مجمع الجزایر تنهایی نام نمایشگاه خانم سارا حسینی است که در شهریور ۱۴۰۱ در گالری پروژه های آران برگزار شد.در استیتمنت نمایشگاه به قلم آقای امیر علی قاسمی آمده: به چشماندازی وارد شدیم که بدنها و اشیا ساختهاند، در مکعبی روشن که پیش روی ماست. چمنزاری نامرئی ما را دعوت میکند به انتظارِ مرکبی بیسوار . مسندی تاریک، و قایقی بی بوم و بر که پیراهن بادبانش است و رشتههای توری بی ماهی از آن آویزان.
جلوتر، ایزدبانوان، جانهایی بیدست، جسمهایی با پاهای داغدارِ پس از مهلکه، تکه فیگورهایی در تکاپو با زخم، یاد و تاریخ، با بالهایی ریخته.
به زمین بازی میرسیم، دیر میرسیم، آنقدر که انگار تاب از چرخ و فلک رفته است. و زنگار و اسبی به ظاهر چوبی با هم به رفاقت سالیان نشستهاند، چهارپایی که در پرشی امیدوارانه خشکش زده و به گردونهی بختِ خویش راضیاست.
نمیدانیم، آنچه میبینیم توتمهایی هستند که پذیرای دخیل بستنهای سارا هستند یا ارواحی که از فضای روحانی گذشتگان از بالا به ما مینگرند، خیلی بالا.
این جزایر فُرادا(جدا افتاده)، به جهانی متکثر و شکننده تعلق دارند و گویی مدتهاست که اینجا بودهاند. گویی سوگ برای این قبیله، ناگزیر به کوچی بیگریز میماند، خوابگردانی بر تخت داوری نشسته، سوداگرانی ازلی بر گردِ سرنوشت خویش سرگردان، تا آنی که در صور دمیده شود؛ گاهی که بیمهابا برخواهند خواست.

اینجا ذکاوت و کشف آنی عناصر فیزیکی تشکیل دهنده اثر نمودی صد چندان می یابد.آثار سارا حسینی همگی از مواد و مصالحی درست شده که قبلا در کارکردی دیگر بکار گرفته شده اند و حالا در نقش بازمانده یا پس مانده حضور فیزیکی دارند.هنرمند با نگاهی بازیگوشانه و صد البته هوشمندانه این عناصر بازیافتی را می نگرد ،ادراک می کند و دوباره چینی می کند ودر کارکردی متفاوت به نمایش می گذارد. مواد و مصالح هنرمند همگی تاریخ و سرگذشتی را با خود حمل می کنند و همین بار تاریخی هر جزء از کل اثر است که در همنشینی با اجزاء دیگر مفاهیم جدیدی را خلق می کند. به عبارتی او جانی دوباره در کالبد هر شییء تهی شده از کارکردش می دمد و از پس جادوی هنر و در همنشینی در یک کل جانی جاودانه به اشیاء اعطا می کند. سارا حسینی با مینمال ترین کنش ممکن، فیگورها و معناهای پیچیده خود را خلق می کند.گویی هنرمند با کمترین دخالت در هر یافته اش در پی نمایش ذات و جوهره آن شیء است.این نوع از دید و رفتار در ادغام و همچینی و همنشینی عناصر خود پیامی از سبک و روشی بس پیچیده دارد . این نوع از پیچیدگی از فرط سادگی بیش از حد میسر می شود.چرا که سوالی در باب چگونگی کارکرد ایجاد می شود.
وجه بصری آثار برای مخاطبان شرقی اش بسیار آشناست.گویی تکه ای جدا شده از مناسک مذهبی یا فرهنگی مردمان مشرق زمین است. همین جای ماجراست که نقطه گذاری ایجاد می شود. گویی این جمله به یادمان می آید، که موضوع جدیدی برای پرداختن نیست و تغییر زاویه دید به هر آنچه تا بحال بوده همان ذات و جوهره اصلی است، که تو به دنبالش هستی. نگریستن از کادری دیگر به امری که همیشه در برابر دیدگانت بوده همان فانوس روشنایی بخش است که تمام تاریکی ها را از هم می درد. نگاه و برخورد عریان و خالی از طمطراق هنرمند به همین مفاهیم تکراری به ما گوشزد می کند، که تا بوده دنیا به همین ترتیب بوده و هست.
فقط کافی است چند قدمی به این سو و آن سو برداری و دوباره به پیرامونت بنگری، از پس برگی یا شاخه ای از پس خط سیر حرکت حشره ای،به قاب روزمره زندگیت بنگر .شاید آنچه به دنبالش می گشتی و خود آگاه نبودی به ماهیتش را در این جایگاه جدید بیابی.

در اثر (کوچ بی گریز)شاهد سواری بر اسبی با تکنیک پاپیه ماشه هستیم. مخاطب قادر به دیدن بخش هایی از اسکلت و آرماتوربندی اثر است، که به دلیل فقدان بافت پاپیه ماشه ممکن می شود.این وجه عریان اثر همان شوک ناگهانی است که به مخاطب وارد می شود. گویی در همین لحظه تمام باورهایت به دریافت و ادراک پیشینی ات دچار فروپاشی می شود و در میابی که شاید تا پیش از این پوششی در جلوی چشمانت مانع از درست و کامل نگریستن به زندگی و هستی بوده. گویی بخشی از ماجرا را می دیدی و بخش بسیار عظیم تر پنهان بوده و حالا همه ی پرده ها بر می افتد و تو تمامی ماجرا را می نگری و چه شوکی از این بالاتر خواهد بود.

هنرمند حتی در برخورد ساختاری با فیگورهایش در اجرا و فرم هم با همان لحن ساده و عریان سخن می گوید.فیگورها فارغ از انحناها و پیچ و ماپیچ عضلات و استخوانها به اشاراتی کوتاه چون یک حجم تقریبا مکعب مستطیلی در بالا به عنوان بالا تنه یا یک تخته الوار در پایین در جایگاه پاها و پایین تنه بسنده می کند(در اثر سوگ گون) و چه بازی مطبوعی است که وزنه ای را هم برای ایجاد تعادل وزن و گرانش یا هر دلیل دیگری عضوی از پیکره می شود.
در اثر (گردونه سودا)برای دیدن اسب هایی دوان بر حول محور گردونه ای ،نیازی به نمایش تمام عضلات و استخوانهای اسب نیست. هنرمند فقط با یک حجم مرکزی و با چهار خط شکسته در مقام پاهای اسب همان حس حرکت و پویایی اسبی را می دهد که یک تصویر دیگر از اسب با تمام جزئیات رگ و پی و استخوان ارائه می دهد.اسبهایی بر حول محور خیال و یاد وارهای دورمان که خاطراتمان را همچون میخی زنگ زده در دل دیواری رطوبت زده که با دو انگشت به راحتی از دیوار بیرون کشیده میشود،از بطن ذهنمان بیرون می کشد.

سارا حسینی ساده سخن می گوید و به همان سادگی آثارش را اجرا می کند و رمز جادوی هنرمند نگه داشتن همین حد از بی پیرایگی است. نیم تنه ها و تمام تنه های مجموعه مجمع الجزایر تنهایی گر چه از اجزاء بازیافتی و خلاصه شده شکل گرفته اند اما میتواند به درستی و به کاملی ماهیت و هویت یک کاراکتر و یا شخصیت را در جامعه خودشان به نمایش بگذارند و پیام رسان باشند. نمایشی از تجاوز عریان تنهایی در هر روزه بعدتر مان، نمایش فراموشیمان از گذشته ای پر خاطره که در زمان حالمان از فرط تنهاییمان زنگار گرفته .
نویسنده: فاطمه بهمن سیاهمرد
شهریور ۱۴۰۱



