ذهن انسان مانند طبیعت، ساختاری پیچیده و چند لایه دارد؛ از این رو درک هندسهی فرکتالی در طبیعت به ما کمک میکند تا ساختارهای روانشناختی و عمیق ذهن را بهتر بشناسیم. به این شکل که فرکتالها بهعنوان استعارهای از نحوهی عملکرد ذهن و ناخودآگاه در نظر گرفته میشوند؛ بهطور مثال آرکیتایپها بهعنوان کهنالگوهایی هستند که در طول تاریخ و در فرهنگها، مشابه الگوهای خودهمانندی فرکتالی در سطوح مختلف تجربهی انسانی از رویاهای فردی گرفته تا جمعی، تکرار میشوند و هر فرد را به شبکهای از تجربیات انسانی متصل میکنند.
ورود به هزارتوی جهان
پیچیدگی، نظم در عین بینظمی و تکرار ویژگی ساختارهایی است که در هر مقیاسی ثابت دیده میشوند؛ یعنی الگوهای فرکتالی. از این رو یافتن این الگوها در طبیعت میتواند ما را به عمیقترین لایههای آن هدایت کند. کاورو تاناکا هنرمند ژاپنی در نمایشگاه اخیر پلتفرم۱۰۱ که با عنوان هندسه خلقت؛ تحلیل ساختارهای ضد ریتمیک با کیوریتوری رامین سعیدیان و محمد علی فاموری در گالری ایوان برگزار شد، ویدیویی از هزارتو برای نمایش آنچه از فرکتال در نظر داشت، ارائه کرد. تاناکا میگوید الگوها و مسیرهای پیچیدهای در اثرش گنجانده شده است که حس هزارتوی بصری را برمیانگیزد و احساس هرج و مرج را در بیننده القا میکند. در مقابل هرج و مرج، نظم را نیز با ارائه اشکال و طرحهای هماهنگ بیان میکند. او معتقد است که عناصر تخریب و بازسازی گاهی به اثر هنری پویایی و سرزندگی میبخشد؛ درست مثل «فرکتالهای آراکیس (موجدار)» اثر دیوفانگ هنرمندی از سنگاپور.
دیافونگ در اثری باعنوان فرکتالهای آراکیس، به عمق بافت سیارهای بیابانی و البته خیالی که توسط هربرت در مجموعه کتابهایش با نام تلماسه خلق کرده، وارد شده است. جالب است که به این نکته نیز اشاره کنیم که گروهی از دانشمندان متخصص نیز دربارهی اقلیم آراکیس مطالعه کردند و متوجه شدند که هربرت محیط سکونتپذیری را تجسم کرده است؛ که البته شرایط ناخوشایندی دارد.
هرناندو اروتیا نیز ویدیویی با عنوان «در نمایشگر به شما نگاه میکنند» در کنار سایر آثار نمایشگاه چون هزارتو و فراکتالهای آراکیس وارد یک دنیای ساختگی و مجازی میشود. او در توضیح اثرش میگوید که این ارتباطی بصری از فیلتر حوزه دیجیتال است، بهعنوان دیدی که اجازهی ارتباط مستقیم را نمیدهد. این نگاه مداوم از قالب نمایشگر بهعنوان یک مصنوع است که به ما امکان میدهد بیان را در دنیای فضای مجازی بهعنوان فضاهای زودگذر تجسم کنیم و مدام در حوزه دیجیتال و بهعنوان یک بیان معاصر نفوذ کنیم؛ یعنی ما میتوانیم با دنیای رابط، با محیطی که آن را در یک دنیای محاسباتی و الکترونیکی مجازی احاطه کرده است، همزیستی داشته باشیم.
در واقع فرنادو سعی کرده است با خلق اثرش مفهوم تعامل انسان با تکنولوژی را به مخاطب انتقال دهد؛ او نشان میدهد که انسان در مرکز این فضا با دنیایی پر از الگوهای پیچیده و تکرارشونده ارتباط برقرار میکند، یعنی از نظر او همانطور که ما در دنیای دیجیتال به این فضاها نگاه میکنیم متقابلا این فضاها نیز به ما نگاه میکنند؛ بنابراین یک فرآیند بیپایان است که هر دو طرف بر یکدیگر تاثیر میگذارند. آبارکا نیز در ویدیو آرت خود همین مفهوم را بازگو میکند؛ او میگوید که اثرش آشوب را بهعنوان یک تفسیر صوتی- بصری از فناوری، فیزیک و وضعیت روانی جامعه مدرن و همچنین مطالعه حقیقت در جهانی که توسط دادهها مصرف و نابودشده است، ارائه میدهد. در واقع از نظر آبارکا ما به آزمونهای رورشاخ یا تست لکه (جوهر) برای هوش مصنوعی تبدیل شدهایم؛ یعنی با ارائهی درونیات خود در فضای مجازی، هوش مصنوعی را ارتقا میدهیم.
صادق مجلسی: نیومدیا آرت، رسانهای نو برای بیان دیدگاههای نسل جدید است.
آزمون رورشاخ، در واقع دربارهی تعامل ذهن انسان با تصاویر مبهم و تفسیر الگوهای پیچیده است که میتوان آن مفهوم را در پدیدهای روانشناختی با عنوان «پاریدولیا» نیز یافت کرد. صادق مجلسی هنرمند اثر «پاریدولیا» میگوید این پدیدهای است که در آن افراد شباهتها را درک میکنند. تصاویر تصادفی- مانند چهرهها، حیوانات یا اشیاء روی ابرها و سنگها یک تشخیص بالینی و یک اختلال نیست، مثل دیدن تصویر خرگوش در ابرها؛ بهطور کلی پاریدولیا یکی از ویژگیهای طبیعی ذهن انسان است که توانایی آن برای تشخیص الگوها و ارتباط دادنشان به چیزهای آشنا را نشان میدهد. این پدیده میتواند از جنبههای مختلفی کاربردی و مفید و در خلق آثار هنری راهکاری نواورانه باشد؛ مثلا تا بهحال برای شما اتفاق افتاده است که وقتی در جنگل یا جایی که تعداد زیادی درخت در کنار یکدگیر قرار گرفتهاند با نگاه کردن به برخوردها و اتصالات شاخههای آنها تصویری برای خود خلق کنید؟ و آن را شبیه به یک حیوان، شیء یا هر چیز دیگری ببینید؟
الناز محمدی با تعداد زیادی از شاخههای درختانی که خود آنها را ترسیم کرده است، تصویری از یک قلب تپنده یا ریهای با دم و بازدم را نمایش میدهد و اثرش را «ریشههای زندگی» میخواند و میگوید بدن از رگها و اعصاب ساخته شده است. این اعصاب احساسات، ترس، افکار و زندگی را در بدن به گردش در میآورند.
نمایش جریان زندگی ایدهای است که آن را در اثر توماس وانز با عنوان «فرکتالها» نیز میبینیم. وانز کارگردان فرانسوی عادت به اجرای مفاهیم مد نظر خود با استفاده از جوهر، رنگدانهها و دیگر مواد شیمیایی دارد؛ بنابراین او در ویدیوی «فرکتالها» با استفاده از جوهر، تلاش کرده تا با اجرای فرآیندی شبیه به تست رورشاخ که بیشتر بدان اشاره کردیم، نحوهی شکلگیری الگوهای فرکتالی را نمایش دهد. همین اجرای او فرمی مشابه ریشهی درختان، رگهای خونی، انشعابات رودخانهها و … را بهوجود آورده است، در واقع همان چیزی که الناز آن را ریشهی زندگی میداند.
اما چه چیزی از طریق این انشعابات میتواند منتقل شود؟ گاهی آب روان، گاهی غذای معدنی برای رشد گیاهان، گاهی خون یا دردها و حتی گاهی الگوهای روانشناختی در بین انسانها… . مرتضی مهدیزاده در اثری با عنوان «آناتومی درد» معقتد است که انسانها تمایل دارند در حین حرکت با هم مرتبط بمانند، زیرا بهدنبال احساس تعلق به کسانی هستند که دارای هویت، خاطرات و احساسات مشترک هستند؛ اینکه مهدیزاده دنبال منبعی برای سرچشمه گرفتن از آن است شبیه به جریان داشتن در رگهای طبیعت است.
در واقع آناتومی درد به بررسی جنبههای مختلف و چندوجهی تجربهی درد میپردازد. پدیدهای که نه تنها فیزیولوژیک، بلکه روانشناختی و احساسی نیز میباشد؛ از این رو بررسی آناتومی درد در قالب اتحاد میان پرندگان یا انسانها که موضوع مد نظر مهدیزاده است، یک جریان جهانی و جمعی را برای ما روشن میکند که بیشباهت به الگوهای پیچیده و تکرار شوندهی فرکتالی موجود در طبیعت نیست.
بابک سپنتا: اینکه شما اکنون هستید نتیجهی تمام لایههای تجربه شما از این زندگی و فراتر از آن است.
بابک سپنتا میگوید که ویدیوی «فراتر از لایهها» دارای عمق بسیاری از لایههای زندگی ما است که ما را به کسی که امروز هستیم تبدیل میکند. تجارب، چالشها، نعمتها، روابط، رویاها، بافت، رنگ، انرژی و معانی که فراتر از چیزی است که به چشم میاید. او معتقد است که اثرش یک مدخل از فرآیند رسیدن به جریان انرژی جهانی است. اما حتی جی وگا فراتر از لایههای سپنتا میرود و مرحلهی بعد از اتصال با دنیای بیرون را مورد بحث قرار میدهد و میگوید ما از نمادها برای آلوده کردن ذهنهای دیگر با ایدههای خود استفاده میکنیم. او در اثر «آشوب آشکار» با استفاده از هوش مصنوعی تصاویری خلق کرده تا نشان دهد که چگونه افکار به شکل آبشاری در میایند و از محاسبات کوچک تا نشانههای تخصصی پیچیده تکامل مییابند تا بر ذهن و دنیای اطراف تاثیر بگذارند؛ بنابراین از آنجایی که آشوب و بینظمی نیز بخشی از نظم کلی جهان هستند، میتوان از این انرژی برای تغییرات استفاده کرد.
سخن آخر آنکه آشوب نه بهعنوان تخریب مطلق، بلکه بهعنوان منبعی برای خلاقیت و موقعیتی برای ایجاد تحولات مثبت یا تغییرات عمیق است؛ بنابراین از دیدگاه مفهوم تجلی آشوب (آشوب آشکار)، آشوب نوعی انرژی و حالت اولیهای است که میتوان از آن برای تغییر در زندگی، ذهن یا جهان فیزیکی استفاده کرد.
پژوهشگر: نازنین معظمی