بنطاسیا نام نمایش آثار نقاشی عادل یونسی
در جنوب پر از عصرِ بلوار کریمخان نمایشگاه ایرانشهر است.
جمعه نهم تیرماه هزار و سیصد و نود و شش
یادداشت اول از : فاروق مظلومی .ستون نویس مطبوعات
مقدمه از سر ناچاری :
از خانه بیرون میرویم تا از موعظه های رسانه ای و سریالهای عمیقا فلسفی تلویزیون فارغ شویم و به قول دوست عزیزمان واسیلی از طریق تماس با هنر به خارج از زمان و مکان سوق داده شویم اما می رسیم به نمایشگاهی با عنوان فلسفی بنطاسیا.
بنطاسیا یا حس مشترک ،مفهومی در علم حکمت است تمام احساسات ما با حواس پنج گانه توسط حس مشترک درک می شوند.شاید درست نباشد اما می شود گفت حس مشترک ،حواس پنجگانه ما را برای بررسی در مغز به یک زبان ترجمه می کند.گروهی معتقدند حس مشترک ما را به باطن غیر مادیمان متصل می کند و درک حس مشترک در یک پایگاه غیر مادی وجود انسان است علیرغم اینکه حواس پنجگانه پایگاههای مادی مثل چشم و گوش و زبان و پوست و دماغ دارند. اما ملاصدرا با این گروه هم عقیده نیست چرا که پایگاه حس مشترک را مغز می داند که مادی است.این مقدمه مشکوک است چرا که ادراکات یک نقشه بردار سبک وزن از متون سنگین فلسفی می باشد.امیدوارم تلنگری برای مطالعه هم بشود.حالا که مطالعه می فرمایید و دستتان خیس شده است لطفا در این زمینه هم بررسی کنید متناظر کردن اشکال با بو ، رنگ ،مزه ، بافت و حس ، آیا در علم حکمت بررسی شده است؟. چرا که حکیم واسیلی کاندینسکی برای اشکال ، رنگ ومزه و دما قائل می شود از نظر من دایره توپر با محیط کج و کوله ،شیرینتر از دایره توخالی است.عصبانی نشوید این فقط نظر یک نقشه بردار گالری گرد است .
برویم سر اصل مطلب .نه آن اصل مطلب چرا که موضوع هنر مثل ازدواج شوخی نیست.
همین هفته گذشته من با یادداشتی تحت عنوان ” ادبیات بُخوری ” در ستون هفتگی خودم در روزنامه ایران نوشتم که ادبیات ما با عشق و عرفان بخور داده شده است. حالا نمایشگاه نقاشی با عنوان و موضوع حکیمانه و عارفانه دامنمان را گرفت.
البته این اختیار خود هنرمند است و حتما به اشتیاق کنونی جامعه ما به حکمت و عرفان مربوط نیست.اگر هم ربط داشته باشد ایرادی ندارد بخشی از مانایی هنر به بازاریابی مربوط است.البته نه همه آن و قطعا هنر متکی به بازار ،کم کم به صنعت نزدیک می شود و از هنر فاصله میگیرد. من شخصا هیچگاه تعیین هدف ،پیام و موضوع را برای هنر درک نکردم.نقاشی فقط نقاشی است و با بلندگوی پیامهای اخلاقی و اجتماعی و عرفانی فرق دارد .به قول استاد فقید ابوالقاسم سعیدی : وقتی درخت نقاشی می کنم درخت نمی کشم فقط نقاشی می کنم. حدس من این است هنرمند در حالت انتزاع – بریده از زمان و مکان – به هیچ چیز نمی اندیشد.اگر هم تابلویی با موضوع غرور آفریده می شود قطعا ناخودآگاه است و زایشی متافیزیکی در نتیجه آبستن شدن از حواس و اوضاع جاری برون و درون هنرمند است.
من در هیچ زمینه هنری تکنیسین نیستم و علاقه ای به موضوع تکنیک در هنر هم ندارم چرا که خلوص ارتباطم با آثار هنری را مدیون همین بیسوادی می باشم. اما دوستان هنرمند من که در نمایشگاه آثار عادل یونسی حضور داشتند اکثریت قریب به همه ،اقرار داشتند عادل دست و ذهن توانایی دارد.اما من معتقدم این هنرمند توانا مشاورهای ناتوانی دارد یا اصلا مشاور ندارد.تعدد نمایشگاههای عادل در سالیان گذشته موکد این مطلب است.آثار عادل فعالیت درونی بالا و ضربان نامنظمی دارند البته برای من آثاری که آریتمی قلبی دارند کنش برانگیزتر و دلخواه ترند چرا که ذاتا اهل جنجالم .همینجا از خانم م-ف – از مسئولین نمایشگاه ایرانشهر- تشکر میکنم که جنجال ذاتی مرا بزرگوارانه مدیریت کردند.
عادل عزیز در گفتگو با هنرآنلاین می گوید:
هر کدام از تابلوهای این نمایشگاه مستقل هستند ولی آثار با هم مرتبطند.عادل در این گفتگو اظهار امیدواری کرده بود که مخاطب بعد از رمزگشایی از نقاشیها ،حظ بصری ببرد.
عادل عزیز اگر کاری واقعا هنری باشد از بنده مخاطب و شما هنرمند عزیز هم استقلال دارد.به عبارتی بعد از خلق وابسته به رمزگشایی مخاطب و استیتمنت هنرمند نیست و خوانش و ارتباط هر فرد با اثر ،با دیگری متفاوت است و این ارتباط از جنس و حسی است که به کلام نمی آید چرا که اگر قرار بود در قالب کلام گفته شود بهتر بود چیزی بنویسیم یا شعری بگوییم.این همان تئوری” امکان در هنر ” است.زمانی یک اثر آرتیستی هست که فقط امکان ارائه و بهترین ارائه با همان مدیوم را داشته باشد.نقاشی یک امر و گفتمان تصویری است شبیه سینما .یاد آخرین مصاحبه ام با کیومرث خان منشی زاده افتادم که گفت : سینما نقاشی را شکست خواهد داد.روحت شاد شاعرِ رنگ . چه خوب گفتی : فاروق حواست باشد رنگها حالت و حرکت مخصوص خودشان را دارند مثلا آمدن ،آبی است . رنگِ زنگاری رفتن ، ارغوانی است.چرا کسی از عمو کیومرث نخواست جمعه به جمعه گالری گردی کند و نقد بنویسد.باور کنید هر هفته ،یک قرن جلو می افتادیم.
درآثار عادل، انتخاب ابعاد بزرگ برای رویاپردازی و تزریق تصویری حس رویا ،بسیار هوشمندانه و موثر بود.البته این ابعاد مناسب سالن های بزرگ خانه های خریداران هم می باشد.
حدس میزنم .من فقط حدس میزنم تا با هم بیندیشیم.احتمالا در آینده ای نه چندان دور نقد تکنیکی ( هرمنوتیک ) خیلی کم رنگتر از نقد احساسی (اروتیک ) باشد.به خاطر این می گویم که ، این روزها هر کسی از هر ابزار و موادی می تواند استفاده می کند و تقریبا هر روز یک تکنیک جدید خلق می شود به عبارتی هر کسی هر …… دلش می خواهد می کند.
کارهای عادل یونسی آنقدر درخور هستند که نقد شوند و میشود بی دریغ برایش آرزوی موفقیت کرد.اجرا نمایش آثار در نمایشگاه ایرانشهر بسیار حرفه ای و احترام برانگیز و پذیراییِ متواضع و دور از فریبندگی با کافه سیار فرانسوی ،بسیار دلخواه و دلچسب بود آنهم در عصر تابستان پر از تردید.
و چه بر سر انسان می آید
که اینهمه سال
بهار امیدوار می شود
تابستان تردید می کند
تا برسد به عاشقی پاییز
و افسردگی زمستان.
این نوشته را به روح بزرگ کیومرث منشی زاده تقدیم می کنم که به من آموخت :
فکر کردن مهمتر از یاد گرفتن است.
یادداشت دوم از محسن فاتح پور
مدرس دانشگاه در رشته نقاشی
گالری که دیگر گالری نیست
جمعه ای عین همه جمعه های سال و گالری گردی یی به سبک همیشه در بولتن های مختلف دنبال نام های آشنا گشتم برای دیدن آثار جدید هنرمندانی که کارهایشان را دنبال میکنم کمابیش.خودم را در گالری ایرانشهر به تماشای آثار عادل یونسی دعوت کردم.وارد که شدم همه چیز برایم عجیب بود و همه چیزش متفاوت جلوه میکرد
ازشلوغی که به محض ورود چشمها رو متحیر خود میکرد اما اینجا چه خبر است.
بر طبق رسوم این چند ساله بیشتر مراسم های افتتاحیه را بیشتر محلی میبینیم برای به رخ کشیدن سواد نداشته ی هنری یا نشان دادن درک بی بدیل خود از آثار ی که هنری بودنش به واسطه ی حضور در گالری برایمان اثبات میشود .
تعریف و تمجیدهایی چاپلوسانه از آثاری که خود هنرمند این ویژگیها را در کار خود تازه می یابد و به مخاطبان بعدی ارائه میکند.
نگاهی که به اطراف می اندازیم و باز با جشنی از جنس لاکچری های امروزی روبرو هستیم که دور از ذهن نیست
پیشخوانی که دسته های گل و سبد ها را بر روی خود نمایش میدهد و لحظه به لحظه بر آن اضافه میشود.
هیاهو صدای حضار را با خنده هایی از جنس شادی توامان میبینم و برای چند نفر با موبایلهایشان عکس یادگاری ثبت میکنم.
برایم عجیب است که مخاطبان بدون توجه به حضور دیگران پشت به آثار و یا روبروی آثار ایستادن و در صحبت های بی ارتباط با آثار زمان را میگذرانند .اینجا واقعا یک دورهمی اتفاقیست.
حتی پذیرایی اینجا به سبک کافه های فرانسویست چقدر خوب است که می توانی سفارش هم بدهین.فکر خوبیست گالری گردی با کافه سیار فرانسوی.
شاید بزرگی ابعاد و قطع کارهاست که بیشتر از هرچیز دیگر برای بیننده جلب توجه میکند و آثار در این دوره کاری بدون اغراق با رنگهایی شفاف به تصویر کشیده شده اند .
اینجا ملقمه ایست از رنگ وطرح های شلوغی که بیننده را محصور خود میکند مخاطبان نمی دانند آیا باید برای درک مفهوم آثار به سراغ خالق اثر بروند یا استیت منت را از ابتدای در ورودی دوباره مطالعه کنند .در هر صورت فرقی هم نمی کند چون در نهایت بیشتر فرم های طراحی شده به چشم بیننده آشناست و نیازی به تفسیر ندارند….بله اسب آبی ،کوسه و … اینقدر مجذوب رنگهای روی بوم ها شده اند که دیگر نیازی به پردازش موضوع نیست و تقریبا هر جایی از اثر که خالی است مملو از شطرنجی های رنگارنگی است که به طرز ناشیانه ای رنگ شده است.
اگر کمی دقت کنید تابلوها امضا و تاریخ را توامان در زیر خود دارند بله طول مدت سه ساله برای کارهایی که تاش هایی با جنس های مختلف دارند بعضی ها بسیار با حوصله و بعضی از سر پر کردن تصویر نمیدانم صحیح است که بگویم این آثار رو خیلی متفاوت با دوره های قبلی این هنرمند دیدم.
البته مجموعه دارانی که حاضر هستند برای این تابلو ها که در حوزه دکوراتیو میتوان آنرا معرفی کرد چندین میلیون هزینه کنند دیگر جایی برای نقاشانی که با مطالعه و استمرار در حال خلق آثار هستند مجالی برای فروش و نمایش آثارشان باقی نمی ماند.
مهمانی تمام شد
دیدگاه های مندرج در این مقاله شخصی بوده و الزاما در راستای سیاست های هنرگردی نمی باشد.