ئاودیر عوسمان هنرمند کردستانی، فارغ التحصیل نقاشى از دانشگاه سلیمانیه و رشته نقاشی دانشگاه تهران درمقطع کارشناسی ارشد است. او برندهی جایزه بهترین عکس درنمایشگاه عکاسى دانشگاهاى کردستان عراق توسط موسسه سولیداریتى(۲۰۰۵)، جایزه بهترین تابلوی هنر معاصر توسط موسسه هیوا (۲۰۱۰)، نامزد و دریافت بهترین هنرمند نقاش جوان درسال ۲۰۱۳ توسط موسسه دست شهر و نامزد و دریافت فعال ترین نقاش جوان درحلبچه توسط موسسه خانه جوان در سال ۲۰۱۳ را در کارنامه هنری خود دارد. مدتی پیش فرصتی دست داد تا با او گفتوگویی داشته باشیم که چکیدهی آن را در ریز میخوانید:
جنگ شاید از نیرومندترین کلیدواژههای آثارتان باشد. تجربهی زندگی در سایه جنگ چگونه بوده است؟
به راستی ما در جنگ زیستهایم و با جنگ و پیامدهایش بزرگ شده ایم. بنابراین بهطور ناخودآگاه پیامدهای جنگ بر ذهنیت و دیدگاه هنریم تأثیر گذاشته است. تا آن جای که به یادم بیاید مادرم میگفت از وقتی که مرا در پنجمین ماه بارداری، در شکم داشته است، در فلان کوچه خمپاره زده اند سپس چهارساله بودم محله (کانی عاشقان – چشمه عاشقان) که یک محله بزرگ است توی استان حلبچه- عراق صدام آن را با خاک یکسان کرد! بعد حس میکردم تا بیشتر بزرگ بشوم بیشتر مرثیه و رنجها لمس میکنم! در هفتسالگی بودم فاجعه بمباران شیمیایی حلبچه توسط حکومت عراق و به دستور علی شیمیایی اتفاق افتاد در آن زمان و با ذهنیت پاک و حساس کودکیم فاجعه بارترین و وحشتناکترین اتفاق را دیدهام که به نظرم تا زندگیام به پایان میرسد نماهای این فاجعه و مرگ دستهجمعی انسانها همیشه در تجربههای هنریم حضوری جدی خواهد داشت. اکنون همین قصههای تلخ باعث شده که پیامدهای جنگ و اینهمه خونریزی و مرثیهها بهواسطه ابزارهای هنری نقاشی و عکاسی با جهانیان بیشتر آشنا کنم.
نام حلبچه برای مردم ایران و عراق تداعیکنندهی روزهای سخت جنگ، شرایط غیرانسانی و جنایات صدام حسین و پسرعمویش علی حسن المجید معروف به علی شیمیایی است. چگونه توانستید اینهمه خشونت و درد را باهنر ترکیب کنید؟
عکاسان ایرانی ازجمله ساسان مؤیدی، علی صادقی، احسان رجبی و… و عکاسانی نروژی، هلندی بودند که قضیه و فاجعه حلبچه به جهانیان آشنا کردهاند و به همین دلیل حلبچه برای مردم ایران و عراق و جهانیان تداعیکننده قربانیان جنگ است. احساسات هنرمند چه تراژیک یا درام از طریق هنر نمایان میشود. در عمده بیشتر از کارهام به رنگ و خط یا از طریق عکاسی آن حس خشونت و خونریزی به فرم و نماد هنری نشان دادهام.
واکنش مخاطبان در روبهرو شدن با آثاری که زندگیِ دردناک گذشته را به یادشان میآورد، چگونه بوده است؟ تاکنون چه بازخوردهایی گرفتهاید؟
بیشتر انسانهای که جنگ از دور یا از طریق رسانهها دیده اند در اولین برخورد و نگاه به کارهام متوجه میشوند که تفاوتهای در کارهایم هست و انگار از مکان جنگ زده پیامهای بصری هنرمند فرستاده میشود. بعضی از مخاطبین برایشان تعجب آور است که در سرزمینی پرخون و جنگ هم هنرمند و با این تابلو و رنگها نمایان شده! بخصوص در موضوع تابلوهام که بیشتر موضوع زن و کودک و تولد و جنین در نظر گرفتم و حیطه تفکرم هست.
در برخی آثارتان استفادهی استعاری از نماد و نشانههای باستانی و آمیختن آنها بازندگی امروز دیده میشود. لطفاً درباره این ترکیب کهنه و نو برایمان توضیح دهید.
در هنر معاصر ایده به مثابه هنر است و ایده بعد تکنیک و متریال حرف اول را دارد. بنابراین در بیشتر کارهام بهویژه کارهای عکاسیم از نماد و متریال روزمره مانند سیب استفاده کردهام. سیب در تمدن آیینی (زه رده شتی- زرتشتی) نماد و نشانه عشق و محبت است اما برای حلبچهای ها سیب خاطرهای تلخی را دارد چنانکه در بمباران شیمیایی حلبچه توسط رژیم بعث در سال ۱۹۸۸ میلادی از بوِی سیب برای بمبهای شیمیایی استفادهشده تا بیشتر آدمها از طریق استشمام به بوِ سیب جذب بشوند تا به کام مرگ فرستاده شوند! به همین خاطر سیب پیش حلبچه ای ها بیشتر خاطره و نماد مرگ را دارد این مضمون با ترکیب شئ قدیم و به زبان معاصر برای پروژه عکاسیم بنام (سیونما- سیب نما) در سال ۲۰۱۲ شروع کردم تا از طریق این پروژه بازماندهای خانوادههای شهدای حلبچه بار دیگر بهواسطه سیب بازندگی برگردانم تا معنی مرگ در ذهنیتشان تبدیل به معنی زندگی و عشق کنم.
درگذشته سیب علت مرگ حلبچه ای ها بوده اکنون از طریق این پروژه و برای تقدیم ادای احترام بار دیگر از شکل و شمایل سیب بهجای گل در آن جای که حلبچه ای ها شهید شدهاند گذاشتهشده است.
یکی از اتفاقهای ناگوار برای هنرمندان، درگیر شدن با کلیشهها و دچار شدن به یکنواختی است. اما شما با آنکه هنرمند بسیار فعالی هستید، دست به تجربههای نو زدهاید. چگونه با ابتلا به سندروم فرسودگی مقابله میکنید؟
هر هنرمندی در هر جایجغرافیا دنیا که زندگی میکند اگر با جامعهاش باشد و ایدههایش از وسط زندگی جامعه برگرفته باشد هیچوقت دچار سندروم فرسودگی نمیشود!
با توجه به تجاربی که از برگزاری نمایشگاه در کشورهای گوناگون داشتهاید، مهمترین تفاوتی که گالریها در ایران و دیگر کشورها داشتهاند چه بوده است؟
ایران سابقه قدیمی بصری دارد بنابراین گالریها در تهران بیشتر باید به هنر شرقی که زبان معاصرانه را دارد بپردازند و اصالت در هنر را هیچوقت فراموش نکنند و از هنر کپی و هنر کیچ پرهیز کنند چون باید در نظر داشته باشند گالریها نماینده دیداری جامعه هستند!