نهمین دوره حراج تهران هم برگزار شد. حراجی که در چند سال گذشته حداقل توانسته است برای هنرمندان و گالری دارها اعتماد به نفس دوباره ای تولید کند. تا جایی که حتی این اعتماد به نفس، اغلب تبدیل به توهم شده است. توهم خطرناک برای هنرمندان جوان و گالری دارهایی که بی اطلاع به ساز و کارهای تجارت، آثارشان را با قیمت های عجیب حراج قیاس کرده و یا متاسفانه این شکل از بازار را معیار ارزش های هنری فرض می کنند. هر بار که حراج برگزار می شود، بلافاصله انبوهی از کسانی که چیزی از اقتصاد هنر نمی دانند و یا کیفیت آثاری که در احتیار دارند را با آثار حراج مقایسه می کنند، به صرافت فروش و یا ارزشگذاری تابلوهای ارثیه و پروژه های دانشجویی می افتند. حتی بعضی از پیشکسوت ها هم نمی توانند با این وسوسه های بی اساس کنار بیایند. از نظر من حراج تهران یک رویداد تجاری و اقتصادی محض است که بعضی آثار هنری را به شکل قراردادی (مثل عددی که یک تاجر، متناسب با اعتبارش روی برگ سفید چک بانکی می نویسد) واسطه تجارت و گردش مالی می کند. با این حال ـ بدون این که هیچ گونه تردیدی در لزوم توسعه و برگزاری چنین رویدادی مدنظر باشد ـ همچنان نکات و سئوالاتی برای جامعه هنری باقی است؛
ـ اگر فروش این دوره را مثلاً با دلار و یا ارزش واقعی مراجع مالی محاسبه کنیم مجموع آن در این دوره با دلار ۸۴۰۰ تومانی روز؛ معادل سه و نیم ملیون دلار خواهد بود. در حالی که فروش دوره قبل با احتساب دلار ۳۴۰۰ تومان عددی بالغ بر هفت و نیم ملیون دلار به دست می آید که با این قیاس گردش مالی حراح تهران را ـ آنچنان که گفته اند ـ نمی توان موفقیت آمیز دانست.
ـ مشکلات اقتصادی کشور به ویژه در بخش دولتی و برای تجار و سرمایه داران بزرگ به لحاظ روانی و اقتصادی تناسبی با همین مبلغ گردش مالی هم ندارد. دانش اقتصاد و تجربه میدانی نشان می دهد که گرایش به سرمایه گذاری در آثار هنری در بین سرمایه دارهای ایرانی به شدت کاهش پیدا کرده که حتی نمی تواند مبالغ پائین تر از این اعداد را هم باورپذیر کند. غیر از ملک بازی و واردات بی رویه و…، سرریز شدن بخشی از این سرمایه ها به سمت موسیقی و سریال های خانگی و… که امنیت مالی بیشتر و ثبات قابل پیش بینی کم خطرتری دارند، نشانه همین بی اعتمادی است.
ـ قطعاً کسانی که توان پرداخت های ملیاردی و چندصد ملیونی دارند، نمی توانند از هوش اقتصادی بی بهره باشند. تعداد قابل توجهی از آثار به فروش رفته در این حراج ـ مثل دوره های گذشته ـ مشابهاتی در بازار هنر دارند و یا همچنان توسط هنرمندان به همان شکل و کیفیات تولید می شوند که به راحتی و با قیمت های خیلی ارزان تر قابل تهیه هستند. حتی مثال هایی وجود دارد که وارثین این هنرمندان از فروش آثار همان هنرمند با نرخ های خیلی پائین تر عاجز مانده اند. اما وقتی اثری از همان هنرمند با واسطه وارد حراج شده به راحتی چکش خورده است. بعید می دانم کسی با هوش اقتصادی درست، به جای خرید دسته اول ارزان، به خرید با واسطه و نجومی رضایت داشته باشد. خصوصاً که این شیوه حراج در ایران کاملاً انحصاری است و خطر فروش دوباره اثر همیشه وجود دارد.
ـ عجیب است که بر خلاف حراج های معتبر جهان، وقتی در اصالت اثری تشکیک می شود، باز هم ظاهراً در فروش آن تاثیری نمی گذارد.
ـ در بازاری که رقابت در این سطح وجود ندارد، خریداران چطور از خرید خود مطمئن می شوند که در این شرایط اقتصادی برای کالایی که تقریباً اصول قابل اتکایی برای قیمت گذاری ندارد، هزینه می کنند؟!
ـ به جز چند نمونه استثنایی، کدام یک از آثاری که در دوره های قبل خریداری شده اند، با سود متناسبی در بازار به فروش رفته اند که همچنان باعث ترغیب سرمایه داران باشد؟ اگر این حراج به هر دلیلی متوقف شود، چه ضمانتی برای برگشت این پول ها خواهد بود؟ آیا بازار جهانی پاسخگوی این ارقام با این تعداد هستند؟
ـ هر کسی که گاهی به نگارخانه ها سری زده باشد می داند که بازار آثار هنری (جدای از بعضی تخلفات و بی اخلاقی ها و یا حتی فروش های ساختگی و غیرواقعی) چندان شکوفا نیست. بلکه کساد است. در این شرایط کسادی بازار فراگیر هنر، رونق در بخشی که به شدت محدود و موقت است، قابل باور نیست. این سرمایه های ملیاردی چطور در گردش مالی هیچ نگارخانه ای به چشم نمی خورد؟ این علاقه مندان که چند صد ملیون خرید می کنند، چرا بخشی از سرمایه خود را روانه بازار چند ده ملیونی (که شیوه رایج سرمایه گذاری هنری است) نکرده اند؟
ـ نسبت برگزارکنندگان این حراج با بخش دولتی و خصوصی چیست؟ آیا کسانی که سابقه مدیریت دولتی و ارتباط با دولت و گرایشات جناحی نزدیک نداشته باشند، توان برگزاری چنین حراجی را خواهند داشت؟ آیا این فرصتی برابر در اقتصاد هنر است؟ غیر از منافعی غیرمستقیم، که آن هم در برابر آسیب توهمزایی در اقتصاد هنر و عوارض رکودآفرین در بازار هنرهای تجسمی، مجموعاً چندان هم مقرون به صلاح نیست، تقریباً هنرمندان ریالی از این گردش مالی برخوردار نمی شوند. چرا با این وجود از طرف نهادها و منابع هنری اینقدر به عملکرد فرهنگی و هنری این رویداد تاکید می شود و همواره این شائبه وجود دارد که امکانات وسیعی از بخش دولتی به این حراج تزریق می شود؟ خریدهای دولتی، حضور تاثیرگذار مدیران دولتی، ارتباطات تبلیغاتی، رسانه های وابسته به دولت و… بخشی از این موارد حمایتی است. آیا واقعاً این مدعیان فرق هنر و تجارت را می دانند؟
نگارنده: سعید فلاح فر