رسانه مستقل تحلیلی-خبری هنرهای تجسمی

همزیستی تضادها؛ هفت پرسش از مائده تفویضی

مائده تفویضی هنرمند سرامیک، مدرس و پژوهشگر مواد است که در ایران متولد شده و آثارش در پیوندی میان چیدمان، اجرا، علم مواد و طراحی شکل گرفته‌اند. او در اصفهان بزرگ شده و از معماری ایرانی، تزیینات اسلامی و هنرهای سنتی نیاکانی الهام می‌گیرد تا از طریق خاک رس، مفاهیمی چون فضا، اندوه، آیین و تداوم فرهنگی را کاوش کند. تفویضی دارای مدرک کارشناسی ارشد هنرهای زیبا (MFA) در رشته سرامیک از مدرسه طراحی رود آیلند (Rhode Island School of Design) است. آثار او ترکیبی از ژرفای مفهومی و نوآوری فنی هستند که در آن‌ها از خاک رس هم به عنوان ماده‌ای فیزیکی و هم به عنوان استعاره‌ای فرهنگی بهره می‌گیرد.

او با موضوعاتی چون جابجایی، آیین و دگرگونی تدریجی کار می‌کند و فرایندهای دیرینه‌ای مانند خمیر مصری (Egyptian paste) را با چاپ سه‌بعدی خاک رس و روش‌های پایدار ساخت ترکیب می‌کند. آثارش اغلب بازآفرینی الگوهای تاریخی (مانند نقش‌مایه‌های فرش زیلو) در قالب فرم‌های لایه‌لایه سرامیکی هستند که معانی احساسی، فرهنگی و محیط‌زیستی را در خود جای می‌دهند. آثار او در سطح ملی و بین‌المللی به نمایش درآمده‌اند و از جمله نمایشگاه‌های پیش‌رو می‌توان به فستیوال هنرهای اسلامی شارجه ۲۰۲۶ و جشنواره طراحی تالین ۲۰۲۵ اشاره کرد. نمایشگاه‌های گذشته او شامل موزه هنر بریستول، گالری ESPASSO در نیویورک، گالری SK در نیویورک، گالری 12Gates در فیلادلفیا و مجموعه «اَعمال مادی» در کالیفرنیا بوده‌اند. آثارش در ژورنال طراحی سرفیس (Surface Design Journal) منتشر شده، در برنامه «گفت‌وگوهای پارچه‌ای» (Textile Talks) سخنرانی داشته، برنده جایزه طراحی محصول اروپا شده و در رقابت بین‌المللی خلاقیت لندن معرفی شده است. او سابقه تدریس در کالج بنینگتون، هدایت کارگاه‌های پیشرفته سرامیک و مدیریت کارگاه‌های هنری در جوامع نیویورک و نیوجرسی را دارد. در آثار چیدمانی، اجرایی و اشیای سرامیکی‌اش، تفویضی به خلق آثاری می‌پردازد که تجسمی از حضور و فرایند هستند؛ جایی که هنر، علم، میراث فرهنگی و پایداری در هم تنیده‌اند. رویکرد او به کار با خاک رس، الگویی است بینارشته‌ای و آینده‌نگر که هم به‌عنوان ماده و هم به‌عنوان زبان فرهنگی مورد توجه قرار می‌گیرد.

گفتگو با مائده تفویضی در قالب پروژه «هفت پرسش از آرتیست» توسط آرت ریسرچر در تاریخ تیرماه ۱۴۰۴ انجام شد.

رامین سعیدیان: مفاهیم مورد علاقه شما در مجموعه ‌های مختلفی که خالق آن بودید شامل چه مواردی هستند؟ چه عناصری در کار خلق ‌شده‌ی توسط شما نمایان ‌تر است؟

مائده تفویضی: در بیشتر پروژه‌هایی که کار کردم، همیشه یک جور کشمکش بین فرم و معنا وجود داشته؛ بین چیزی که دارد ساخته می‌شود و چیزی که هنوز کامل شکل نگرفته است. این وضعیتِ «در حال شدن» برای من خیلی مهم است—نه فقط به عنوان یک استیت مفهومی، بلکه به عنوان رویکرد به ساختن، به فکر کردن، به بودن.

من به فرم‌هایی علاقه‌مندم که نه کاملاً مهندسی ‌شده ‌اند، نه کاملاً طبیعی هستند. یک جایی میان این دو که معلوم نیست فرم از من یا از خودِ متریال شروع شده است. معمولاً دنبال لحظه ‌هایی‌ هستم که یک چیز در حال تبدیل شدن است یا هنوز کامل تعریف نشده—نه اینکه ناقص باشد، بلکه دارد چیزی را پیشنهاد می‌دهد بدون اینکه جواب قطعی به آن بدهد. همین حالت تعلیق برای من جذاب‌ترین بخش ساختن است.

در کارهایم، بیشتر سعی می‌کنم وارد رابطه‌ای با متریال شوم تا اینکه به آن فرمان بدهم. این رابطه بیشتر شبیه یک گفت‌وگوی آهسته‌ست، نه کنترل یا طراحی از پیش ‌تعیین ‌شده. خیلی وقت ‌ها از ترکیبات و دستورهایی استفاده می‌کنم که در سنت‌های قدیمیِ سرامیک ‌سازی در نقاط مختلف دنیا وجود داشته است—مثل دستور ساخت خمیر مصری—و این انتخاب فقط تکنیکی نیست، بلکه به نوعی همزیستی برمی گردد. این دستورها یک ذات مخصوص به خودشان دارند و من باید کنارشان راه بروم، به آنها زمان بدهم و اجازه بگیرم. بدون این فرایندِ همزیستی، اثر شاید به لحاظ فیزیکی ساخته شود، ولی روح نمی‌گیرد. من همیشه دنبال راهی‌ هستم که تضادها را نگه دارم: سنگینی و سبکی، ساختن و شک کردن، جسم و تصویر. نه برای اینکه به وحدت برسند، بلکه برای اینکه در کنار هم باقی بمانند و تنش میان آنها حفظ شود. این تنش برای من بیشتر از هر روایت یا نتیجه‌ی نهایی معنا می سازد.

سعیدیان: از چه ابزارها، تکنیک‌ها یا فرآیندهایی برای خلق اثر هنری استفاده می‌کنید؟

تفویضی: برای من، سرامیک فقط یک ماده‌ی سازنده نیست، بلکه یک بستر برای گفتگو است—گفتگویی که بین زمان‌ها، مکان‌ها و زبان‌های مختلف اتفاق می‌افتد. چیزی که همیشه من را به این ماده نزدیک‌تر کرده، همین ظرفیتِ ارتباطی و پیچیده‌ی آن است.

من به ‌جای استفاده از مواد آماده‌ی بازار یا گلیزهای تجاری که امروز به‌راحتی قابل سفارش ‌است، تلاش می‌کنم وارد جهانِ قدیمی‌ترِ سرامیک بشوم—جایی که هر ترکیب، هر خمیر یا لعاب، ریشه در آزمایش، تجربه و حتی جغرافیا دارد. از دستورهایی استفاده می‌کنم که بعضی‌ از آنها از دوره‌های باستانی باقی ماندن یا در سنت‌های محلی شکل گرفتند. این دستورها صرفاً به‌خاطر خواص تکنیکی‌شان برای من جذاب نیستند، بلکه چون به من اجازه می‌دهند با یک تاریخ، با یک فرم دانایی که مدام در حال فراموش شدن است، وارد گفت‌وگو بشوم.

بخشی از فرآیند من دقیقاً این است: این که خودم را درگیر پیچیدگی‌های همین فرمول‌ها بکنم و سعی نکنم کار را برای خودم ساده کنم. اتفاقاً به‌واسطه‌ی همین پیچیدگی است که کار برای من معنا پیدا می‌کند. من در جایگاه جغرافیایی خاصی قرار دارم، با دسترسی محدود به منابع خاص؛ و همین محدودیت‌ها را تبدیل می‌کنم به بخشی از مسئله‌ی اثر—این که چطور می‌توانم از چیزی که از گذشته مانده، چیزی برای امروز بسازم.

در کنار این نگاه، از ابزارهای معاصر هم استفاده می‌کنم—از جمله چاپ سه‌بعدی (۳D printing)—اما نه برای اینکه کار خودم را صنعتی یا تمیز کنم، بلکه برای این‌که ببینم چطور می‌شود یک رسیپی باستانی را با یک تکنولوژی امروز هم‌نشین کرد، بدون اینکه یکی حذف یا بلعیده شود. این تنش و هم‌نشینی بین زمان‌ها، بین سازوکارهای قدیمی و جدید، برای من نه فقط یک مسئله‌ی تکنیکی، بلکه یک بخش اصلی از کانسپت کارم است. در نهایت، تکنیک و ابزار برای من فقط وسیله‌ی ساختن نیست؛ خودشان بخشی از مسئله‌اند، بخشی از سؤال هستند. و من نمی‌خواهم از آنها برای رسیدن به یک تصویر نهایی استفاده کنم، بلکه می‌خواهم با آنها فکر کنم، آزمون کنم و گاهی هم شکست بخورم.

سعیدیان: چه مضامینی در آثار شما الهام‌بخش بوده است؟ آیا اثر شما یک تجربه‌ی زیستیِ شخصی را بیان می‌کند؟ چه حسی را سعی کردید در اثر هنری خود به مخاطب انتقال دهید؟

تفویضی: من در اصفهان به دنیا آمدم و فکر می‌کنم شهری مثل اصفهان—با همه‌ی عظمت و نظم پنهان در معماری‌اش—از همان ابتدا یک تعریف دیگری از فضا به من داده است. خیلی از ما مثلاً شنیدیم که در مسجد شیخ لطف‌الله، بدون اینکه متوجه باشی، از دل فرم و نور و مسیر، یک ‌دفعه خودت را روبه‌روی قبله می‌بینی. این برای من فقط یک واقعیت معماری نیست؛ بیشتر شبیه یک کیفیتِ بی‌صداست—یه جور دعوت شدن بی‌کلام است. چیزی که شاید بارها ببینی، ولی هر بار اگه با دقت بیشتری نگاه کنی، چیز تازه‌ای از آن دریافت می‌کنی.

من در دانشگاه هنر اصفهان، هنر اسلامی با تمرکز بر سرامیک خواندم و آن دوران برای من مثل یک نقطه‌ی چرخش بود. نه فقط به‌ خاطر آموزش‌ها، بلکه به‌خاطر هم‌نشینیِ روزمره با آن معماری و هنر. همان‌جا بود که برای اولین بار متوجه شدم که فضا، حتی وقتی ساخته شده، هنوز هم می‌تواند سیال باشد. بسته به این‌که چطور وارد آن بشوی، با چی نگاهش کنی، و در کدام لحظه‌ی زندگی‌ات به آن برمی‌گردی، معنای متفاوتی به شما می‌دهد. این نگاه خیلی برای من ماندگار شد؛ اینکه فضا رو نه به‌عنوان یک ظرف بسته، بلکه به‌عنوان یک وضعیت باز ببینم—یک وضعیت که همیشه چیزی برای کشف دارد.

از طرف دیگه، فرش همیشه بخشی از فضای ذهنی من بوده است. پدربزرگ من سال‌ها در کار فرش بود و اگرچه وقتی من به دنیا آمدم دیگه آن کار را ادامه نمی‌داد، ولی خاطره‌ها و روایت‌هاش همیشه با من بود. بعدها وقتی باوند بهپور جمله‌ای درباره‌ی فرش گفت—اینکه فرش مرز دارد، داخل و بیرون دارد، سایز مشخص دارد و می‌تواند کاربرد یک اتاق را تغییر بدهد—فهمیدم که فرش فقط یک شیء تزئینی نیست؛ یک نوع معماری است، یک فرم فکری برای ساختن فضا است. از همان ‌جا بود که این نگاه وارد کارهای من شد—نه از مسیر بازنماییِ مستقیم فرش، بلکه از مسیر فکر کردن به فضا به‌ عنوان چیزی که بدن، کاربرد و حافظه را هم‌زمان شکل می‌دهد.

تجربه‌ی زیستی در این روند نقش خیلی پررنگی دارد، اما نه به‌ معنای خاطره یا روایت شخصی؛ بیشتر به ‌شکل یک وضعیتِ حسی، یک تنش حل‌ نشده که باید از بدن من عبور کند و خودش را در فرم نشان بدهد.

خیلی وقت‌ها، پرسش‌های من در مورد سوگواری، تداوم و مکان‌مندی بودن—اینکه چطور می‌شود چیزی که نیست را هم نگه داشت؟ یا چطور می‌شود با چیزی که از دست رفته، هنوز رابطه داشت؟ این سؤال‌ها برای من نه فقط درون‌مایه‌ی مفهومی کارهای من بودند، بلکه خودشان ساختار اثر را هم شکل دادند. مثلاً در بعضی پروژه‌های من، خودِ شکنندگیِ متریال یا روند تکرارشونده‌ی ساخت و تخریب، راهی برای فکر کردن به همین وضعیت بوده است. من نمی‌خواهم اثرم یک حسِ مشخص را منتقل کند—یعنی قرار نیست مخاطب الزاماً غمگین یا نوستالژیک شود. بیشتر دنبال این هستم که یک وضعیت را باز نگه دارم، که مخاطب بتواند وارد آن شود، مکث کند و با تکه‌ای از خودش در آن فضا مواجه شود. شاید بتوان گفت حسِ مورد علاقه‌ من در اثر، حسِ “معلق بودن” است—وضعیتی بین بودن و نبودن، بین شکل گرفتن و فروپاشیدن.

سعیدیان: اهداف متعالی شما به عنوان یک هنرمند چیست؟ این آثار به چه اندازه به شما کمک می‌کند تا به اهداف والای خود برسید؟

تفویضی: اگه بخواهم خیلی صادقانه بگویم، هدف من به ‌عنوان هنرمند هیچ‌ وقت رسیدن به یک نقطه‌ی مشخص نبوده—نه دنبال قطعیت، نه دنبال ساختن مجموعه‌ای از جواب‌ها بودم. بیشتر دنبال ساختن فضاهایی بودم که بتوان در آنها سؤال‌ها را نگه داشت، که بشود با آنها زندگی کرد، بدون اینکه مجبور باشی حتماً حلشان کنی.

برای من، ساختن هر اثر در وهله‌ی اول یک تلاش شخصی است—یک جور فراهم کردن فضا برای خودم است. فضایی برای سوگواری، برای تجربه‌ی غم، دلتنگی، جا‌به‌جایی، یا حتی فقط «بودن»، بدون نیاز به توضیح دادن، بدون ترس از قضاوت شدن. انگار دارم برای خودم یک زبانِ بی‌کلام می‌سازم که بتوانم در آن تنفس کنم و اگر خوش‌شانس باشم، آن فضا برای مخاطب هم باز بماند. نه برای اینکه دردی را دقیقاً درک کند، بلکه برای اینکه یک جور همدلی اتفاق بیفتد—از آن جنس همدلی‌هایی که در آن کسی چیزی نمی‌گوید، ولی حضورش حس می‌شود.

گاهی فکر می‌کنم بخشی از هدف من این است که چیزهایی که احتمال گم شدن دارند یا شاید دیگر دیده نمی‌شوند، را دوباره لمس کنم—نه فقط به‌عنوان خاطره، بلکه به‌عنوان ماده. اینکه مثلاً خمیر مصری را از بستر خودش در گذشته بیاورم و در کنار ابزارهای امروز قرار بدهم، برای من صرفاً یک انتخاب تکنیکی نیست؛ بیشتر شبیه باز کردن یک مسیر برای گفت‌وگویی‌ است که هنوز هم می‌تواند ادامه پیدا کند، اگر گوش بدهی، اگر فرصت بدهی.

اخیراً داستانی خواندم در مورد زن‌هایی در غرب ایران—مادرهایی که بعد از از دست دادن فرزند، برای سوگواری، یک فرش می‌بافتند. کاری پر از تکرار، پر از زمان، پر از رنج فیزیکی. این‌که خودت را مجبور کنی بنشینی، با آن احساسات تنها بمونی و بند‌بند اون درد را با دستت ببافی… برای من این خیلی نزدیک است به چیزی که دلم می‌خواهد در کار هنری تجربه کنم. نه برای فرار از اندوه، بلکه برای ساختن جایی که بشود با آن زندگی کرد.

فرش، درست مثل سرامیک، متریالی است که باقی می‌ماند. وزن دارد. جابه‌جا کردن آن آسان نیست. کار فیزیکی می‌طلبد. و با همین وزن، همین سختی، تبدیل می‌شود به چیزی که سوگواری را نگه می‌دارد. حتی اگه بتوانی از آن عبور کنی، باز هم به شکل یک چیز فیزیکی، یک چیزی که جا اشغال می‌کند، آن گوشه‌ی اتاق هست. آثار من هم برای من همین کار را می‌کنند—به من اجازه می‌دهند لحظه‌هایی از گذشته را که در زمان خودشان نتوانستم پردازش کنم، دوباره بیرون بکشم، ببینم، و شاید، به وقت خودش، از آنها عبور کنم. در کنار همه‌ی این‌ها، امیدوارم کارهای من برای مخاطب یک جور فضای امن باشد؛ فضایی که در آن احساس نکنند باید چیزی را بفهمند، قضاوت کنند یا حتی حتماً «دوست داشته باشند». فقط کافی است که با اثر بمانند، با آن مکث کنند، و شاید تکه‌ای از خودشان را داخل آن پیدا کنند—نه به شکل بازنمایی، بلکه به شکل هم‌حسی بی‌کلام.

سعیدیان: به نظر شما آیا فرم و محتوا لازم و ملزوم یکدیگرند؟

تفویضی: برای من، محتوا همیشه نقطه‌ی شروع است. چیزی که ذهن من را درگیر می‌کند، یا تجربه‌ای که هنوز نتوانستم کامل هضم کنم. فرم ابزاریه که کمک می‌کند این محتوا وارد جهان شود، دیده شود، یا حتی فقط برای لحظه‌ای متوقف شود. به همین خاطر، فرم در نظر من باید در خدمت محتوا باشد—نه برعکس. این نسبت برای من ساده نیست، ولی واضح است که فرم بدون پیوند با محتوا نمی‌تواند کار کند، و محتوا بدون فرم قابل انتقال نیست.

یکی از ترس‌های همیشگی من این است که فرم انتخاب‌شده نتواند وزن محتوا را حمل کند. گاهی ممکن است اثر در ظاهر درست باشد، ولی درونیات آن منتقل نشود. یا به چشم بیاید، ولی نتواند چیزی را نگه دارد، یا بدتر—تبدیل شود به چیزی که مخاطب را از محتوا دورتر هم می‌کند. این ترس در دنیای امروز هنر معاصر برای من جدی است، جایی که خیلی از آثار یا فرمی آشنا و مینیمال دارند، ولی پشت آنها یا کانسپت واقعاً عمقی است، یا ادعای عمیقی وجود دارد. گاهی اون ادعا خودش می‌تواند سنگین‌تر از خود اثر باشد. من می‌ترسم که اثرم صرفاً در حد یک بیانیه‌ی مفهومی باقی بماند و نتواند مخاطب را درگیر تجربه‌ی واقعی بکند.

با این حال، من به فرم به چشم چیزی پویا نگاه می‌کنم. چیزی که ممکن است از یک تکنیک شروع شود، از یک متریال، یا حتی از یک اتفاق غیرقابل‌پیش‌بینی. روند ساخت برای من همانجا است که فرم و محتوا شروع به گفت‌وگو با هم می کنند. هیچ‌وقت صد درصد در کنترل من نیستند، ولی این فرآیند دقیقاً همان چیزی است که اثر را برای من زنده می‌کند.

در نهایت، محتوا چیزی است که من را وادار به ساختن می‌کند. و فرم، اون چیزی است که کمک می‌کند دیگران بتوانند چیزی را که من فقط حسش کرده بودم، لمس کنند یا امیدوارم که این اتفاق بیوفتد.

سعیدیان: محیط چه تأثیری در خلق آثار شما دارد؟

تفویضی: برای من که با سرامیک کار می‌کنم، محیط همیشه نقش جدی‌ای داشته است. سرامیک یک مدیوم است که به شدت وابسته‌ به فضا، زمان، امکانات، جامعه‌ی اطراف، و حتی اقلیم است. اینکه من چه خاکی دارم، با چه آبی می‌سازم، چه نوع کوره‌ای در اختیار دارم، یا چطور باید دستور ساخت یک لعاب یا بدنه‌ی گل رو از صفر بسازم، همه‌ش بسته به محیطی است که در آن هستم.
 یک دستور ساخت ممکن است در ایران کامل جواب بدهد، ولی همان را که بیاوری در آمریکا، ممکنه اصلاً کار نکند. این تفاوت‌ها برای من نه خوبه، نه بد؛ فقط یک جور دیگه‌ است.

اما تأثیر محیط فقط فیزیکی نیست. من در شهری بزرگ شدم—اصفهان—شهری که در آن فضا همیشه لایه‌لایه‌ست. فضاهایی که با نور، با جهت، با حرکت، با فرم، با بدن حرف می‌زنند. فضاهایی که تو را بی‌صدا هدایت می‌کنند، بدون اینکه توضیح بدهند یا مستقیم باشند. انگار هر بار که از آنها رد می‌شوی، به‌اندازه‌ی ظرفیتی که در آن لحظه داری، چیز تازه‌ای بهت نشان می‌دهند.

بعدتر که مهاجرت کردم، با فضاهایی روبه‌رو شدم که ریتم‌شان فرق می‌کرد. سرعت فرق می‌کرد. رابطه‌ی من با خودم، با بدنم، با زبانم، با مفهوم زمان فرق کرد. و اینها باعث شد تعریف من از فضا دیگر فقط یک موقعیت فیزیکی نباشد—یک وضعیت ذهنی هم باشد.

برای من، محیط فقط جایی نیست که اثرم در پاسخ به آن شکل می‌گیرد؛ بعضی وقت‌ها اثرم ساخته می‌شود تا خودش بتواند یک فضا بسازد. فضایی که در آن بشود ماند، فکر کرد، لمس کرد—بدون اینکه نیاز به توضیح دادن یا جواب دادن باشد.

دیدگاهتان را بنویسید