مجله مستقل و تخصصی هنرهای تجسمی و مفهموی

گفتگو با نیماد آذرگان پیرامون مجموعه اخیرش

نیماد آذرگان این روزها یکی از فعال ترین هنرمندان جوان به شمار می‌آید و تاکنون توانسته مسیر خود را در هنر نقاشی دیجیتال پیدا کرده و به امضای شخصی خویش برسد. به بهانه‌ی مجموعه اخیرش گفتگوی مفصلی در آپارتمانش داشتیم که چکیده‌ی آن را در زیر می‌خوانید:

  •  آیا شما هنر دیجیتال که در آن فعالیت دارید را هنری مستقل میدانید یا آن را در زیر مجموعه یکی از رشته های هنر کلاسیک جای می‌دهید؟

در زبانشناسی اصطلاحی وجود دارد به نام خوشه واژگان . مانند خوشه انگور که از دانه های مختلفی تشکیل شده اند که در عین حفظ استقلال خود به یک بدنه ی اصلی متصل هستند. به عنوان مثال واژه ی انسان یک خوشه واژگان را شکل می‌دهد. مانند خانواده، خویشاوند، قبیله، طایفه، قوم، ایل، سلسله، نژاد، تیره و … که در عین استقلال معنایی همگی به بدنه اصلی یعنی واژه انسان متصل هستند . میتوان این فرآیند را به هنر نیز بسط داد و یک خوشه هنری را تشکیل داد که دانه های آن به مثابه رشته های هنری هستند و در کلیت با اتصال بهم پیکری واحد را شکل داده و خوشه هنری یک کشور یا یک فرهنگ را میسازند . این دانه ها در عین استقلال بهم متصل و مرتبط اند و هنرمندان هسته های این حبه ها و آثارشان گوشت شیرین آن هستند. طبیعتا پیدا میشوند هنرمندانی که از اتصال دانه ها به یکدیگر بهره میبرند و آنها را باهم ترکیب میکنند و دانه ای جدید میسازند . گرچه دانه جدید غوره است و نارس اما از بدنه اصلی که فرهنگ باشد تغذیه میکند و بزودی به دانه ای شیرین و هسته هایی بارور مبدل می‌شود. هنر دیجیتال هم یکی از این دانه های جدید است . مفهومی که در مورد هنر دیجیتال خصوصا در حوزه ی نقاشی دیجیتال عمومیت دارد این است که آن را برآمده از هنر گرافیک می‌دانند. اجازه بدهید من با قاطعیت با چنین برداشتی مخالفت کنم. هنر گرافیک دانه ای مستقل در خوشه ی هنر است و البته پیوندهایی با هنر دیجیتال دارد . اما هرکدام به تنهایی بار معنایی خودشان را مستقل از هم حمل می‌کنند و لزوما هیچکدام زیرمجموعه دیگری نیست.

هنر دیجیتال دوران کودکی خود را طی می‌کند. هنرهای کلاسیک مثل نقاشی و مجسمه سازی دانه های باستانی خوشه ی هنر هستند و هرکدام به تنهایی چند هزار سال تجربه و خطا را پشت سر گذاشته و از پختگی تبدیل به مویز شده اند. طبیعتا در برابر آنها هنر دیجیتال غوره ای ست که تلاش میکند به ثمر بنشیند و راه طولانی برای پیدا کردن چفت و بست محکم در ذهن و قلب مخاطب عام پیش رو دارد. این راه آغاز شده است و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم. چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم باید این را قبول کنیم که هنرها درحال ادغام با یکدیگر و تشکیل پیکری جدید هستند که برآیند آن را نمیتوان در هیچ حوزه معنایی کلاسیکی جای داد. اصطلاح میان رشته ای موقتا اصطلاح بجایی ست اما طبیعتا در طی سالهای آینده حتی چنین نامی هم نمیتواند توصیف مناسبی برای فرایندی باشد که درحال رخ دادن است . ما چه به عنوان هنرمند و چه به عنوان مخاطب چاره ای نداریم که با جریان این رود همراه شویم و امید داشته باشیم انتهای رود خال لب یار باشد نه داغ اغیار.

 

  • آیا حمایتی که انتظار دارید از هنر دیجیتال بعمل بیاید تا به حال تامین شده؟

اجازه بدید سوال شما رو به کل پیکر هنرهای تجسمی تعمیم دهم و با قاطعیت بگویم خیر . مثال ساده ای برایش دارم. در ونیز هر دو سال یکبار بینال هنرهای معاصر برگزار میشود و نزدیک به نیم میلیون نفر بازدید کننده از سراسر جهان دارد . سهم ایران از این بینال تقریبا صفر است. ما هنوز نتوانسته ایم جشنواره ای در سطح بین المللی برای هنرهای معاصر در هر رشته ای و سبکی برگزار کنیم . بینال های ما همگی ناکام مانده و بی ترتیب اجرا شده اند . جشنواره هنرهای تجسمی فجر هم تازه دو سال است که به این نتیجه رسیده که هنرها دیگر در رشته های مشخص و تعیین شده نمیگنجند و ترکیب آنها با یکدیگر و خلق رشته های جدید انکار ناپذیر است و چشم بستن بروی آنها تنها به ضرر هنر معاصر ایران است . بنابراین بتازگی رشته های مشخص را از فراخوان خود حذف کرده و تا به حد استانداردی از برگزاری برسد راه درازی در پیش دارد. ما هنوز در سطح کشور گالری های بنام با سود دهی در شهرهای بزرگ و کوچک نداریم و هنرمندانی که در شهرهای دیگر مشغول به فعالیت هستند به اجبار میبایست برای نمایش آثار شان خود را به تهران برسانند و این به تنهایی یک معضل ایجاد می‌کند. متاسفانه دولت قصد دارد بینال ها و جشنواره ها را انحصارا در اختیار خود نگه دارد و همین یکی از نقاط ضعف هنرهای تجسمی ست. چرا که بسیاری از هنرمندان اصولا علاقه ای به شرکت در جشنواره های دولتی ندارند و این باعث ایجاد شکاف عمیقی بین واقعیت هنرهای معاصر ایران و آنچیزی ست که از آن به نمایش در می آید. این فرآیند در هنر دیجیتال مشکلی مضاعف ایجاد میکند به چند دلیل. نخست آنکه هنر دیجیتال در بین مردم هنوز شناخته شده نیست و طبیعتا خرید آثار دیجیتال کمی با احتیاط صورت میپذیرد . کسی مثل من که میبایست هزینه های زیادی بابت آماده سازی اثر و آماده نمایش شدن آن بپردازم و از قشر متوسط جامعه به لحاظ مالی به حساب می آیم طبیعتا از پس چنین هزینه هایی اگر برگشت مالی نداشته باشد بر نمی آیم . لزوم حمایت مالی از طرف خود اجتماع و هنردوستان و مجموعه داران کاملا احساس میشود . آنان باید به این مفهوم برسند که نقاشی دیجیتال به لحاظ فکر و وقت و سرمایه ای که میبرد هیچ فرقی با هنر کلاسیک ندارد و هنرمند دیجیتال به همان اندازه توان و انرژی برای کار خود صرف میکند و طبیعتا انتظار دارد به همان اندازه احترام و بازگشت مالی را هم تجربه کند.

 

  • پس درواقع شما توقع دارید حامی اصلی هنر شما بخش خصوصی باشد نه دولت؟

دقیقا، اما اجازه بدید من بجای بخش خصوصی از واژه مردم استفاده کنم . اصولا مخاطب و صاحبان اصلی هنر مردمند . هنر هم زبان مردم است . زبانی ست که توسط آن دولت ها را نقد میکنند . جنگ را به چالش می‌کشند. نیاز محیط زیستی خود را فریاد میزنند . نیازهای عاطفی خود را مطرح میکنند و در نهایت فریاد اعتراضشان را به صورت یک اثر هنری در دل خانه هایشان در تاریخ حفظ میکنند تا روزی که موزه ها آنرا به عنوان یک سند یک برهه زمانی از تاریخ در قالب یک اثر هنری بر دیوار های خود بیاویزند . حافظ اصلی هنر مردمند . تا به امروز هم مردم سینه به سینه هنر های تاریخی خودشان را که دوست میداشتند در عمق تاریخ از چنگال یورش آورندگان به فرهنگشان درآوردند و در گنجه ها و پستو ها و ذهن و دلشان پنهان کردند و به امروز رساندند. هنرمند اصولا اگر از اتفاقات اجتماعی و سیاسی پیرامون خودش بیخبر باشد و آنرا در آثارش منعکس نکند نمیتواند اثر ماندگاری خلق کند. این موضوع در هر زمینه ای صدق میکند. نویسندگان بزرگ همگی در دل کتابهایشان اطلاعات ارزشمندی از طبقات اجتماعی و تغییرات سیاسی پیرامون خود در برهه زمانی مشخصی را بیان کرده اند که خود به تنهایی در ارزشمند شدن آن اثر موثر بوده است. بنابراین وقتی من تلاش میکنم مفهومی را در آثارم بیان کنم که اجتماع به هر شکلی تلاش میکند آنرا بر سر دولت و یا ساختار سیاسی خود فریاد بزند طبیعتا نباید انتظار حمایت دولت از اثر خودم را داشته باشم بلکه این انتظار را از مردمم دارم که از من به عنوان هنرمند حمایت کنند و اجازه دهند واسط چشم و گوششان باشم. اگر چنین نیازی حس نمیشد خب دیگر چه نیازی بود آثار مفهومی شکل بگیرد. همگی به خلق آثاری از مناظر غروب و طوفان و زمستان و کوه و جنگل بسنده میکردیم. بنابراین بله. من فقط از مردمم انتظار دارم از من حمایت کنند و نه غیر از آنها

 

  • شما ادعا میکنید که مجموعه ای تدارک دیدید و آثاری خلق کردید که برای نخستین بار در دنیا اجرا شده . در مورد این مجموعه توضیحی دارید؟

البته من ادعایی ندارم بلکه طبق تحقیقاتی که من و همکارانم در آثار ایرانی و بین المللی کردیم چنین تلفیقی پیدا نکردیم و طبیعتا در این صورت بنده نه با اطمینان کامل اما با درصدی احتمال خطا عنوان میکنم که مجموعه مینیمال های غلام قمر که البته هنوز تا این لحظه که با شما صحبت میکنم به نمایش عمومی در نیامده و فقط دو اثر از آن در موزه هنرهای معاصر در قالب جشنواره هنرهای تجسمی به صورت محدود دیده شد و با تلفیق مینیاتورهای ایرانی و نقشه های ماهواره ای گوگل ارث شکل گرفته شده تا بحال توسط کسی ساخته و پرداخته نشده و بنده اولین کسی هستم که دست به چنین تلفیقی زدم و اگر پیش از من کسی چنین تلفیقی را به نمایش گذاشته باشد با کمال میل و افتخار و احترام این عنوان را به ایشان تقدیم خواهم کرد.

 

  • هنردوستانی که آثار شما را دنبال میکنند استفاده از مفهوم و دیتیل های زیاد را مشخصه آثار شما می‌دانند. آیا در مجموعه های جدید هم جنین روندی را دنبال می‌کنید؟

بدون شک . اصولا من از بازی با چشم مخاطب لذت میبرم . از اینکه مخاطبم را مجبور کنم که با بازیگوشی بتواند مفاهیم جدید و اختصاصی خودش را از آثار من پیدا کند بینهایت به وجد می آیم . گاهی اوقات بعضی از دوستانم با من تماس میگیرند و مثلا میگویند نیماد به نظر من تو در فلان اثر فلان منظور را داشتی و بیان کردی . من هم نظرشان را تایید میکنم چون حتی اگر چنان منظوری در کار نبوده باشد همینکه کسی توانسته مفهوم جدیدی در کار من پیدا کند برایم بسیار ارزشمند و هیجان انگیز است . به همین خاطر هیچوقت اصراری به توضیح دادن کارهایم ندارم چون عقیده دارم هرکسی از ظن خود یار اثر میشود . اما بهضی از آثار هم هستند که معنای مشخصی دارند و طبیعتا من ترجیح میدهم مخاطب خودم رو به سمتی که میخواهم هدایت کنم . به عنوان مثال در مجموعه مینیمال های غلام قمر به طور کلی به دغدغه های محیط زیستی و خطری پرداخته ام که محیط زیست پیرامون ما را تهدید میکند . اما در یک اثر خاص از این مجموعه با نام کودک درون علیمردان خان به مفهوم دیگری هم اشاره دارم که به شدت ضد جنگ و ضد خشونت است . پیرمردی که سالهای زیادی از زندگی خود را به جنگ گذرانده و حالا به گوشه ای پناه برده و شمشیر خود را بر زمین گذاشته و با بادکنکی قرمز بازی میکند . زمینه ی اثر نیز با او همراه است و میتوانید به صورتی محو مردمی را ببینید که هرکدام بادکنکی در دست دارند . این اثر ضمن اشاره به کودکی های از دست رفته ای که هرکدام از ما به نوعی دچارش شده ایم و همینطور حفظ اصالت محیط زیستی خود در زمینه اثر که قسمتی از نقشه ماهواره ای از محل خشک شدن دریاچه ارومیه است ، از خستگی مردم و حتی بعضی از خود مردان جنگ از خشونت و خونریزی حکایت دارد . طبیعتا این مفاهیم چندگانه را هم میتوان به صحبت پیشین من ربط داد و یک خوشه ی معنایی را ایجاد کرد که در عین استقلال از هم به هم وابسته اند و یک پیکر واحد را به شکل یک اثر فراهم میکنند.

 

  • پس هنر مفهومی در اولویت خلق آثار شما قرار دارد؟

بله . هر هنرمندی که علاقه داشته باشد روزی یک شاهکار خلق کند باید به عمق مفهوم آثارش هم بیاندیشد.

 

  • یعنی شما عقیده دارید که یک شاهکار خلق کرده اید؟

(میخندد). مسلما خیر. اتفاقا همیشه دوست داشتم فرصتی بوجود بیاید در مورد این واژه شاهکار کمی صحبت کنم.
توصیف شاهکار بودن یک اثر حالا در هر زمینه ای طبیعتا از نظر هرکسی و هر فرهنگی به شکل متفاوتی معنا می‌گیرد. یک اثر موسیقیایی که ممکن است به عقیده ی من شاهکار بنظر بیاید شاید به نظر شما گوشخراش باشد . اما اگر بخواهیم تخصصی تر به آن نگاه کنیم شاهکار بودن یکسری ملزومات فنی را بدوش میکشد که اگر در جای درست، زمان درست و بدست شخصی درست انجام گیرد خودبخود تبدیل به یک شاهکار می‌شود. من عقیده دارم اکثر آثار شاخص در برهه های زمانی خاص تبدیل به شاهکار می‌شوند. یعنی اجتماع میبایست آمادگی این را در خود ایجاد کند که اثری را به عنوان شاهکار بپذیرد . به عنوان مثال شما اگر آثار پیکاسو را که طبیعتا در شاهکار بودنشان شکی بخودمان راه نمیدهیم برداریم و با خود به قرون وسطا ببریم و به شورای هنری یک موزه مطرح نشان بدهیم به ما خواهند خندید. پس اکثر شاهکارها در طی زمان میبایست در قلب مخاطب رسوب کند و پسوند شاهکار بخود بگیرد. ضمن اینکه هیچکس نمیتواند بنشیند پشت بوم. کاغذ یا ساز و بگوید: خب حالا یک شاهکار خلق کنم. نه؛ شاهکارها در دو حالت بوجود می آیند. یا شما اشتباها و تصادفا یک شاهکار خلق میکنید بدین معنا که جایی از کار را اشتباه میکنید و همین اشتباه تبدیل به شاهکار می‌شود، و یا به شما ایده ای الهام می‌شود که میتوان از بطن آن ایده شاهکاری خلق کرد.

 

  • شما در کدام گروه جای می‌گیرید ؟

من هنوز شاهکاری خلق نکردم که تصمیم بگیرم در کدام گروه باشم.

 

  • پس شما عقیده دارید که هیچ هنرمندی آگاهانه نمیتواند شاهکاری را خلق کند؟

من با یکسری چارچوب بعنوان عقیده زندگی نمیکنم اما درحال حاضر بله عقیده دارم که نخستین شاهکار پیکاسو احتمالا کاملا اتفاقی و در خلوت او خلق شد و او آگاهانه آنرا ادامه داد. اجازه بدهید شما را به خواندن یک کتاب دعوت کنم . امیل زولا نویسنده ی توانای فرانسوی کتابی دارد به نام شاهکار. این کتاب در مورد هنرمندیست که قصد دارد یک شاهکار خلق کند. برای هر هنرمندی شایسته ست که حداقل یکبار این کتاب را بخواند. شاید آنوقت بتوانیم در مورد خلق یک شاهکار با صراحت بیشتری باهم صحبت کنیم.

 

  • گاهی اوقات شنیده ایم که هنرمندان آثار خود را نابود میکنند . این اتفاق آیا برای شما هم افتاده ؟

بله

 

  • چرا؟

ببینید پیدایش یک اثر معمولا شرایط روحی و روانی خاصی برای هنرمند بوجود می آورد و هنرمند فرآیندی شبیه به زایمان را تجربه میکند که حتی گاهی با درد و رنج (البته به لحاظ روانی) نیز همراه است. صادقانه بگویم هنرمندان (البته نه همگی) معمولا وقتی از فضای روحی و روانی خلق اثری خاص بیرون می آیند دیگر علاقه ای به تجربه ی آن شرایط ندارند چرا که گاهی یادآور دردی ست که تحمل کرده اند. بنابراین حتی اگر شاهکاری هم خلق کرده باشند آن را نابود میکنند. این تجربه را در مورد آثار باارزش محصص و وزیری و غیره هم شاهد بودیم.

 

  • خب چه باید کرد؟

برای هنرمند نمیتوان کاری کرد. او صاحب اثر است و طبیعتا این حق را دارد که تا وقتی اثر در خانه ی اوست هرکاری با آن بکند. راه حل درواقع این است که کسی بیاید و اثر را بخرد و از دست هنرمند نجاتش دهد و خودش از آن نگهداری کند.

دیدگاهتان را بنویسید