از دیر زمان دو قائمه اصلی در تفکر انسان، با حیات ذهنی او پایدار و موازی بودهاست، دغدغه بودونبود، هستیونیستی، شوقِ زندگی و نگونبختی و زهرِ یأس؛ چه آنگاه که ارادهای برآن داشته و چه زمانی که در مغاک بیتصمیمی و پریشانی گرفتار آمدهاست.
دیالکتیک انهدام و بازسازی و عبور چالاکانه از مغاکِ سرگردانی با نیروی اشتیاق و آرزو در کنار نیروی ایستایِ واماندگی، غفلت و بیحوصلگی، نزاع درونیِ امنیت مادی بدون عشق تا نوستالژی عاشقی و خواهندگی اصیل، پلشتی و آشفتگیِ زندگی در جهان مدرن تا امیدِ رستگاری و رویای آرامش. همه و همه انسان را عاشق و دلتنگ آرمانشهری میکند که حتی تصویری از آن در ذهن خود ندارد و افق گمشدهای را جستجو دارد که سرابوار پناهی و مأمنی بین خیال و واقعیت در مغاکِ انتظار، غوطهور و سرگردان چشم به زندگی دارد.
انسانِ امروز گرفتار در چالشگاه هویت و اراده و سرنوشت گاه فریاد میزند که ای مرگ بیا که زندگی کشت ما را و یا سرمستانه امید را به جان و روح خود سنجاق میکند، غافل از آنکه میتواند طعمه (لویاتان) اژدهای برزخ و مغاک گردد. جدال بنیادین عقل و عشق در مغاکی زماندار، خود از دغدغههایی است که نه عقل گره را میگشاید و نه عشق را سَرِ دل سپردن. و شاید بهتر آن باشد که انسان، بیاراده خود را در تمنای بهار به آغوش زمستان بسپارد. این دغدغه، دلمشغولی هنرمندان و اندیشمندان بسیاری در طی زمان بوده، که با زبان شعر و کلام و تصویر، آن را در آثارشان انعکاس دادهاند و اوفتادگی و واخیزی در مغاک سرنوشت را واگو کردهاند.
خیام، ویلیام بلیک، فردریش نیچه، سارتر و … کاوشهای فکری خود را در آثارشان به قضاوت دیگران نشاندهاند و هر کدام به سهم خود دریچهای را ناظر به این دغدغه بنیادین بشر در طول تاریخ بازگشودهاند. در دوره معاصر و در ایران نیز اهل تفکر و اندیشه رویکرد جدی به تبیین دیالکتیک و پدیده مغاک داشتهاند.
افروز هوشنگ هنرمند خوشفکر و نوجوی معاصر نیز کوشش خود را معطوف به عیانسازی و شرح مؤلفههای تضاد و فروافتادگی در زندگی امروزین کردهاست و با زبان تصویر ما را به تماشای پندارهای خود فرا میخواند. او هوشمندانه دو ضد را در آثارش همجوار ساخته؛ شوق و سرزندگی در کنار فروافتادگی و رخوت، که در مقابل با یکدیگر تعلیقی مطلوب برای ذهن مخاطب فراهم ساخته که خود به قضاوت بنشینند. وی با بهرهگیری از حروف با کاراکتری اکسپرسیو و نشاندن رنگهای شفاف و ترانسپارنت، بدون پیچیدگی و رمزآلودگی مُتبختِرانه، صریح و ساده مهمترین دغدغه انسان امروز را به چالش کشانده است.
استفاده از استعارههای درونی و فرمهای آبسترکت که برخواسته از تجربیات شخصی وی میباشد، این فرصت را فراهم آورده که به بیان شخصی و لحن ویژه خود برسد و از آثارِ رایجِ این روزهای هنرهای تجسمی که تقریبا قرابت نزدیکی به کاردستی دارند، فاصله دور خود را حفظ کند و هوشمندانه خود را از تکنیکهای تکراری و کلیشهای رها ساخته و با رگههائی از روش ایلوستراسیون شرحی بر افکار خود نگاشته است. تا ما بار دیگر در مقابل این سوال قرار گیریم که در نبرد انهدام و ساختن کدام برندهاند! و آیا زندگی در رخوت مغاک اسیرمان میکند؟
جواد بختیاری
۱۳۹۷