بهمن محصص (۱۳۰۹–۱۳۸۹خورشیدی) نقاش، مجسمه ساز، مترجم و هنرمند نوگرای معاصر ایرانی آثار متعددی تحت عنوان مینوتور از خود به جا گذاشته است که از میان آنها می توان به مینوتور و کودکان ، مینوتور نشسته بر ساحل و مینوتور در حال مرگ اشاره کرد. او همچنین مینوتورهایی در قالب مجسمه خلق کرده است که از این گروه می توان از مینوتور نشسته و نی لبک نواز نام برد.
مینوتور که ابعاد آن پنجاه در هفتاد سانتیمتر است و در سال ۱۳۴۰ با تکنیک رنگ و روغن روی بوم خلق شده، در گروه آثار با مضمون اساطیری قرار می گیرد. در تحلیل فرمالیستی این اثر که در کادری عمودی شکل گرفته است، میتوان گفت این اثر دارای تک عنصری در پلان اول آن است. در پلان دوم و پشت سر این عنصر شاهد زمینه ای تخت و پوشیده از خاکستری فام دار (مایل به بنفش–آبی) هستیم. نحوه قرار گرفتن این عنصر که بیشتر به سمت چپ کادر مایل است، به گونه ای است که به لحاظ بصری کمتر توان حرکت و جابجایی را دارد و در محدوده کادر گویی گرفتار است.
در قسمت بدنه این عنصر–پیکره – شاهد فرم هایی آشنا هستیم که یادآور عضلات ورزیده و استخوانهای بدن انسان است؛ پیکره دارای دفرماسیونی در تناسبات و شکل اندام انسانی است. این دفرماسیون در قسمت سر به اوج خود می رسد و در این قسمت شاهد گردنی تنومند که سری با فرم حیوانی بر آن نهاده شده، هستیم.
مهمترین نکته در مورد این پیکره، چرخشی است که از قسمت تحتانی بدن آغاز شده و با چرخش سر و رسیدن به حالت سه رخ و رویارویی با مخاطب به پایان رسیده است. بدن در حالتی سه رخ قرار دارد و سر با چرخشی به سمت راست نیز، به حالت سه رخ رسیده است. دست راست پیکره تا قسمت آرنج به تصویر درآمده و ساعد آن به همراه دست چپ در پشت پیکره پنهان شده است.
نور از سمت چپ کادر بر پشت پیکره تابیده است و باعث ایجاد سایه ای در شکم، سینه و بخش های از صورت شده است. در رنگ پردازی اثر از پالت رنگی چرک و خاکستری هایی با اندک فام استفاده شده است؛ رنگ غالب استفاده شده در پیکره، رنگی مایل به رنگ پوست انسان است. در تمامی بخش های پیکره دورگیری با رنگ سیاه به چشم می خورد که از ویژگی بارز این گروه از آثار محصص میباشد.
بافتی زمخت و بیانگر در کل اثر به چشم میخورد که گویی در مراحل آماده سازی بوم بر روی آن ایجاد شده است. در بخش هایی از کمر و سرشانه مینوتور، شاهد ردی از رنگ قهوه ای تیره و قرمز هستیم که از گرم ترین و خالص ترین رنگ های کار و تداعی گر زخم بر روی تن است. در قسمت پایین و سمت راست کادر، امضای محصص که با رنگ سیاه بر روی بوم نقش بسته، قرار دارد.
تحلیل محتوایی اثر و تطبیق آن با آثار مشابه
در مینوتور، شاهد حیوانی تنومند هستیم که در محدوده کادر و زمان و مکانی نامشخص گرفتار شده و حتی زخم هایی بر تن دارد. گویی این انسان–حیوان از متنی که در آن قرار داشته جدا شده و در این ویترین بی امکان، در انزوا قرار گرفته است. قدرت اسطوره ای این حیوان در اینجا دیگر کارکردی ندارد و گویی برای دیده شدن این دوگانگی، سر از این کادر درآورده است.
یکی از آثاری که با مینوتور محصص قابل تطبیق است، غول فرانسیسکو گویا، نقاش اسپانیایی است. گویا که از هنرمندان جنبش رمانتیک و روکوکو به شمار می آید، این نقاشی را بین سالهای ۱۸۰۸ الی ۱۸۱۲ میلادی خلق کرده است. ابعاد حدودی آن به صد و شانزده در صد و پنج سانتیمتر میرسد و با رنگ و روغن روی بوم اجرا شده است.
در این نقاشی، همانند مینوتور، سوژه اصلی غولی است تنومند و عظیم الجثه؛ با این تفاوت که گویا برخلاف محصص (که مینوتور را در فضایی تخت، بدون نشانه ای زمانی و مکانی مشخص مستقر کرده)، غول خود را در پلان میانی و پشت کوها و ابرها قرار داده و از جمعیت در حال فرار و وحشت زده نیمه سمت چپ پایین تصویر، برای نشان دادن عظمت غول استفاده کرده است.
غول گویا دارای هیبت انسانی، برهنه و آشناست و گویی بی توجه به جمعیت وحشت زده، در حال رفتن به سوی دیگری است، و برخلاف مینوتور که توان حرکت ندارد، آزادانه در حال راه رفتن است. فضای حاکم بر غول گویا، فضایی تاریک، نمناک، وحشت زده و غریب است.گویا و محصص هر دو در صفات موجود اسطوره ای خود دست برده اند و ویژگیهای اصلی او را از بین برده اند. غول گویا نیز مانند مینوتوِر زخمی، عاری از صفات درنده خویی و کارکردهای اصلی خود است و سردرگم به نظر میرسد. به چیزی آسیب نرسانده و قصد خروج از کادر را دارد.
تحلیل اسطوره شناسانه مینوتور
در اینجا در ابتدا باید به تعریف اسطوره و نقد اسطوره شناسی بپردازیم و سپس مینوتور را در متن اصلی خود، یعنی اسطوره های یونان بررسی کنیم.
رویین پاکباز در «دایره المعارف هنر» می نویسد:««اغلب مردم شناسان، اسطوره سازی را مشخصه طبیعت بشر دانسته اند. افلاطون، ارسطو و فیلسوفان دیگری چون شلینگ، ضرورت اسطوره برای هنر را مورد تاکید قرار داده اند. اهمیت هنری اساطیر در قدرت آنها برای بیان حقیقت ارزش های انسانی است».
اما برای آشنایی بیشتر با مینوتور، باید به متون اسطوره های یونانی مراجعه کرد و با پیشینه این هیولا که ترکیبی از انسان و حیوان است، برای درک بهتر اثر محصص، آشنا شد.
لوسی برن در کتاب «اسطوره های یونانی» نوشته:«در اسطوره های یونانی، مینوتور یا ماینوتور، هیولایی است که پیکرش شبیه به انسان و سرش مانند گاو است؛ او فرزند همسر مینوس، پاسیفائه، و یک گاو بود که پوسیدون خدای دریاها، به علت خشمی که بر مینوس، پادشاه جزیره ی کِرت داشت، پاسیفائه را دلبسته گاوی کرد که به عنوان قربانی نزد مینوس فرستاده بود.
مینوتور حاصل هم خوابگی پاسیفائه و آن گاو وحشی است. به دستور مینوس، استادی زبردست ماوایی هزارتو مانند و تاریک با مسیرهای پیچاپیچ پایان ناپذیر و ورودهای بسته و گمراه کننده برای این هیولا ساخت و هر سال از آتنی ها که خراجگذار مینوس بودند، ده جوان سالم را به عنوان غذای مینوتور می ستاند».
اسطوره در آثار محصص از سالهای ۱۳۴۰ به بعد حضوری مهم دارد و همانطور که در بخشهای قبل اشاره شد، او آثاری متعدد تحت عنوان مینوتور خلق کرده و این اسطوره یونانی را در موقعیت هایی اغلب غیر منتظره، قرار داده است.
آرمان خلعتبری در کتاب «بهمن» معتقد است:«اصولا محصص را نباید هنرمندی اسطورهگرا برشمرد؛ چرا که ارجاعات او به اسطوره جنبه ای نمادین را داراست. بهره گیری وی از عناصر اسطوره ای، نه برای احیای گذشته ای با شکوه در وضعیت نامطلوب کنونی و نه ارجاعی است به آینده در قالبی مدرن برای ساخت مدینه ای فاضله.
رجعت او به این عناصر در جهت احراز هویتی خاص از قِبَل چنین ارجاعی نیست. محصص برای رسیدن به هویت، هرگز خود را نیازمند بال های فرشته ای از نگاره سلطان محمد ندیده است. چرا که در مخاطب قراردادن آدمی ورای زمان و مکان و در مجادله با این موجود از زبانی جهانی بهره برده است و از جغرافیایی ورای محدوده زیستگاه خود تغذیه میکند».
مینوتور محصص گویی مانند مینوتور یونانی، در یکی از هزارتو های بی نام و نشان قصرش محبوس شده و در انزوا بی حد و مرز به سر می برد؛ فضا به قدری محصور و محبوس است که او توان حرکت و به نیش کشیدن طعمه های خود را ندارد؛ در واقع به نظر میرسد که مینوتور محصص خلع قدرت و جایگاه شده است و صرفا دارای ابهتی بی کارکرد است.
آنها توان حرکت و توحش را ندارند و با حالتی مسخ شده، گرفتار جبر جغرافیایی خود شده اند. این شکل از تصویر کردن یک اسطوره در بستری متفاوت و دوگانه، می تواند ریشه در تفکر هنرمند نسبت به وضعِ وطن و به شکل کلی تر، وضعیت انسان معاصر در جهان کنونی داشته باشد. چرا که در ادامه کار محصص، به تداوم این نگاه در آثاری با عناوین حوادث بزرگ تاریخی از جمله چرنوبیل و حلبچه بر میخوریم.