سیامک نصر به تازگی نمایشگاهی با عنوان اضطرار را در گالری هما برپا کرد. متن زیر چکیدهی گفتوگو با اوست:
عنوان نمایشگاه را تقریبا در اکثر مکانهای عمومی میتوان مشاهده کرد. به ویژه آنجا که پتانسیل خطر وجود دارد. اما در کنارِ این عنوان آشنا با آثاری اگزوتیک روبه رو هستیم که به جذابیت مجموعه هم کمک شایانی کرده. ممکن است دربارهی این فضای ناآشنا با عنوانی آشنا توضیح دهی؟
این غریبگی شاید به این دلیل باشد که آثار به مفهومی متفاوت از خطر، نسبت به آنچه در فضاهای عمومی دیده میشود، اشاره میکنند. مفهومی درونیتر از حس اضطراب و خطر ناشی از عواملی که در مکانهای عمومی ممکن است به سراغ انسان بیاید.
اگر به تک تک اجزا و عناصری که در خلق این آثار استفاده شده دقت کنید، تقریباً همه عناصر آشنای زندگی امروزی هستند که همه ما بسته به موقعیت شغلی و اجتماعی، کمابیش با آنها سر و کار داریم. کاری که من کردم اضافه کردن یک لحن بیانگر(اکسپرسیو) به اشیاء ست، چه با دستکاری در جزئیات و ظاهر و چه از طریق چیدمان و رنگ و ترکیب آنها با یکدیگر.
خلق این مجموعه چقدر زمان برده است؟ و از چه متریالی برای آفرینش آثار استفاده کردهای؟
کار عملی روی ساخت حدود هشت ماه طول کشید اما شکل گیری ایده آثار به زمان قبلتری برمیگردد. جعبهها همه از چوب ساخته شدهاند و روی آنها پلکسی گلاس پیچ شده. اشیاء حاضر آماده و البته ویرایش شده مثل بلندگو، جلیقه، ماسک و سیم خاردار و … همینطور در ساخت برخی از خمیر مجسمه سازی و پاپیه ماشه هم استفاده کردهام.
دوباره بازگردیم به سمت ایدهی اولیهی آثار. کسی مانند فورست پرینس، آثارش را با الهامات مذهبی خلق کرده و در جایی میگوید میخواهد مردم را بیدار کند. (عکس زیر یکی از آثار اوست) اما آثار تو با این که دغدغهی مذهبی ندارند، ولی تلنگری محکم به مخاطب زده و او را مضطرب میکند. مخصوصا که مستقیما دست روی خطری گذاشتهای که مخاطب را هر آن تهدید میکند. چه تفکری پشت این همه تهدید هست؟
اینکه چه چیزی برایتان اهمیت دارد و به چه میزان، از دست دادن و یا تهدید آن میتواند خطر محسوب شود. اینکه اطرافمان وقایعی رخ میدهند که نمیتوان کاری در موردشان انجام داد باعث اضطراب میشود، حداقل کاری که میتوان کرد شاید اشاره به این وقایع باشد. اگر این اشاره موفق بوده باشد این اضطراب انتقال پیدا میکند…
دلیل استفاده ازجعبه اضطراری، مطرح کردن کلیت موضوع به گونهای است که کنش مخاطب را طلب میکند، کنشی مجازی که تنها در ذهن مخاطب میگذرد یا به عبارتی دیگر استفاده از جعبه اضطراری برای نشان دادن موقعیتی است که انسان در آن قرار دارد و بیشتر تاکیدی است بر اینکه رهایی از این موقعیت نیازمند کنش مستقیم هر انسان میباشد.
محیط چقدر مسبب شکلگیری کانسپت این مجموعه بوده؟ برای مثال اگر سیامک نصر اهل خاورمیانه نبود و به فرض در سوئیس زاده شده بود دغدغههایش تا چه اندازه فرق میکرد؟
نمیتوان مطلق گفت اما فکر میکنم سیامک نصر اگر در سوییس زاده شده بود اسمش چیز دیگری بود تجربه های زیستی متفاوتی داشت و دغدغههایش هم به احتمال زیاد متفاوت بود.
مجموعهی حاضر دارای ابهامات فراوانیست. در جایی کاملا گویا منظور خود را با نوشته روی شیشه آورده است و در جایی راه را بر ساحت ذهن مخاطب بازگذاشته است. تا چه مهم است که مخاطب همان درکی را از آثار داشته باشد که تو به عنوان آفرینندهی اثر، داشتهای؟
برایم مهم است وبه نظرم کلیت فضا در راهنمایی مخاطب برای رسیدن به ایده مورد نظر به قدر کافی کارگر بوده است… به علاوه اینکه دوست دارم حتی در اثری که توضیح روی آن نوشته شده موضوع در ذهن مخاطب ادامه و تعمیم پیدا کند …
بازدیدکنندهای که از یک سمت به دیدن آثار مشغول میشود، دست خوشِ عواطف گوناگون و گاه پارادوکسیکال میشود. از طنزی تلخ را تجربه میکند تا تهدیدی غیرمستقیم و دلشوره آور. تا چه حد این نوع چینش مهندسی شده بوده و تا چه حد ناخودآگاهِ تو -به عنوان خالق- در این چیدمان دخیل بوده؟
کلاً قرار دادن یک مرز بین خودآگاه و ناخودآگاه برایم مشکل است و حتماً هردو دخیل هستند. من به نحوه چینش و شیوه ساخت آثار فکر میکنم و در هنگام کار هم خودم را آزاد میگذارم تا اگر تغییر یا اتفاقی از جانب من قرار باشد رخ دهد، اتفاق بیافتد… شرایط محیط هم اثرش را میگذارد و نهایتاً کار به این شکلی که ارائه شد از کار درآمد… نتیجتاً هم ناخودآگاه من و هم محیط دخیل بودهاند.