نه تنها از نظر زیبایی و همین طور اجرا بلکه جالب از این دیدگاه که انسان ها را در حالت غیر عادی و معلق می بینید، توماس جانوسکا یک متولد لیتوانی است که درلندن عکاسی را شروع کرده و آخرین پروژه او در دانشگاه این مجموعه عکاسی است که جاذبه نام دارد.
در مورد آثار هنر عکاسی که در فضای غیر عادی انجام می شوند معمولا نظر های مختلفی وجود دارد اما در نهایت خروجی این کار بسیار وابسته اجرای پروژه است، درست مانند پروژه های عکاسی تبلیغاتی و فشن که اثر بر روی بوم چاپ شده خیلی وابسته به آرایش افراد و گریم و صحنه سازی دارد، چنین مواردی از عکاسی نیز به خلاقیت در ساخت صحنه و همین طور اجرای گریم و لباس و در نهایت نیز به تبهر عکاس در زمان رویداد خاص دارند. به همین لحاظ نمی توان این موارد را به عنوان یک پروژه صرفا عکاسی قلمداد کرد و یا شکار لحظه ای خاص در این موارد زیاد مورد نظر عکاس نیست.
هنر عکاسی معلق به نام جاذبه
نام گذاری برای این آثار مسلما نمی توانست روشن تر از این باشد پس از همین جا باید فهمید که این عکاس به دنبال ساختن یک اثر هنری مفهومی نبوده است همین طور انتخاب پوشش و نحوه ایستادن در مقابل دوربین هم چیزی نیست که نظر منتقدین را به خود جذب کرده باشد. فریم های خاصی نیز در بین این تصاویر دیده نمی شوند و بیشتر به نظر میرسد که سوژه ها از دل خیابان های نیویورک جمع شده اند و با لباس های عمومی و ساده که برای زندگی روزمره برتن هستند در مقابل دوربین قرار گرفته اند. تا اینجا که المان خاصی در تصاویر پیدا نشده است و هنوز نظر شخصی من حکم می کند که این تصاویر تنها به ازای اجرای مناسب و حالت معلق به عنوان یک اثر عکاسی شناخته می شود. هر چند برخی کارهای به اصطلاح POP در بین مردم علاقه مندان خود را دارد، اما به هر حال این دلیل نمی شود که هر نوع فریمی را به عنوان یک اثر هنری در نظر گرفت. دلیل اینکه از واژه معلق در مقابل نام اصلی آثار یعنی جاذبه نیز استفاده کردم ایجاد یک پارادکس همزمان با همگونی بوده است.
از چند جمله پایانی متوجه شدید که من به عنوان یک هنر دوست علاقه چندانی به این آثار ندارم و با توجه به اینکه در کشور هایی مانند آمریکا و فرانسه برای آثار هنری تعریف خاصی وجود دارد و به صرف تجربه شخصی می دانم که چنین آثاری را حتی گمرک و اداره پست به عنوان یک اثر هنری بیمه ارزشی نمی کنند، به نظر می رسد این دوره های عکاسی تنها برای تبلیغات و بیل بورد های گذرا مناسب باشد و جایگاهی در گالری های ندارند مگر اینکه همین طور که توسط شبکه های اجتماعی به این شهرت رسیده اند سر از گالری های معتبر هنری در بیاورند. به نظر من یک اثر هنری باید برای همیشه یک جایگاه در گوشه ذهن مخاطب باز کند و برای او تداعی کننده یک حس درونی باشد. اگر من در مقابل یک تابلو بایستم و نتوانم احساسم را به سرعت به زبان بیاورم با اینکه خودم می دانم انتهای ذهنم را مشغول کرده است، من در مقابل یک اثر هنری ایستاده ام.