گالری آریا دهم خرداد ماه میزبان اجرای بداهه پردازی حرکت خانم سارا بهراد با عنوان جوهر نور بود. آنچه میخوانید از مجموعه هنرگردی منتقد نوشتهی فاروق مظلومی ستون نویس است:
ما قبل از تولد از لحظه ای که رویایمان در ذهن پدر و مادرمان شکل می گیرد تا ابد یک پرفورمر هستیم.من در بطن مادرم بی هیچ سخنی ،کنش دارم.مادرم با رویای من شاد بود و پدرم مهربانتر شده بود. اطرافیان نگران مادرم بودند و صف های نوبت برای مادر باردارم کوتاهتر می شدند. اینها نمونه هایی اندک از بازتاب های حضور ما قبل از تولدمان است.پیکری مقدس در نهاد مادرمان پنهان بود که هر لحظه تغییر می کرد. به دنیا می آییم و با اولین گریه و بعد اصوات پیش از کلام و بعدتر کلامهای قبل از معنی و قرارداد های زبانی.حتی وقتی در قبر می خوابیم یک پرفورمر هستیم چرا که حضورمان باعث می شود ماشینهایی که از کنار آرامگاه می گذارند صدای دستگاه پخش صوت ماشین را قطع کنند یا به تامل بگویند آخر همه مان این جا است.
هنر اجرا یا Performance Art ارتباط ناگسستنی با پیکر انسان دارد پیکری که می تواند مقدس باشد یا نباشد. پیکر عیسی مسیح روی صلیب ،مقدس است و آنهایی که این روزها در اجراهای مختلف خودشان را به صلیب می کشند فقط میخواهند بگویند که پیکر انسانهای دیگری هم می تواند مقدس باشد. این تقدس ربایی- نه به مفهوم دزدیدن – است.شاید به گونه ای بهره گیری از یک تقدس شکیل است.
حرکات فیگوراتیو خانم بهراد با چراغی بر روی پیشانی ،پیکری حامل نور بود در میان جمعیت حاضر در گالری آریا. تاکید ابتدایی یکی از عوامل اجرا برای خاموشی موبایلها و تاکید بر تاریکی و سکوت محض از طرف مخاطبان ،کاملا با روح هنر اجرا که آزادی مطلق مخاطبها است ،منافات داشت.مخاطب هنر اجرا و ابزار خودآگاه و ناخودآگاهش بخشی از اجرا هستند.اگر خانم بهراد از لباس سفید استفاده می کردند شاید حضور پیکر را پررنگتر می شد.به هر حال جستجوی ایشان در بین تندیس های گالری،نگاهی متفاوت به پیرامون را ضروری میکرد.در ابتدای اجرا تاریکی و دیوارهای گالری باعث شدند که پرفورمر از دید مخاطبها حذف شود و این امر موجب حرکت مخاطبها به سمت پرفورمر شد که تعامل خوبی بین مخاطبها و پرفورمر بود.
هنر اجرا از آیین های باستانی و دینی هم وام گرفته است.در آیین تعزیه افرادی هستند با نام معین البکا که در واقع کمک می کنند که تماشاگران با اجراکننده های تعزیه ارتباط برقرار کنند. خانم بهراد در اجرایش یاریگر نداشت که مخاطب عبوس و مقید ایرانی را برای واکنش، تحریک کند.
یادداشت هنرمند حوزه هنرهای تجسمی آقای محتشم مهدوی پور برای اجرای خانم بهراد، خواندنی بود. این یادداشت را با هم می خوانیم:
تاریکی کامل،سکوت و انتظار….
منتظر اتفاقی بودم که قرار بود بیفته!
ابتدا نقطه نوری دیدم که در تاریکی حرکت میکرد.
بازی های نرم نوری سرد که به رقصی عجیب و باستانی شباهت داشت!
نوری که از هد لامپ سارا بهراد ساطع میشدو تعامل بسیار هماهنگ سارا با نور و بازی های آن، در ابتدا کانسپچوالیسم را در ذهن مجسم میکرد!
اما در ادامه، آنچنان خود را در فضای ایجاد شده غوطه ور دیدم که چیزی ورای صرفا کانسپت را به روشنی حس کردم.
چیزی از جنس “حس ناب”
حسی که شاید از کهن الگوها آمده بود!
بی تردید کار ارزشمند سارا و فرهاد، کاملا با هنر باستانی جوامع انسانی ماقبل دوران تمدن، ارتباط داشت.
درک پیچیدگی های انسان معاصر، همراه با رشته های ناگزیری که ما را به نیاکان ابتدایی مان میپیوندد، نکته بسیار ارزشمند این پرفورمنس بود.
آقای کاوه کاووسی از مخاطبان فهیم این اجرا بودند که نوشتند:
گاهی نباید تلاش کرد برای دیدن..، حتی نباید دید… باید با حواس ۵ منهای ۱ حس کرد… باید بو کشید… لمس کرد… شنید… باید چشید… حرکات نرم نور در تاریکی مطلق فضا که با نرمی اکتهای بدن منعطف سارا بر تن سازه های اساطیری فرهاد می بارید، از همان لحظه ورود سارا، به ما میگفت که چیزی برای دیدن با چشم، انچنان وجود ندارد… به جز آنکه باید مانند فردی نابینا هر آینه به دنبال ردی از نور باشی برای یافتن خویشتن خویش لا به لای اشباح تاریخ…
اما آقای یوسف حسینی نقاش برجسته کشورمان در دست نویسی با خط خوش نکته ای را در مورد هنر یادآوری کرده بودند که اتفاقا خیلی عظیمتر از نکته بود:
یک اثر هنری ارزشمند زمانی به وجود می آید که هنرمند در صددرصد خودش صادقانه و بدون مصلحت و قرار قبلی به جریان بیفتد.
من برای تاکید و تامل روی جمله آقای حسینی فقط به ذکر این قسمت از یادداشتشان اکتفا می کنم.
به هر صورت کانسپت ،حرکت و جستجو و نور ،تلنگرآمیز است و ما را به خواستگاه هنر و خصوصا هنر اجرا نزدیک می کند.