نمی تواند در این نسبت حاضر باشد. چه این فرمایش به دلیل جاذبه همه گیر شدن مخاطب و القاء مشاوران و منتقدان هنری باشد و چه از فرمایشات اقتصادی و سیاسی و… ناشی شده باشد. شهرت طلبی هم مانند اصالت محبوبیت و مقبولیت، در اصول روشنفکری جایی ندارد.

به نظر می رسد اگر چنانچه اغلب ادعا می شود، پایبند دوگانه «هنرمند ـ روشنفکر» باشیم؛ باید در گزینشی جسورانه پیش از هر چیزی، انبوه رو به رشد ستاره های هنری (Celebrity) را از این ترکیب خجسته کنار بگذاریم. هنرمند روشنفکر نیازی به تائیدات عوامانه و رکوردشکنی عددی طرفداران ندارد. بنابراین گروه بزرگی که به تعداد مخاطب و یا اقبال رسانه ها متمرکز شده اند، خارج از این عنوان دسته بندی خواهند شد. پیشرو بودن از مختصات ذاتی هنر و روشنفکری است و البته پیشرو بودن مترادف مطلق جلوداربودن نیست. پس (غیر از استثنائات کاریزماتیک) در واقعیت روشنفکری و هنرمندی کسانی که در صف اکثریت ایستاده اند، تردیدهای جدی وجود دارد. هنرمندانی هم که از بازار و معادلات بازار ـ مستقیم و یا غیرمستقیم ـ تاثیرات فرمایشی و سفارشی می گیرند و یا خودآگاه و ناخودآگاه وارد حوزه اقتصاد و سرمایه می شوند، بیش از آن که به این گروه تعلق داشته باشند، در گروه صاحبان حرف و مشاغل و یا مهارت های کاربردی جای می گیرند. بسنده کردن به انواع سفارشات دیگر اعم از سیاسی و جناحی، منتقدان رسانه ای، مدیران و مشاوران هنری، مشاوران تبلیغاتی و یا بازاریابی، فضاسازی های دروغین و یا اغراق آمیز رسانه ای و… و یا کسب اعتبارات صرفاً شخصی هم راه دیگری است برای خروج از این عنوان. آنچه با قید روشنفکری همراه باشد، ماهیتاً نمی تواند محدود به منافع آنی و شخصی باشد. نمی تواند به چرخش تکراری در الگوهای موفق یا ظاهراً موفق قبلی بسنده کند.

حالا نگاهی به رویدادهای هنری کشور و فعالیت های هنری هنرمندان بیاندازید. چند نفر از این حلقه پرجمعیت هنری را می توانید در گیومه ی کوچک «هنرمند ـ روشنفکر» جای دهید؟ مگر این که ـ چنانکه هست ـ اصراری برای مجاورت و مجالست هنر و روشنفکری نداشته باشیم.


سعید فلاح فر

دیدگاهتان را بنویسید