فاطمه سلخور متولد ۱۳۷۵ در قزوین، فارغ التحصیل رشته صنایع دستی و مجسمه ساز است. آثار او بازتابی از تجربههای زیسته یا الهاماتی شخصیاند که در قالب فرم و حجم تجسم یافتهاند. هر مجسمه برای سلخور روایتی مستقل دارد که از دل احساس، مشاهده و تأمل شکل گرفته است. او مجسمهسازی را ابزاری برای بیان مفاهیم عمیق و گاه ناگفتنی میداند، و همواره در پی آن است که از طریق هنر، ارتباطی صمیمانه اما اندیشمندانه با مخاطب برقرار کند.
گفتگو با فاطمه سلخور در قالب پروژه «هفت پرسش از آرتیست» توسط آرت ریسرچر در تاریخ مردادماه ۱۴۰۴ انجام شد.
رامین سعیدیان: مفاهیم مورد علاقه شما در مجموعههای مختلفی که خالق آن بودید شامل چه مواردی هستند؟ چه عناصری در کار خلق شده شما نمایان تر است؟
فاطمه سلخور: در اغلب مجموعههایی که خلق کردهام، مفاهیمی همچون هویت شخصی، خاطرات کودکی، تنهایی و پیوند انسان با طبیعت و حیوانات حضور پررنگی دارند. برای من، ساخت مجسمه بیشتر از بازنمایی یک فرم بیرونی، تجربهای است برای لمس جهان درونی و بازخوانی احساساتی که در زمان یا مکان خاصی دفن شدهاند.عنصر تکرارشونده در بسیاری از کارهایم، فیگورهایی با حالتهای ایستا، چشمان بیحرکت و بدنی خنثی یا متوازن هستند. این سکون برای من زبان خاموشی است که تماشاگر را وادار به مکث و تفسیر میکند.
سعیدیان: از چه ابزارها، تکنیک ها یا فرآیندهایی برای خلق اثر هنری استفاده میکنید؟
سلخور: فرآیند خلق آثار من با شکلگیری یک ایده یا داستان در ذهن آغاز میشود که پس از پرورش، طراحی میشود. ایدهها سپس به صورت مدل سهبعدی با گل ساخته و پس از پخت در کوره مستحکم میشوند و در نهایت، با رنگآمیزی اثر ارائه میشود.
سعیدیان: چه مضامینی در آثار شما الهام بخش بوده است؟ آیا اثر شما یک تجربه زیستی شخصی را بیان می کند؟ چه حسی را سعی کردید در اثر هنری خود به مخاطب انتقال دهید؟
سلخور: بیشتر آثار من از تجربههای زیستهی شخصی ریشه میگیرند؛ خاطرات کودکی، اشیای فراموششده یا احساسات مبهمی مثل ترس، تعلق، دلتنگی و بخشش. ساخت مجسمه برای من راهی است برای به تصویر کشیدن سکوتها. فیگورهای من اغلب لبخند نمیزنند و نگاهشان مستقیم نیست؛ آنها در حالتی بین «درون و بیرون» معلقاند و همین تعلیق احساسی است که سعی دارم به مخاطب منتقل کنم،نوعی آرامش در دل بیقراری.
سعیدیان: اهداف متعالی شما به عنوان یک هنرمند چیست؟ این آثار به چه اندازه به شما کمک می کند تا به اهداف والای خود برسید؟
سلخور: هدف متعالی من به عنوان یک هنرمند، ساختن فضایی است برای مکث، لمس و همدلی؛ فضایی که در آن تماشاگر بتواند با خود واقعیاش روبرو شود، نه از طریق کلمات، بلکه از طریق فرم، جنس و سکوت مجسمه. در نهایت، هدف من فقط خلق مجسمه نیست، بلکه ساختن جهانی آرام و راستگو است؛ جهانی که در آن فرمها احساسها را به یادمان بیاورند، بدون اینکه فریاد بزنند.
سعیدیان: اولین تجربه تصویری از هنر در حافظه شما چگونه و در چه زمانی ثبت شده است؟
سلخور: اولین مواجهه من با تصویر و فرم به دوران کودکی بازمیگردد. مادرم مجموعهای از مجسمههای چینی داشت، مجسمههایی از کودکان با لباسهای ظریف و حیواناتی با ظاهر غیرواقعی که مدت زیادی به آنها نگاه میکردم و سعی میکردم شکل و جزئیاتشان را درک کنم. تجربه تصویری من محدود به اشیای بیجان نبود؛ در همان دوران با حیوانات رابطهای نزدیک داشتم و ساعتهایی را صرف مشاهده و درک جهان اطرافم میکردم؛ جهانی که در آن فرم، نور و حرکت توجه مرا جلب میکردند.
سعیدیان: به نظر شما آیا فرم و محتوا لازم و ملزوم یکدیگرند؟
سلخور: بله، فرم و محتوا اگرچه دو مفهوم مستقل هستند، اما در تجربه واقعی خلق اغلب بههم تنیده و لازم و ملزوم یکدیگرند. فرم آن چیزی است که چشم و بدن مخاطب با آن مواجه میشود. محتوا آن چیزی است که اندیشه و احساس را درگیر میکند. و در آثار من این دو تکمییل کننده هم هستند.
سعیدیان: محیط چه تاثیری در خلق آثار شما دارد؟
سلخور: محیط برای من صرفاً یک پسزمینه یا بستر فیزیکی نیست، بلکه نوعی موجود زنده است که در روند خلق اثر همنفس با من میشود. به نوعی میتوانم بگویم هر اثر تکهای از محیطی است که در آن شکل گرفته، چه فیزیکی، چه ذهنی، چه خاطرهای.


