نمایش گروهی هندسه خلقت: ساختارهای ضد ریتمیک در مورخ ۶ مهر ۱۴۰۳ با ارائه ۴۴ ویدیو آرت از هنرمندان بینالمللی بهواسطهی کیوریتوری رامین سعیدیان و محمدعلی فاموری در گالری ایوان تهران برگزار شد. در استیتمنت این نمایشگاه آمده است که موضوع نمایش «گفتمانی جذاب میان نظم و آشوب در هستی را آشکار میکند»؛ یعنی همان چیزی که بهعنوان هندسهی بیاندازه یا الگوهای فرکتالی در طبیعت بسیار دیده میشوند.
الگوهای فرکتالی بهطور علمی از طریق فرمولهای ریاضی بهوجود میایند و بهعنوان مفهومی مشترک میان ریاضی و هنر به هنرمندان این امکان را میدهد که پیچیدگیهای نظام طبیعت را در خلق آثار هنری خود بکار برند. این ساختارها نه تنها به کیفیت بصری تصاویر کمک کرده بلکه با توجه به نمادگرایی آنها، مخاطب را به تامل بیشتر دربارهی نظم و بینظمی، مفهوم بینهایت و تغییرات مداوم دعوت میکنند. از این رو هنرمندان ویدیو آرت در نمایشگاه اخیر پلتفرم ۱۰۱، از ساختارهای فرکتالی به شکلهای مختلف در آثار هنری خود استفاده کردند. برخی چون یاسمین اصغرزاده و یانت ویللامدینا با ارائهی فرمهای هندسی متفاوت و ایجاد فرمهای جدید از طریق گلیچهای عمدی و تصادفی، الگوهایی از این هندسه را بهوجود آورند و تنها تصویری از آنها ارائه دادند یا برخی دیگر چون موریل پارابونی با استفادهاز تلفن همراه خود ویدیویی از یک قطعه مجسمه ساخته تا بتواند بخشی از مفهوم فرکتال یعنی دوگانگیهایی مانند استحکام و سیالیت، تصویر و واقعیت را به چالش بکشد. نیلوفر بنیاسدی نیز اثرش را «هندسه فرکتال فرش/ گل زندگی» خوانده و از این طریق توضیح میهد که طبیعت اطراف ما منبع شگفتی بیپایان است.
فرکتال: چیزی بیش از دیدن
محمد عبداللهزاده دربارهی ویدیوی «عنبیه» میگوید که اثرش چیزی بیش از دیدن است و توضیح میدهد که «عنبیه» نشاندهندهی نحوهی جذب، فیلتر کردن و واکنش ما به محرکها است و هدفش از خلق این اثر محو کردن مرزهای بین دوگانههای انسان و ماشین، ارگانیگ و مصنوعی و ایجاد یک تجربهی مراقبهای است که ماهیت ادراک را زیر سؤال میبرد؛ یعنی یک پیچیدگی بین دیدن و دیده شدن که پل ارتباطی بین جهان بیرونی و درونی انسان است؛ بنابراین عنبیه در اثر عبداللهزاده نه تنها بهعنوان یک ساختار بیولوژیکی بلکه بهعنوان نمادی عمیق از تعاملات انسانی و تکنولوژی، مخاطب را به چالش میکشد.
سجاد فرهی: دنیای انتزاعی دامنه معنوی گستردهای دارد.
اثر «رویدوس نورونالس» از خورخه فلورز که با هدف برجسته کردن کیفیتها، ادراکات و همبستگیهای آنها در تجلی ساخته شده است در واقع «یک سیستم عصبی از ذرات رویهای» را نشان میدهد که بهوجود آمده ازالگوریتمهای دیجیتالی و براساس الگوهایی از نویزهای نورونی است که پیوند دنیای فیزیکی و دیجیتال را مورد بررسی قرار میدهد.
نویزهای نورونی به نوسانات یا تغییرات تصادفی و غیر قابل پیشبینی همچون الگوهای فرکتالی در فعالیت نورونها گفته میشود. به بیان دیگر این نویزها سیگنالهای سطحی هستند که بهطور مدوام در سیستم عصبی رخ میدهند و معمولا با فعالیتهای منظم و سیگنالهای اصلی که نورونها برای انتقال اطلاعات از خود ارسال میکنند، همراهاند. پژوهشها نشان میدهندکه این نویزها حتی میتوانند به مغز کمک کنند تا در شرایط نامشخص و پیچیده، عملکرد بهتری داشته و اطلاعات حسی را پردازش کنند.
سجاد فرهی نیز در اثر «جذام» از احساسات درونی خود چون احساس تنهایی، بیگانه بودن و … صحبت میکند و دنیای ذراتی را به ما نشان میدهد که چیزی جدای از آنچه میبینیم در ان نهفته است. احساس تنهایی یا بیگانگی در سطح نورونی میتواند با افزایش نویزها و آشفتگی همراه باشد که بهعنوان بخشی از بازنمایی عصبی این احساسات پیچیده عمل میکنند. فرهی میگوید دنیای ذرات معانی چون تنهایی یا بیگانگی همیشه برای او یک دغدغه بوده است و «جذام» بهعنوان استعارهای از طردشدگی و رنج انسانی، چیزی است که توانسته به او در نمایش متاستاز احساساتش کمک کند.
آیناز روئوفیان: همیشه یک قانون محکم وجود دارد. بدن اولیه باید بمیرد تا موجودی جدید بتواند زندگی کند؛ و آن آشوب است.
اما متاستاز که در واقع دربارهی پخش شدن سلولهای سرطانی در بدن است از نظر آیناز رئوفیان میتواند یک اتفاق بیولوژیکی زیبا نیز باشد. او میگوید:تقسیم سلولی که در یک چرخش ثابت بین نظم و سردرگمی رخ میدهد، مانند خالقی است که موجودی شگفتانگیزی را خلق میکند؛ بنابراین آیناز به آرامی روند تقسیم سلولی، از شروع تا رشد و گسترش آن و در نهایت از بین بردن میزبانش را با عناصر دیجیتال و ادغام آنها با یک فرد واقعی را در ۲ دقیقه و ۲۰ ثانیه نشان داده و آن را «نتیجه دیدار» مینامد.
در آثار نمایش هندسه خلقت، هنرمندان از تکنیکهای متفاوتی برای اجرای ایدههایشان دربارهی الگوهای فرکتالی بهره بردهاند، بهطور مثال شالالا سلامزاده برای خلق تجربهای نوستالژیک و در عین حال مدرن در ویدیوی«غزلیات» از هوش مصنوعی استفاده کرده است یا ادی لومایر که توضیح میدهد اثرش با عنوان «رویاهای مونا» از کولاژ کردن لایههایی از فیلمهای آرشیوی، بازیهای ویدیویی یکپارچهسازی با سیستم عامل و فیلمهای استوک عمومی ساخته شده است که تصویری شبیه به بازتابی از ضمیر ناخودآگاه و خیال را بهوجود آورده است و دربارهی جستجو برای معنا و آگاهی در جهان معاصر میباشد.
«رویاهای مونا» یک مزرعه به شکل چهرهای طلسم شده است که در وسعت یک صحرا در سپیدهدم بهعنوان نمادی از بیکرانگی جهان توسط تک ساختهای باستانی، آنتروپی لاشه و ارواح فرکتال یا همان لایههای درونی ذهن انسان احاطه شده است که در آن سواری تنها در حال حرکت است و یک مارمولک برای اشاره به تغییرات و تطبیق با شرایط مختلف در گوشه و کنار تصویر داستانی برای خود دارد.
در واقع لومایر در اثر «رویاهای مونا» قطعات فرهنگ پاپ را با هم درامیخته است و در داستان پر زرق و برقش از فلسفههای شرقی تا زیباییشناسی اشکال استفاده کرده تا پیچیدگی ذهن انسان و معنویت را در عجایب سرمایهداری متاخر و فرهنگی غرق در تصاویر، دادهها و الگوریتمها کشف و ناپایداری را از طریق یک دنیای دیجیتالی ساخته شده منعکس کند و به ما یادآور شود که شاید در این جهان دیجیتالی و شلوغ معنای حقیقی و اصالت،نه در مقصد بلکه در خود جستجو و ناپایداریها و تکرارهای این مسیر نهفته باشد.
ملیسا ولیپور: نوسان این سراب یا باطل است یا وجود؛ مسئله در آن نهفته است.
فرانکو پالیوف نیز در اثر «بهدنبال منشاء» مفهوم آگاهی را بیان میکند و برای آن دو کاراکتر اصلی ساختگی را نشان میدهد که در حال رفتن به سمت مقصدی هستند که در مسیر خود دچار گلیچ شده و دوباره بهصورت ناگهانی به نقطهی شروع بازمیگردند. فرانکو میگوید که از نظر عرفان و بسیاری از فلسفههای شرقی اثرش سمبلی از رسیدن به اگاهی است، از این رو چون سفر آگاهی خطی نیست و همیشه باید در حرکت بود، هیچ نقطهی پایانی در مسیر خودآگاه وجود ندارد؛ بنابراین هر مرحله از آگاهی نوعی بازگشت به خود و نقطهی آغاز است.
متیو کمپولا نیز اثری خلق کرده است که ساختارهای فرکتالی را در یک روند طبیعی و در حال تکرار یک صحنهی اولیه نشان میدهد. در واقع این اثر که«اشکال ابدی زندگی روزمره» نامیده شده است، از یک صحنهی معمولی روزمرهی هنرمند، یعنی صفحهکلید و مانتیور شروع میشود و تا جایی پیش میرود که بهقول کمپولا یک خرابکاری یا به بیانی دیگر هرج و مرجی در واقعیت رخ میدهد؛ یعنی طبق آنچه پالیوف میگوید با اینکه کمپولا حرکت میکند اما در نقطهی شروع جستجو است.
نیلوفر بنیاسدی: در تمام نظم، هرج و موج وجود دارد. در تمام هرج و مرج، نظم وجود دارد.بهترین تعادل این دو، طبیعت است.
پژوهشگر: نازنین معظمی