مجله مستقل و تخصصی هنرهای تجسمی و مفهموی

هنر انتقادی؛ المگرین و درگست

در نظام‌های سرمایه‌داری، همواره محوریت تولید کالا و یا انواع و اقسام مصنوعات بشری، چه در خدمت رفع نیازهای روزمره و یا امکانات رفاهی مردم جامعه و چه دست‌سازه‌ ها و خلق آثار هنرمندان، همگی در راستای این سیستم و تحت پوشش شرکت‌ها و یا مؤسسات هنری بزرگ قرار می‌گیرند. بنابراین هنرمندان نیز برای راهیابی به این نظام، در بسیاری مواقع، آثار هنری خود را مطابق با خواسته‌ها و حتی در جهت اهداف کلی سیستم خلق می‌کنند.

اساسا، موسسات و نهادهای هنری، انواع فعالیت‌های مختلف خود را به صورت یک سیستم پیچیده‌ی واحد، سازمان می‌دهند و با اینکه در این سیستم  ممکن است، برخی ازین فعالیت‌ها و تولیدات هنری به نقدهای سیاسی نیز  بپردازند، اما در مجموع، تحت پوشش یک سیستم تائید شده‌ی اجتماع سرمایه داری عمل می‌کنند.

این نوع از هدفمندسازی و همسوسازی با کلیت سیستم، موجب می‌شود، در اغلب موارد، ذات خلق اثر هنری و رویکرد شخصی هنرمند، تحت عنوان عضوی از جامعه با نگرشی بی پروا و خلق گرایانه و یا حتی انتقادی نسبت به جریانات روزمره مورد چالش قرار نگرفته و آثاری تک بُعدی تولید گردد.
تا اینکه با مطرح سازی نظریه‌ای هنری، تحت عنوان؛«هنر انتقادی و مکتب فرانکفورت»، چالش درونی هنرمند معاصر مبنای خلق آثار او قرار گرفته و بُعد دیگری از هدفمندی هنر و در راستای چالش‌ها و رویکردهای اجتماعی عنوان می‌گردد.

مکتب فرانکفورت، در رابطه با نظریه‌ی هنر انتقادی و در سال ۱۹۳۰ میلادی توسط مارکس هورکهایمر و در قالب یک انجمن پژوهش اجتماعی در فرانکفورت تاسیس شد.

اساس رویکرد انتقادی مکتب فرانکفورت، فلسفه‌ی ایده‌آل‌گرایی فرویدی، مارکسیستی و هگل می‌باشد و با توجه به همین رویکرد، نظریه‌پردازان فرانکفورت، درکی دیالکتیک از هنر پیشگام را شرح دادند که در آن هربرت مارکوزه ، مارکس هورکهایمر و تئودور آدورنو به ما نشان می‌دهند که چگونه هنر، تحت نظام سرمایه داری می‌تواند، در عین حال هم نسبتاً خودمختار و مستقل باشد و هم تحت حمایت جامعه‌ مورد استفاده قرار‌گیرد. بدین ترتیب، هر اثر هنری در فرمول معروف آدورنو، همزمان مستقل و هم بازنمایی از یک واقعیت اجتماعی است.

تلاش برای نجات و حمایت از جنبه‌ی استقلالِ هنر در این مکتب،  نظریه پردازان فرانکفورت را  از یک سرمایه‌داری مطلق به سبکی از هنر مدرن سوق داد که در آن آثار هنری مدرن، جلوه‌ای حساس از حقیقت هستند و به عنوان یک فرآیند اجتماعی به سمت رهایی انسان می‌روند. آثار هنری مدرنی که در اینجا مد نظر است؛ منظور شاهکارهایی هستند که به صورت پیشرفته به تجربه‌گرایی فرم‌ها و تضادها در قالب یک فرآیند آشتی‌ناپذیر از عناصر غیرقابل‌ شناسایی و غیرهمسان می‌پردازند که در یکدگیر ادغام شده‌اند.

در صدر این رویکرد و تلاش برای گسترش آن، آدورنو قرار دارد که مطابق با دیدگاه وی، اثر هنری، زمینه‌ای از عناصر هنری و اجتماعی است و به طور غیرمستقیم و یا حتی ناخودآگاه، چالش‌ها، انسدادها و آرمان‌های انقلابی زندگی روزمره را بازتولید می‌کند. بدین ترتیب، هنرمندان مستقل، آزاد هستند که هر نوع از هنر را با توجه با کانسپت خودشان انتخاب کنند. کمااینکه ممکن است به قیمت به فروش نرسیدن آثار و یا به شهرت نرسیدنشان تمام گردد، اما در عوض، هنرمندان، کار را به شیوه‌ی خودشان، انجام می‌دهند.

بنابراین هنر، دیگر تحت پوشش کامل نظام سرمایه داری نخواهد بود و از استقلالی نسبی برخوردار می‌گردد که عملکردهای آن قابل مشاهده و تجربه است. از طرف دیگر یک نظریه‌پرداز انتقادی باید هنر را به عنوان یک عامل تثبیت کننده در زندگی اجتماعی ببیند. هنری که به طور علنی و آزادانه به عملکرد خود در بستری گسترده و در راستای هدف مورد نظر ادامه می‌دهد. بدین شیوه، هنر، غنی‌تر پرشکوه‌تر و قدرتمندتر عمل می‌کند.

به طورکلی نظریه‌ی هنر انتقادی، مرز‌های جهان فعلی را رد کرده و به فراتر از آن می‌نگرد. هنر انتقادی نمی‌تواند مانند رویکرد نظریه‌ی جهان سرمایه‌داری (کاپیتالیسم) تفسیر و پذیرش خود را از هنر محدود سازد، زیرا که هنر را همانگونه که در بطن جامعه نهادینه شده، مورد آزمون و خطا و بررسی قرار می‌دهد.

تجارت، طبق معمول در «دنیای هنرِ» فعلی، در عمیق ترین و غیر قابل اجتناب ترین مفهوم، «هنرِ تحت نظام سرمایه داری» است. اما در نظریه‌ی هنر انتقادی آشکارا این رویکرد را مورد چالش قرار داده و شکاف میان تجارتِ صرف و هنر را مورد بررسی قرار می‌دهد. بنابراین نخستین وظیفه‌ی تئوری هنر انتقادی درک چگونگی هنر ارائه شده در راستای هدف شخصی هنرمند است که به افشا و تحلیل چگونگی عملکرد اجتماعی هنرِ تحت سلطه‌ی نظام سرمایه داری می‌پردازد.

مشخص‌ترین گزینه‌ها برای تولید آثار مستقل هنری در رویکرد هنر انتقادی و مکتب فرانکفورت از دیدگاه آدورنو، واقع‌گرایی سوسیالیستی و همچنین خاتمه دادن به وابستگی هنرمندان به موسسات هنری با کنار گذاشتن تولید اشیای هنری سنتی و تغییر شیوه‌ی خلق هنر، به صورت نمایش در خیابان‌ها و نمایشگاه‌های هنری بود و به طورکلی هدف از تئوری انتقادی در مکتب فرانکفورت، تجزیه و تحلیل ایدوئولوژی غالب در جامعه‌ی بورژوازی با اهمیت چگونگی روابط انسانی در دنیای واقعی و همچنین عملکردهای نادرست جامعه‌ی سرمایه‌داری در جهت نوعی تخریب زندگی مردم می‌ باشد.

از جمله هنرمندان بزرگ معاصر که آثار آن‌‌ها را می‌توان در زمره‌‌ی هنر انتقادی مورد بحث و بررسی قرار داد، مایکل المگرین و اینگار درگست ، هنرمندان مشهور عصر حاضرند، که در قالب یک تیم دو نفره کارهایی شاخص در زمینه‌ی هنرهای تجسمی و به صورت مستقل در راستای نقدها و رویکردهای اجتماعی، سیاسیِ شخصی و با به چالش کشیدن سنت‌ها و ارکان جامعه به دنیای هنر عرضه نموده‌ اند.

مایکل المگرین متولد ١٩۶١ در شهر گپنهاگ دانمارک  و اینگار درگست زاده‌ شهر توردنهایم نروژ در سال١٩۶٩ ، که همکاری خود را در سال ۱۹۹۵ با بنا کردن استودیو شخصی‌شان در شهر برلین آلمان آغاز نمودند و از آن پس با گذشت دو دهه، آثاری در قالب چیدمان و با طبعی شوخ اما منتقدانه و سنت شکنانه‌ای و در عین حال همراه با معانی چند لایه ‌و متوسل به مشارکت مخاطب، خلق نمودند و به آن عمومییت بخشیدند.

هنر انتقادی
المگرین و درگست

اساس کار هنری آن‌ها خلق آثاری چند رسانه‌ای در طرح موضوعات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، و انتقاد نسبت به شکاف ما بین این دو بوده است، این دو هنرمند با اشراف بر زمینه‌های مختلف هم‌چون مجسمه سازی، معماری و فیلمسازی و همچنین هنر‌های نمایشی از جمله  پرفورمنس آرت، و بهره‌ برداری صحیح از آن‌ها آثاری چند رسانه‌ای در سبک ‌های مینیمالیستی، مفهمومی، پاپ آرت خلق می‌کنند، که هدف آن هدایت مخاطب به  واکاوی عمیق تر در لایه‌های مفهومی موجود در آثار است، که منجر به تفکر و کاوش بیشتر برای یافتن معانی لایه های زیرین موجود در اثر توسط مخاطب می گردد.

المگرین و درگست با چشمانی تیزبین و نگاهی موشکفانه به موضوعات فراوانی از جمله :مصرف گرایی غربی (سرمایه‌داری) ، جنسیت زدگی در جوامع امروزی ، فرهنگ سازی ، برملا سازی ناهنجاری‌ها ، آگاه سازی از موضوعات روز و تهدیدهای موجود اجتماعی در برابر انسان معاصر پرداخته است.

از اهداف اصلی المگرین و درگست که با جدیت آنرا دنبال نموده‌اند، می‌توان به جز ایجاد چیدمان و فضا و اتمسفری خلاقانه و چشم نواز با ارزش‌های بصری، به انتقادی بی پروایانه و شوخ طبعانانه‌ی آن‌ها به اساس نظام سرمایه داری و ساختارهای اصلی حاکم بر آن نیز اشاره داشت. در رابطه با این موضوع، المگرین در یک مصاحبه‌ای با مجله‌ی گاردین می‌گوید: در عصری که از حضور سیاستمداران پوپولیستی بیداد می‌کنند، هنر وظیفه‌ای والاتری جز سرگرمی را به دوش می‌کشد.

از مهم‌ترین ویژگی‌های آثار چیدمان المگرین و درگست می‌توان به این اشاره داشت که هر سازه‌ی خلق شده در چیدمان‌ها به خودی خود به صورت مستقل و جدا جدا می‌تواند یک اثر هنری محسوب شود و هویت و استقلال هر کدام از سازه‌ها به صورت مجزا و تکی حفظ گشته است که هر یک از آنها نیز در کنار سایر سازه‌ها در معنا بخشیدن بر اثر در خدمت کلیت چیدمان هستند .

این چیدمان‌های سنت شکنانه که اکثرا از تلفیق فرم‌های هایپررئالیستی و مفهمومی و ترکیبی از مواد و مصالح مختلفی نظیر فایبرگلاس ، فلز، سیمان، کچ و متشکل از  وسائل خانگی بازیافت شده و پیش سازه‌های معماری و سازه‌های کنترلی هستند؛ اساس خلق و نمایش آن‌ها انتقادی بی پروایانه به موضوعات اجتماعی، ‌فرهنگی، سیاسی، و همچنین دعوت مخاطبان به سیاره‌ی جدید و پر رمز و رازی است،  که روایتی است از آثار چیدمان هنری هماهنگ و متوازن با جلوه‌های بصری توام با معنا است.

سازه های بی قدرت

سازه‌های هنری که در مجموعه (سازه‌های بی قدرت) طی سالهای متعدد و توسط المگرین و درگست خلق شده‌اند با عنوانشان در تعاملی مستقیم هستند، که این مجموعه شامل سازه‌های معماری، پیکره‌های فیگوراتیو، اشکال انتزاعی ‌و نیز مفهومی هستند. ترتیب شمارش این مجموعه اشکال و فیگورها به طور متوالی و پشت هم نیستند بلکه به صورت تصادفی است که نشان از آن دارد، که حتی ترتیب ساخت سازه‌ها نیز بی قدرت هستند .

المگرین و درگست در ساخت مجموعه‌ سازه‌های بی قدرت، تلاش بر آن دارند تا به صورت مجزا هم جنبه وجایگاه مادی سازه‌های قدرتمند و هم جنبه ی کاربردی و اصالت آن مکان‌ها و یا نهادها از طریق اصلاح عناصر مشخص و یاتغییر در آرایش آنها، آن ‌را تضعیف و بی ثبات نشان داده و آن را به روش خود به چالش کشیده و به نقد بگزارد.

 

از مهمترین ویژگی های این مجموعه میتوان به بی ثباتی سازه ها در قرار گیری مجدد در چیدمان های مختلف و یا مکان های جدید به منظور انتقال پیام تازه اشاره کرد. در واقع این دو هنرمند با بکارگیری و استفاده مکرر از برخی این سازه های بی قدرت درچیدمان هایشان به آن ها فرصت معنا بپذیری و گواه این را می دهند که می توانند این سازه ها، مستقل و با ارزش بیشتری از یک ساازه پر قدرت باشند.

المگرین و درگست نه واقعیت را تکرار می‌کنند و نه سعی بر نشان دادن آن به صورت رئالیستی دارند، بلکه با خوانش مفهومی خود از مسائل و دلمشغولی ها ، واقعیت‌های جدیدی را بنا نموده و با وارد کردن آن به آثارشان با ایجاد فرم و اشکال فراواقعی که در کنار حظ بصری، فرصت بازتاب انتقادی را نیز فراهم می‌سازند.

پسر بچه سوار بر اسب گهواره ای / فیگور ۱۰۱ (مجموعه سازه های بی قدرت)

این اثر که از مشهورترین آثارمجموعه ی سازه های بی قدرت المگرین و درگست محسوب می شود که در سال ۲۰۱۱  با حمایت شورای هنری شهر لندن و همچنین شهردار آن شهر، در میدان ترافلگر لندن قرار داده شد. این سازه برنزی پسر بچه ای را که سوار بر اسب چوبی گهواره ای در حال بازی و تاب خوردن است را نشان می دهد، که به شکل مجسمه ی یادبود یک قهرمان تاریخی ترسیم شده است.

در این اثر المگرین و درگست، وجه قهرمانی بزرگ شدن را به جای تصدیق قهرمانی یک اسطوره ی تاریخی ، گرامی می دارد، و سنت ساخت پیکره ها و بنا های یادبودی را که بر اساس یک پیروزی نظامی و یا یک اتفاق مهم تاریخی ساخته شده است را نکوهش کرده و به چالش کشیده و مورد بحث گذاشته است. همانطور که گفته شد، دیگر در اینجا یک رخداد تاریخی و یا شخصیت والای تاریخی نیست که مورد بزرگداشت قرار می گیرد، بلکه آینده ای است که پیش از رخداد آن، آرزو داریم به وقوع و حقیقت بپیوندد.

ویژگی های این پسر بچه برنزی، لطافت ظاهری او همراه با حالت قهرمانانه ای است که از حالت مجسمه های یادبود اقتدارگرای تاریخی تقلید می کند، اما این حالت قهرمانانه کودک از هیجان و ذوقی خالصانه نشات می گیرد، به این دلیل که عواقب غمگینی که از این حس پیروزی که او در حال تصور آن است،  هیچگاه قرار نیست رخ بدهد.

شرمساری

عنوان مجموعه ای است از المگرین و درگست که  در سال ۲۰۱۵ در گالری ماسیمو د کارلو لندن به نمایش گذاشته شده است. این مجموعه شامل تعدادی کوزه‌های سفالی لعابدار و سفارشی ‌و دستساز است ) که در وسط فضای اصلی گالری به نمایش گذاشته شده است . این کوزه‌های دست‌ساز به شکل گلدان‌هایی است که برخی از آنها در اندازه های بزرگ و کوچک، صیقلی‌ تر از دیگر کوزه‌ها، در ابعاد ۵۰ تا۹۰ سانتی متری ارتفاع دارند .

رنگ بندی کوزه‌ها به رنگ‌‌ (هلویی،صورتی،سبز نعنایی، آبی کمرنگ) رنگ آمیزی شده، متاثر از رنگ بدنه‌ی قرص‌های تازه تولید شده‌ برای درمان بیماری اچ‌ ای وی هستند ،، این رنگ‌ های پاستلی ، احساس بی‌گناهی را بر می‌انگیزد که یک تصویر و نمای بی‌خطر خارجی را مطرح ‌می‌سازد ، و دارای یک ظاهر جذاب و تداعی کننده شکل آبنبات‌هایی است که با واقعیت سمی این قرص ها در تناقض است.

به کارگیری و در عین حال تخریب اصول مینیمالیستی از دیگر ویژگی های این چیدمان است که در حقیقت اشاره به عوارض و اثرات جانبی این قرص‌ها دارد. کوزه‌های المگرین و درگست در گروه‌های تکی و دوتایی و سه تایی درست مانند مقدار اندازه تجویز شده‌ی قرص ها است که در روز که باید در ساعات مختلف مصرف گردد، چیده شده‌اند. این کوزه‌ها بر زیر ستون‌های کوتاه از جنس استیل ضد زنگ، که یاد آور فضای استریل شده‌ی بیمارستانی است قرار داده شده‌اند.

در اتاق مجاور گالری المگرین ‌و درگست اثر دیگری از این مجموعه به نام (یک روز) را به نمایش گذاشته اند که یک پسر بچه‌ی کوچک به یک تفنگ نصب شده در قاب خیره شده است.  این تفنگ یک روحیه‌ی کنجکاوانه در این پسر بچه به وجود آورده است که این پسر بچه آنقدر جوان است که گویی از عوارض و خطرات این وسیله ناآگاه است. و اشاره‌ی ضمنی به همان موضوع مورد بحث در این مجموعه دارد .

اثر دیگری که در این مجموعه چیدمان به نمایش در آمده تحت عنوان ، فوت کردن که این اثر متشکل است، از یک ربان رنگی که از یک لامپ دیواری به شکل شمع آویزان شده که گویی از یک مهمانی به اتمام رسیده باقی مانده. رنگ‌های پاستلی به کار برده شده در ربان‌های آویزان شده در این اثر عینا شبیه است به رنگ‌های استفاده شده در کوزه‌های چیده شده در سالن اصلی است.

 

و در آخر اثر نقاشی نجات یافته (rescued) که گوزنی را در میان دریاچه‌ی یخ زده محصور شده دقیقا یک دقیقه پیش از نجات یافتنش را به نمایش می‌گذارد . طرح این گوزن بر روی ورق نسخه‌ی ای کشیده شده که قرص‌های اچ ای وی بر روی آن تجویز شده بوده است .

در دهه‌ی ۹۰ میلادی ویروس اچ ای وی موضوع بیشتر آثار هنرمندان تجسمی بوده است. این ویروس به عنوان یک بیماری کشنده دیگر با تولید قرص‌های تازه به شمار نمی‌رود، و بیماران می‌توانند با وجود این دارو‌های جدید یک زندگی عادی را تجربه کرده باشند، اما این داروها با عوارض و اثرات جانبی متعدد و مختلفی همراه است، که بر خلاف گزارش‌های تازه از آمارهای جدید ثبت شده از افراد جوان مبتلا به این ویروس، رسانه‌ها و دولت‌ها علاقه‌ی خود را در رابطه با اهمیت این موضوع نادیده گرفت و دیگر این ویروس به عنوان یک موضوع حساس برای آنها شمرده نمی‌شود .

در مجموعه‌ی شرمساری المگرین و درگست مجددا به این بیماری که با وجود قرص‌های تازه تولید شده و عوارض جانبی این بیماری گردیده، اشاره داشته‌اند. عنوان این اثر که شرمساریست تاکییدی است بر پیامد‌های اجتماعی و تعصبات طولانی که همچنان در اطراف این بیماری و بیماران وجود دارد. و همچنین انتقادی است به نظام حاکم و سیاست مداران و در پی آن رسانه‌هاکه آنطور که باید به این بیماری توجه نداشته‌اند .

نظریه‌ی هنر انتقادی و مکتب فرانکفورت، سعی در مستقل سازی نسبی هنر و هنرمند دارد تا که دیگر هنر به مثابه کالا و در جهت اهداف صرف سرمایه‌داری نظام کاپیتالیستی عمل نکرده و ذات هنر، بینشی عمیق‌تر به مسائل روز جامعه داشته باشد و به نوعی هنرمند معاصر بتواند زبان انسان جامعه‌ی مدرن گردد و حتی به مثابه بستری برای انتقادات و دیدگاه‌های شخصی وی عمل کند.

بنابراین هنر مدرن با بیانی ساده و جذاب، نظریات خود را پیرامون موضوعات مختلف بیان می‌دارد. به عملکردهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی اعتراض می‌کند و نقش یک رسانه را برای انتقال پیام ایفا می‌کند. رسانه‌ای که اندیشه های خود را با خلاقیت و واسطه‌های کمتری به گوش مخاطب می‌رساند و او را به تفکر بیشتر دعوت می‌کند.

المگرین و درگست ،سعی داشتند انتقادات و دیدگاه‌های اجتماعی خود را در حوزه‌های مختلف و بدون واسطه، حتی با قرارگیری آن‌ها در دید عموم مردم در معرض نمایش بگذارد. این هنرمندان نظام سرمایه داری را که مورد نقد هنر انتقادی نیز بود، مورد چالش قرار می‌دهند و با استفاده از عناصر طبیعی زندگی انسان مدرن، او را به همذات پنداری با دردهای جامعه و خرده‌گیری به سیاست‌های دوران فرامی‌خواند. ازین منظر هنر را فراتر از مرزهای جهان سرمایه‌داری می‌بیند و آرمان‌های این دو هنرمند ، نظریه‌پردازان هنر انتقادی را به منصه‌ی ظهور می‌رساند.

دیدگاهتان را بنویسید