رسانه مستقل تحلیلی-خبری هنرهای تجسمی

زیستن در نقاشی؛ هفت پرسش از پریسا عباسی

پریسا عباسی هنرمند ایرانی متولد اهواز و بزرگ‌شده در اصفهان است. او دانش‌آموخته‌ی نقاشی است. آثار او شامل طراحی، نقاشی، و حجم‌های پارچه‌ای هستند. در آثار او با فضایی سوررئال مواجه هستیم‌، فضایی که در آن هر امر ممنوعی به واقعیت تبدیل می‌شود. پریسا احساساتی را بیان می‌کند که در زندگی واقعی مجاز به گفتنشان نیست. تعرض و تهاجم جنسی و احساسات به جای مانده بعد از آن، بدن زنانه و نقشی که در طول زندگی به آن تحمیل شده، سوژه‌ی اصلی او در آثارش هستند. در کارهای این هنرمند، زن بی‌واسطه با ذهن، بدن و احساسات خود روبرو می‌شود. زن دیگر نه ابژه‌ای تقلیل یافته بلکه درعینِ آسیب‌پذیری نمادی از مقاومت است. پریسا عباسی حافظه‌ی بدنش را مرور می‌کند. کارهای او جلوه‌گاه این تجربه‌ی زیسته است و در ارتباط مستقیم با زندگی یک زن در جامعه‌ای که سعی دارد، نقش‌ها را از پیش بر او تحمیل کند.

این گفتگو با پریسا عباسی در قالب پروژه «هفت پرسش از آرتیست» توسط آرت ریسرچر در تاریخ مردادماه ۱۴۰۴ انجام شد.

رامین سعیدیان: مفاهیم مورد علاقه شما در مجموعه‌های مختلفی که خالق آن بودید شامل چه مواردی هستند؟ چه عناصری در کار خلق شده شما نمایان تر است؟  

پریسا عباسی: در آثارم، روایت شخصی و زنانه‌ای از تجربه خشونت، ترس و احساس قربانی بودن که بارها در زندگی به من تحمیل شده، بازتاب یافته است. بیان این احساسات دردناک و روند عبور از ضعف به سوی آگاهی، مقاومت و بازسازی هویت زنانه، محور اصلی نقاشی‌های من است.

در آثار من، فضای منفی یا همان فضای خالی سفید کاملاً غالب است و به عمد از فضاسازی سنتی پرهیز کرده‌ام تا تمرکز مخاطب صرفاً بر شخصیت‌ها و حالات آنها باشد. هر شخصیت در نقاشیهای من بافت بصری خاص خود را دارد و این تفاوت در بافت میان شخصیت‌ها باعث تقویت بیان فردی هر سوژه شده است. پالت رنگی محدود و مشخص نیز از ویژگیهای اصلی کارهای من است که هویت بصری ثابتی به مجموعه آثار می‌دهد. این عناصر—استفاده آگاهانه از فضای منفی، بافت متنوع شخصیت‌ها و پالت رنگی هماهنگ—بیش از دیگر عناصر بصری در آثار من برجسته‌اند:۱- فضای منفی (خالی) نه صرفاً غیبت فضا بلکه یک عنصر فعال و آگاهانه است که توجه را به سوژه‌ها و درونمایه اثر معطوف می‌کند.۲- بافت هر شخصیت نقش مهمی در انتقال حس لمس یا کیفیت روانی سوژه‌ها دارد و باعث غنای حسی بیشتری  می‌شود.

سعیدیان: از چه ابزارها، تکنیک ها یا فرآیندهایی برای خلق اثر هنری استفاده می‌کنید؟

عباسی: در پروسه‌‌ی خلق از مجموعه‌ای متنوع از ابزار و متریال بهره می‌گیرم: مداد، مدادرنگی، آبرنگ، پاستل گچی و روغنی، اکریلیک و ترکیب آزاد لایه‌های رنگی با ابزارهای متفاوت، چاپ…؛ در واقع، رویکرد من معطوف به میکس مدیا و بازی آزاد با بافت‌ها و پرداخت‌های متعدد است. این تنوع ابزار و تکنیک‌ها صرفاً انتخابی زیبایی‌شناسانه نیست، بلکه بازتابی است از تجربه‌های احساسی و زیسته‌ام—واکنشی به وضعیتهای درونی و رخدادهایی که مرا تحت تأثیر قرار داده‌اند.هنگامی که تصمیم به خلق یک اثر هنری می‌گیرم، آنچه مرا هدایت می‌کند، تنها فکر یا ایده‌ای مجرد نیست، بلکه جریان پیوسته‌ای‌ست  از احساسات، خاطرات و مکاشفه‌های درونی.

فرآیند لایه‌گذاری و استفاده پیوسته از مواد مختلف، شیوه ای است برای بازسازی، تکرار و تعدیل آن احساسات؛ راهی برای بازاندیشی، تسکین و حتی رهاسازی آسیب‌ها و ترس ها. هر لایه رنگ، هر بافت و هر ابزار مورد استفاده، حامل بخشی از روند برون‌ریزی و پالایش درونی است:  در این مسیر، اثر هنری نه فقط محصول نهایی، بلکه مکانیسمی است برای فهم، تلطیف و سبک‌سازی احساسات‌.

به فراخور حالِ درونی و آن حسی که می‌خواهم به مخاطب منتقل کنم، دست به انتخاب ابزار و متریال می‌زنم؛ که هرکدام زبان خاص خود را دارند و روایتی متفاوت را بازگو می‌کنند. لایه‌لایه کردن متریال برای من تنها تکنیکی بصری نیست، بلکه استعاره‌ای‌ست از لایه های پیچیده‌ی ذهن و احساسات انسانی. هر بافت، هر خط، هر رنگ، بازتابی‌ست از تجربه‌ای زیسته؛ همانطور که یک رویداد در زندگی، میتواند همزمان دریچه‌هایی از خشم، اندوه، امید یا سرخوشی را برای انسان بگشاید. بازی با ابزار و غرق شدن در جزئیات، برای من فرآیندی درمانگر است. خلق اثر هنری، برای من صرفاً ساختن یک شیء زیبا نیست؛ آئینی‌ست برای معنا دادن به مفهوم زیستن.

سعیدیان: چه مضامینی در آثار شما الهام بخش بوده است؟ آیا اثر شما یک تجربه زیستی شخصی را بیان می کند؟ چه حسی را سعی کردید در اثر هنری خود به مخاطب انتقال دهید؟  

عباسی: آثار من بازتاب نوعی مواجهه‌ی مستقیم با واقعیت‌های ساختارمند جنسیتی هستند؛ تجربه‌ای زیسته از خشونت، انفعال، بیگانگی از بدن و حذف عاملیت. زیستی که در آن، انتخاب جای خود را به تحمیل داده و فرد به ابژه‌ای در مناسبات نابرابر تقلیل یافته است.

این فرایند ابتدا با ترس، انزجار از خود و فروپاشی همراه بود اما به تدریج به زمینه ای برای بازاندیشی در باب امکان کنشگری و بازیابی اختیار بدل شد. آنچه در کارهایم دنبال می‌کنم، بازنمایی این مسیر است: از بی‌قدرتی به بازآفرینی قدرت، از موقعیت مفعولی به بازسازی سوژگی. هدف آثار، نه بازتولید رنج بلکه تبدیل آن به ابزار شناخت و مقاومت است؛ برای مواجهه‌ی دوباره با بدن، هویت و ساختارهایی که آن را تعریف و تحدید کرده‌اند.

سعیدیان: اهداف متعالی شما به عنوان یک هنرمند چیست؟  این آثار به چه اندازه به شما کمک می کند تا به اهداف والای خود برسید؟

عباسی: به عنوان یک هنرمند، همواره در جستجوی بیانی عمیق‌تر و صادقانه‌تر از رنج‌های درونی انسان بوده‌ام؛ رنج‌هایی که نه در ظاهر که در ژرفترین لایه‌های روان شکل می‌گیرند، باقی می‌مانند و زیست را دگرگون می‌کنند. هدف متعالی من، بازنمایی دردها و آسیب‌هایی است که شاید دیده نشوند، اما حس می‌شوند—آن احساساتی که عمیقاً شخصی‌اند، اما در عین حال جهانشمول. برخلاف جریان رایج در بازنمایی آسیب، هرگز تمایلی به بازنمایی مستقیم فیگور انسانی، به‌ویژه بدن زنانه، در قالبی آسیب‌دیده  نداشته‌ام. به نظرم این تصویر تکرارشده، نه تنها کلیشه‌ای شده، بلکه تبدیل به چهره‌های تقلیل یافته از زن معاصر گشته است—چهره‌ای که بیشتر بازتاب رنج است تا توانمندی.

آثار من سعی دارند روایت خشونت و درد را از منظری متفاوت بیان کنند—نه از طریق بازنمایی مستقیم بدن انسان، بلکه از خلال اشیاء، فرم‌ها و نشانه‌هایی که حامل معنا هستند و ظرفیت برانگیختن حس را دارند. من از چیزهایی که در اطرافم بوده‌اند، استفاده کرده‌ام تا به آنها نقش و جان ببخشم؛ تا آنها حامل پیامی شوند که شاید زبان و تصویر مستقیم از ادای آن عاجز باشند. پیامدهای روانی، لایه‌های پنهان درد، و آنچه در خلوت ذهنی فرد از آسیب بر جا میمانَد، همان بخشهایی‌ست که مرا جذب میکنند. من به دنبال شکل دادن به احساسی هستم که فرد، در سکوت و در خلوت، با خود تجربه‌اش کرده است.

سعیدیان: اولین تجربه تصویری از هنر در حافظه شما چگونه و در چه زمانی ثبت شده است؟

عباسی: در خانه پدری، اتاق خودم نخستین جایی بود که هنر برایم معنا پیدا کرد. یک بسته ماژیک رنگارنگ و دفتر نقاشی،  در سکوت، فقط نقاشی میکردم؛ بوی ماژیک‌ها و لمس کاغذ مرا غرق خود می‌کرد. برایم کشف شد که در نقاشی، رنگ و جای اشیا الزامی به پیروی از واقعیت ندارند. آزادیِ درونیِ خلق کردن، همان لحظه مرا به این فهم رساند که میخواهم بخشی از نقاشی باشم—خودِ نقاشی باشم.

این نخستین خاطره‌ی ماندگار از مواجهه با هنر بود. تجربه‌ای که مرا ترغیب کرد مسیر هنری را برای تحصیل و زندگی خود انتخاب کنم. آن حسِ دگرگون کننده و لذت خالصِ بازی با رنگها، نخستین جرقه‌ی علاقه جدی من به نقاشی بود؛ بخشیدن هستی به تصاویر درون ذهن و همذات شدن با اثر هنری. نقاشی برایم صرفاً ابزاری برای بیان نبود، بلکه راهی شد تا خود را در مرز میان خیال و واقعیت بازشناسم.  هنوز هم باور دارم که هنر نه تنها بازتاب احساس، که تجلی خودِ تجربه زیسته است.

سعیدیان: به نظر شما آیا فرم و محتوا لازم و ملزوم یکدیگرند؟

عباسی: در هنر معاصر، بسیاری از هنرمندان—به ویژه زنان—به جای جدا کردن فرم و محتوا، به رابطه پویا و دیالکتیکی این دو باور دارند. فرم صرفاً ظرفی بیجان برای محتوا نیست، و محتوا بدون تجسم در فرم، جایگاهی در تجربه زیبایی‌شناسانه نمی‌یابد. از نگاه بسیاری، فرم و محتوا در یکدیگر تنیده‌اند، همانطور که تجربه زیسته‌ی من از آسیب و درد، نه فقط در روایت کلامی بلکه در شیوه خلق، انتخاب متریال و حذف بدن انسان تجلی یافته است. با دوری از فیگور انسانی و تکیه بر اشیا و نشانه‌های غیرمستقیم،  نشان داده‌ام که چگونه انتخاب فرم، به معنای واقعی، حامل و سازنده پیام محتوا می‌گردد—به‌ویژه وقتی سخن از زخم های روحی یا لایه های پنهان درد به میان است.

این رویکرد در هنر فمینیستی و هنر معاصر زنان نیز به‌وفور دیده می‌شود؛ جاییکه خلق اثر و گزینش فرم، خود کنشی معناگر و محتوا محور است. بخش بزرگی از زنان هنرمند معاصر با انتخاب فرم‌های نو و گاه رهایی از تصاویر تکراری و کلیشه‌ای، صدای محتوایی تازه و رادیکال به آثار خود میدهند؛ یعنی فرم نه فقط تجلی محتوای شخصی بلکه بازتعریف معنای زن و تجربه زنانه نیز هست.

سعیدیان: محیط چه تاثیری در خلق آثار شما دارد؟

درک من از نقش محیط در خلق آثار، ریشه در این باور دارد که انسان از اولین لحظه‌ی تولد، در دل محیط‌ها به دنیا می‌آید و رشد می‌کند: از فضای امن و مرطوب کیسه آب تا خانه و … و تمام عرصه‌های زندگی. محیط برای من صرفاً پس زمینه‌‌ای بی‌روح نیست، بلکه نیرویی زنده و شکل دهنده است؛ منبعی برای تجربه، حس و جهت گیری. همه‌ی احساسات، کنشها و حتی تصاویر ذهنی‌ام، زیر نفوذ همین محیط شکل می‌گیرند. هر تصویری که خلق می‌کنم، انعکاسی از تأثیرات محیطی است که تجربه می‌کنم. پس محیط، نه فقط تأثیری گذرا، که بنیان هویت و آفرینش هنری من است—واسطه‌ای برای دریافت و بازآفرینی جهان، و زمینه‌ی زیستن؛ زیستن در نقاشی‌هایم.

دیدگاهتان را بنویسید