فجر دهم
وقتی می خواهم از جشنواره بین المللی هنرهای تجسمی فجر بنویسم در واقع نمی دانم باید در مورد چه چیزی بنویسم. یک نمایشگاه بزرگ نگارخانه ای؟ یک فستیوال هنری؟ یک سالانه تجسمی؟ مرور سالی که گذشت؟ مرور آثار گذشته؟ بزرگداشت سالگرد فجر؟ بزرگداشت بزرگان فراموش شده؟ تولید دسته جمعی یک ایده واحد؟ سفارش اثر هنری؟ همه؟ یا هیچکدام؟ شاید هم بهانه ای برای حلال کردن یک گردش مالی و اداری و دولتی؟ کمک به هنرمندان مستقل؟ تعریف این جشنواره از هنر چیست و چه نسبتی میان هنر کلاسیک، مدرن، پست مدرن با هنر معاصر مد نظر دارد؟ و اصولاً سیاست های اجرایی، این جشنواره را متعلق به دیدگاه مشخصی می داند که قابل اعلام باشد؟ این جشنواره آیا حداقل توانسته است بحران بعضی از جاذبه های ضد هنری بازار هنر و شهرت را به نفع هنر غیرسفارشی و واقعی تری خنثی کند؟ یا خود گونه ی تازه ای از هنر سفارشی را پیش گرفته است؟ تکلیف اهداف دوسالانه ها با این جشنواره چگونه است؟ حداقل از قیاس بیانیه ها با آثار” بوالعجب” این دوره و دوره های گذشته نمی توان نتیجه ای به دست آورد.
بعضی از شرکت کنندگان و برگزارکنندگان گویا حتی نمی دانند این آثار را برای چه نوع ارائه و کجا و چرا خلق کرده اند. برای گالری؟ برای یک فضای شهری؟ برای لابی هتل؟ برای موزه؟ برای دفتر مدیر؟ یا برای پارکینگ طبقاتی فرهنگستان هنر؟ حالا ذوق کودکانه از کشف ویدئوپرژکتور و… و تناسب حجم آثار با ارزش های هنری آثار بماند که البته در محدودیت فضای نمایشگاهی چندان هم بی اهمیت نیست.
آنچه به ویژه در این دوره و با توجه به وقایع بی سرانجام داوری دوره نهم بیشتر به چشم می آید این است که; بخش قابل ملاحظه ای از هنرمندان آثاری نزدیک به رویکرد و سلائق شخصی داوری ارائه کرده اند و البته داوران هم برای اثبات خود درآشنائی از وقایع شگفت انگیز هنر روز، به سلیقه شرکت کنندگان نظر داشنه اند. رابطه ای که سرانجام استقلال هویتی و فکری و اجتماعی هنر و هنرمندان را وارد چرخه ای نامبارک کرده است.
این متن را دور نیندازید. شاید برای دوره یازدهم و دوازدهم هم قابل استفاده باشد.
سعید فلاح فر