گالری اعتماد 2 به تازگی میزبان آثار مهنوش نادری بود. گفت و گوی زیر خلاصهای در این زمینه است:
لطفا تکنیک به کار رفته در آثار را معرفی کرده و بگویید چه مدتی مشغول به طراحی برای این نمایشگاه بودهاید.
ایده ی اولیه ی تابلوهایم تقریباً از 3 سال پیش به ذهنم رسید. در آثارِ بزرگم (3 لتی ها) از تکنیک اکریلیک روی بوم و در کارهای کوچکم از تلفیق مواد بر روی مقوا استفاده کردم.
عموما روند طراحی تجربهای شخصی است و برای هر هنرمند، یکتا؛ شما چگونه از یک مفهوم به طرح میرسید؟
قبل از شروع به طراحی مطالعات زیادی در مورد فیزیک مدرن، جهان های موازی و ابعاد 12 گانه ی جهان داشتم (البته با کمک و راهنمایی های استاد عزیزم خانم ماندانا پرنیان) و برای رسیدن به این مفاهیم، تعداد بسیار زیادی عکاسی و کلاژ انجام دادم تا بتوانم فضاهای مَدِّ نظرِ خودم را پیدا کنم.
لطفا در مورد عنوان نمایشگاه توضیح داده و بگویید چه دغدغهای در پس این آثار نهفته است.
همانطور که گفتم، مطالعاتی در مورد فیزیک مدرن داشتم که به فرضیه ی 12 گانه بودن ابعاد جهان رسیدم. در این فرضیه که دکتر کامران وفا مطرح کردند؛ ابعاد جهان، 10 بُعد مکان و 2 بُعد زمان مطرح می شود که برخلاف فرضیه های گذشته است که همیشه زمان یک بُعدی فرض می شد (یعنی زمان یک خط است) ولی در این فرضیه زمان 2بعدی، یعنی یک سطح فرض می شود که شما همانطور که روی این سطح به جلو حرکت می کنید، می توانید در عرض هم حرکت کنید و امکان وجود جهان های موازی جهان ما وجود دارد. انتخاب 3لت بر اساس این فرضیه بود. در ادامه به زوایای دید متفاوت از یک موضوع واحد رسیدم. بدین صورت که یک اتفاقِ واحد رو از زوایای دید (برداشت های متفاوت) شخصیت های مختلف نشان دادم که یا این افراد در یک جهان زندگی می کنند، یا در جهان های موازی هم. شکست هایی هم که در آثار می بینید بخاطر تداخل زمانی و مکانیِ این زوایای دید متفاوت هست که بر روی هم می لغزند.
زمان و مکان، هم در عنوان و هم در استیتمنت کلیدواژهای مهمی هستند و با توجه به نسبت دادن این کلیدواژه به ذهن آدمی، هر کسی میتواند بنا به زمان و مکان شخصی خودش، برداشتی خاص از آثار شما داشته باشد. به نظرتان این موضوع باعث کم شدن تاثیر دلخواه شما روی مخاطب نمیشود؟
نه به هیچ وجه، این دقیقاً همان چیزی هست که من دنبالش بودم. المان هایی که من در آثارم استفاده کردم، المان های روزمره ی زندگیِ معمولیِ آدم هاست، نه المان های دور از ذهن؛ تا مخاطب با این المان ها بتواند خاطرات خودش را مرور کند و با دیدن آن ها داستان خودش را بسازد. با وجود ظاهر روایی گونه ی تابلوها، من برای هیچکدام از آثارم داستان یا روایتِ تدوین شده ی مشخصی ندارم. ذهنِ خودِ من هم با المان ها بازی می کند. من یک سری المان را به صورت کُد آورده ام، تنها برای تحریک احساسات و به فکر فرو بردن مخاطبان تا لحظه ای تأمل کنند و زندگیِ گذشته، حال و آینده ی خود را در آن ها بیابند.
زمان و مکان به واضح ترین حالت ممکن در تابلوها برهم خوردهاند؛ بهرهگیری از رنگهای خنثی و پرسپکتیو قوی هم به این درک کمک میکند. آیا این ادراک سریع به جایگاه استعاری اثر لطمه نمیزند؟
باورِ ما نسبت به جهانی که در آن زندگی می کنیم تنها عاداتِ ما هستند و هدف من برهم زدنِ این عادات و پیشنهاد برای دیدن جهانِ پیرامون به اشکالِ متفاوت دیگر بود. دغدغه ی اصلی من هم بهم ریختن زمان و مکان هایی بود که ذهنمان به دیدن آن ها عادت کرده اند. برای رسیدن به این منظور از رنگ های خاکستری استفاده کردم، زیرا در هر کدام از تابلوها چند زمان و مکانِ متفاوت را نظاره گر هستیم که در هم تداخل دارند و از هم رَد شده اند. بنابراین، هیچ کدام از نقاشی ها دارای زمان و مکان واحد و مشخص نیستند، و در بین رنگ ها، تنها خاکستری این حس بی مکانی و بی زمانی را تداعی می کرد.
بنظرِ من استفاده از رنگ های خنثی و پرسپکتیو قوی بصورت امکانی برای ورود به دنیای تابلوها و گرفتن کُدهای اولیه درآمده و ادراک سریع را شامل نمی شود. زیرا شما پس از گرفتن کُدهای اولیه و ورود به آثار، تازه به دنبال کُدهای دیگر در اثر می گردید تا با کنارِ هم قرار دادن آن ها به ماهیت درونی و استعاریِ اثر پی ببرید.
تابلوها گاه در 3 لته در کنار هم قرار گرفته و حالتی داستان گونه دارند. این داستان از تجربههای شخصی سرچشمه گرفته یا مانند استیتمنت پیامی غیر شخصی دارد؟
شاید هر دو. مطمئناً انتخاب صحنه ها از تجارب شخصی من سرچشمه گرفته، ولی به هیچ وجه پیامی شخصی ندارد. فضاهای نقاشی هایم را به شکلی انتخاب کردم تا برای مخاطبین همزادپنداری کرده باشم. اگر دقت کرده باشید، المان های به کار رفته در نقاشی ها ساده هستند و اکثر آدم ها شبیهه به یک چنین فضاهایی را در زندگی شخصی خود تجربه کرده اند. هدف من هم همین بود که فضاهای شخصیِ من، تبدیل به تجارب شخصیِ مخاطبانم شود؛ تا خود را در آن فضاها شناور ببینند و المان ها را بصورت کُدهایی در کار استفاده کردم که هر مخاطب نسبت به جهان بینی و تجاربی که در زندگی شخصی خود داشته، برداشت متفاوتی از آن ها داشته باشد و در نهایت داستان آثار را خود تعبیر کند و در اکثر موارد، داستانِ کامل و مشخص با یک آغاز و پایان نیست (همانطور که برای خودم هم اینطور نیست) شاید بیشتر یک برداشت و حس و درگیریِ ذهنی برای مخاطبان ایجاد کند و آن ها را بیشتر به فکر فرو ببرد.