مجله مستقل و تخصصی هنرهای تجسمی و مفهموی

گفتگو با سعید فلاح فر در گالری نگر

به بهانه‌ی تازه‌ترین نمایشگاه هنرمند عکاس سعید فلاح‌فر در گالری نگر، گفتگویی داشتیم با این هنرمند که چکیده‌ی آن را در زیر می‌خوانید:

  • اول از همه برویم سراغ یادداشتی که زنده یاد مانی لقمانی نوشته بودند. ایشان ظاهرا زمانی آثار را دیده بودند که هنوز شما نمایشگاه را به معرض دید عموم نگذاشته بودید. نکته ای در آنجا اشاره شده بود، اینکه شما سوژه های خود را چیدمان نکرده‌اید؛ لحظه را زمانی ثبت کردید که همه عناصر تصویر به شکل طبیعی جا گرفته اند و شما هیچ دخل و تصرفی نداشتید، درست است؟

س. ف: همه عکسها اول در ذهنم گرفته شده اند. یعنی برعکس چیز رایجی که الان وجود دارد که کمی راحت طلبی در شیوه های عکاسی است، من برعکس این راحت طلبی، عکسهایم را پشت ویزور پیدا نکردم. یعنی چیزی که در عکس خیابانی رخ میدهد. من بر اساس جهان بینی و دغدغه ای که داشتم، یک سری تصاویر شهری در ذهنم پیش تولید کرده بودم که دوست داشتم یک روزی تبدیل به عکس بشوند. ذهنم انباشته از عکس بود با تعداد خیلی زیادی که می گشتم در شهر و مصداق های آنها را پیدا می کردم و شاتر دوربینم را می زدم. در واقع تمام آنها عکس‌هایی هستند که قبلا در ذهن من ساخته شده بودند. مثل یک نقاش در ذهنم خلق کردم و در شهر مصداق‌های عین به عین شان را پیدا کردم و شاتر زدم. به شدت اصرار داشتم به روش چیدمانی این کار را انجام ندهم. شاید از نظر عکاسی حرفه ای و دوستانی که خیلی جدی تر از من از در حوزه عکاسی کار می کنند این کار بیهوده ای باشد که من این همه وقت اضافه گذاشتم. به جای این که از خانمی بخواهم که از جایی رد بشود، پنج، شش ماه رفتم تا آن تصویر با ذهنم منطبق شده و من عکسم را گرفتم. این شاید بیهوده به نظر بیاد و وقت تلف کردن باشد اما برای من یک حُسن داشت و این بود که من در شهر زندگی کردم، با تک تک عناصر معماری و اجتماعی شهرم معاشرت کردم. برایم همه اجزاء ملموس بوده طوری که یکی از دوستانم پس از دیدن عکس ها گفت انگار که قبل از عکاسی روی تک تک آجرها دست کشیده ای. برای همین به شدت از چیدمان فرار کردم و سعی کردم معاشرت شهری داشته باشم. همین کار را سعی کردم درتکنیک عکاسی هم پیاده کنم. عمدتا برای خودم و بیشتر کسانی که می بینند این حس وجود دارد که انگار در خود شهر هستم و هستیم. الزاماً ترفندهایی را به کار بردم. اولا سعی کردم که از یک دوربین کامپکت استفاده کنم چون نمی خواستم به خاطر ظاهر دوربین ارتباطم با شهر قطع بشود که علاوه بر آن حُسنی که داشت این بود که به دلیل داشتن عمق میدان زیاد، خودم در تمرکز روی عکس دخالت نمی کردم. تصویر را با عمق میدان طبیعی که چشم می بیند در معرض دید مخاطب قرار دادم و این مخاطب است که انتخاب می کند کدام عناصر عکس برایش مهم تر است. چنین چیزی کار را بسیار سخت می کرد. زیرا در این وضعیت کمپوزیسیون و چیدمان عکس بسیار سخت تر است و من باید روی ساماندهی عکس ها دقت بیش‌تری می کردم. از لنز واید استفاده کردم برای اینکه می خواستم در دل اتفاق باشم نه اینکه دور بایستم و با لنز تله عکاسی کنم. عناصری در عکس ها هست مثل آینه ای که در خیابان سی تیر هست کنار یک موتور که اشاره می کند عکاس هم در فضای صحنه است. خیلی تلاش کردم در داخل شهر باشم نه نظاره گر آن. یعنی حسی از هم‌زیستی در عکس هایم نشان بدهم و به مخاطب منتقل کنم. کار روی این مجموعه با این شیوه بسیار دشوار است. خیلی مصداق‌ها در ذهنم بود که انفاق افتادنشان سخت بود و احتیاج به صبوری داشت. مثلا چندین مرحله به آن فضایی که انتخاب کردم رفت و آمد کردم تا بالاخره تطابق داشته با آن چیزی که در ذهنم داشتم. چیزی حدود سه سال عکاسی این مجموعه طول کشید. در این مدت با آقای مانی صحبت کردیم و عکس ها را به او نشان دادم و کانسپت خودم را به او گفتم. ایشان خیلی لذت برد و چند ساعت بعد با سرعت بیانیه را برایم با گوشی موبایل فرستاد و اصرار داشت این نمایشگاه انجام بشود. نمی دانم شاید به جز تنبلی دلایل دیگری نیز برای نمایشگاه نگذاشتن دارم که این دلایل دست به دست دادند تا این نمایشگاه عقب افتاد تا اینکه مانی را از دست دادیم. برخی انسانها مردنشان هم برکت است. مانی حتی وقتی که نبود باز هم برکتی بود که باعث شد این نمایشگاه را برگزار کنیم پس از چند سال که من نمایشگاه انفرادی نداشتم و با این شکل و شمایل انجام شد.

  • شما در بحث خوانش اثر مخاطب را بسیار آزاد گذاشتید به طوری که در ورودی نمایشگاه نوشته ای وجود دارد که می گوید شما صرفا به عنوان ناظر عمل کردید و هر کسی برداشت خودش را می تواند داشته باشد، این عامل باعث نمی شود که شما با کانسپت اولیه خود، از نظر مخاطب دور بشوید یا مثلا حرفی که میخواستید به مخاطب خود برسانید، نرسد؟ به یاد دارم یکی از عکاسان مستند اجتماعی می گفت پیامی که می خواهم برسانم (و البته تاکید داشت که پیامی دارم برای مخاطب) اگر بدون عنوان و بیانیه جلو بروم و به مخاطب سمت و سو ندهم کارم اخته می شود. شما به این موضوع ظاهرا باور ندارید، علتش چیست؟

س.ف : اینکه باور نداشته باشم موضوع نیست بلکه این نمایشگاه در ژانر مستند اجتماعی نیست. در مستند اجتماعی شما داده هایی را جمع آوری می کنید و از این داده ها می خواهید به نتیجه ی مشخص یا یک نتیجه گیری مشخصی برسید. طبیعتاً برای شما مهم است که پروژه تحقیقاتی شما چطور در آن عکس ها منتقل شود. این مجموعه، یک معاشرت اجتماعی و شهری است که هر کسی می تواند از آن لذت ببرد. مثل یه دورهمی دوستانه که با هم می نشینیم و هیچ تمی ندارد. بستگی به افراد دارد که یکی جوک می گوید، یکی موسیقی گوش می کند و یکی خاطره تعریف می کند. به این ترتیب با هم معاشرت می کنند و از این معاشرت لذت می برند. برایشان خاطره ای تولید می شود و یا یادآوری هایی می شود. این نمایشگاه اولا مبتنی بر معاشرت است و در یک معاشرت عادلانه، همه سهم مشترک دارند. کسی سهم بیشتر یا کمتر ندارد. بنابراین مخاطب حق دارد در این نشست شهری به اندازه من سهیم باشد. از طرفی ممکن است در یک سمینار یا نشست علمی شما گوینده باشید و بقیه شنونده، اما هنر این کارکردش را به شدت از دست داده است و به شکل دیگری دارد خود را نشان می دهد. در نگاه امروزی به هنر؛ شما نمی توانید مخاطب را ندیده بگیرید، مخاطب بخشی از هنر است. نه تنها درکش مهم است بلکه خودش سازنده ی بخشی از هنر است که اگر حذفش کنید هنر از بین می رود. اینکه یک گوینده ای باشد و یک شنونده ای نیست. مخاطب همانقدر مهم است که بوم نقاشی یا دوربین عکاسی مهم است. این مجموعه است که دست به دست همدیگر می دهد و تبدیلش می کند به یک نمایشگاه هنری وگرنه تک تک این عکس ها می توانست در فضای مجازی دیده شود و به مراتب به لحاظ تعداد دیده شدن بیشتر از یک نمایشگاه محدود باشد. اما در این فضاهای مجازی حضور مخاطب و مشارکت او برای تکمیل اثر نمایشگاه وجود ندارد. اما در نمایشگاه حاضر است. ذهنیت وحضورش کانسپت نمایشگاه را کامل می کند. از طرفی هم شاید به خاطر دیدگاهها و ساختار ذهنی من که اهل شعر هستم، در این نمایشگاه شاعرانگی خیلی مد نظرم بوده است. یکی از ویژگی های شاعرانگی یک اثر چه در شعر و چه در هنرهای دیگر این است که اثر باید تاٌویل پذیر باشد. یعنی مثل یک موسیقی که به شما هیچ پیام یا کلام مشخصی را منتقل نمی کند اما فضا را برای ذهن شما آماده می کند که خیال شما به حرکت دربیاید. این انرژی جنبشی خیال رفته رفته زیادتر می شود. من ترجیح می دهم به جای اینکه عکسم خیلی خشک و موقر باشد و در یک چهارچوب، پیام یا حرف مشخصی بزند، بتواند خیال مخاطب را تحریک کند و او با  تجربه ها، جهان بینی و دغدغه های خود تاٌویل و برداشت کند. این برداشت قابل استناد و احترام است و هیچ ارجحیتی به برداشتهای دیگر ندارد. یک نفر ممکن است مثلا از دیدگاه شهرسازی نگاه کند یا جامعه شناسی، روانشناسی یا زیبایی شناسی و هر آنچه که به آن شخص مخاطب بستگی دارد و در این فضای جمعی نمایشگاه می تواند اتفاق بیفتد. بنابراین تصور نمی کنم چون من این عکس را گرفتم نظرم ارجح است بر دیگران. من یک موسیقی را ضبط و پخش می کنم؛ عده ای ممکن است با آن شاد بشوند و عده ای دیگر غمگین؛ عده ای ممکن است خاطرات پیچیده ای از این موسیقی داشته باشند، افرادی ممکن است نوستالژی و یا امید به آینده داشته باشند. من  تعیین کننده نیستم که موسیقی من ذهن شما را به کجا باید  ببرد. من  موسیقی را پخش می کنم و هرکسی با روحیات و توانمندی ها و تجربیات خودش می شنود و آن را تعبیر و تاٌویل می کند.

  • نمایشگاه شما علاوه بر اینکه یک نمایشگاه عکاسی است می توان گفت که یک نمایشگاه چیدمان نیز هست آن هم به دلیل طرز قرار گرفتن خاص تابلوها است. وقتی بازدید کننده وارد نمایشگاه می شود با هیچ تابلویی مواجه نمی شود. اما به محض اینکه سرش را بر می گرداند دو تابلو را می بیند بعد تازه اصل کار در ضلع دیگری از گالری نمایش داده می شود. علت این کار چیست؟

س. ف: در کتابچه نمایشگاه نوشتم که به نظرم این یک نمایشگاه عکس سنتی نیست که تابلوها را کنار دیوار بچینید و تک تک نگاه کنید. عکس ها اصلا تک عکسی که بشود رویشان صحبت کرد، نیست و در این کانسپت معنی می دهد. قطعا بخشی از دغدغه من این است که وجاهت و هویت شهرسازی ما کجاست. به شدت با شیوه های شهر نشینی امروزی که در تهران اتفاق افتاده است مشکل دارم. بخش عمده ای از شهر را اصلا شهر نمی دانم یک خوابگاه بزرگی است که شبها می خوابیم و روابط شهری در آنها اتفاق نمی افتد صرفا یک جمعیت زیادی هستند که در یک جا جمع شدند اما رابطه های شهری و شهروندی بین شان اتفاق نمی افتد. این رابطه های شهری روز به روز در تهران کمرنگ تر می شود و در بقیه کلانشهرهایمان نیز جریان مشابهی برقرار است. درواقع بخشی از این چیدمان اشاره ای بود به حسی که من از شهرمان دارم پیدا می کنم. شهری که مثل فضای ورودی اول هویت و خاطره ای ندارد ولی بیشتر از هرجای دیگری در معرض دید ماست. در کنارش یک شهری هست که ما فراموش کردیم و به آن نگاه نمی کنیم. در حالی که دشوار نیست، کافی است که سرمان را بچرخانیم و برسیم به یک شهروندی واقعی، یک زندگی شهری واقعی، یک جامعه شهری راست و درست بر اساس قواعد انسانی. این است که همه چیز از شکل چیدمان و سایز کوچک قابها، انتخاب شده اند تا بازدیدکننده مجبور شود مثل خود عکاس نزدیک شده و از نزدیک به کارها نگاه کند، نه اینکه از دور دستی بر آتش داشته باشد، دل به کار بدهد و به آن فضای محدود وارد شود. خیلی به همان تراکم شهرسازی منطقه ای که در آن عکاسی شده، شبیه است. بازدید کننده مجبور است به آن فضای معاشرتی که نمایشگاه برایش فراهم کرده وارد شود و در تجربه من سهیم بشود.

  • دو اثر در این نمایشگاه هستند که حیلی خاصند. یکی درختی که رنگی است و دیگری تصوری که یک سگ در وسط عکس است که این دو تصویر با بقیه تفاوت دارند. درضمن برخی از عکسها سیاه و سفید و برخی هم رنگی هستند. این روزها در نمایشگاه های به قول شما سنتی عکس، همیشه عادت کردیم قابها یک شکل و عکسها تماما رنگی یا سیاه و سفید باشند. ولی چیدمان اینجا ما را به چالش می کشاند. همین که فضاهای شهری و معماری بسیار بارز هستند و به چشم می آیند. ولی در عین حال نقطه ی انسجام بخش آثار قابهای یکدست است. چطور شد قابها را به این شکل انتخاب کردید، چرا همه عکسها سیادو سفید یا رنگی نگذاشتید و آن دو عکس چطور انقدر متفاوت هستند و حتی جایشان هم متفاوت است؟

س. ف: بله چیدمان کار بسیار با دقت و ریزه کاری انتخاب شده است. ارتفاع دو عکس فوق کاملا عجیب و غریب است برای اینکه نوع مواجهه با آنها هم یک مواججه‌ی طبیعی نیست. اولا که من به شدت اصرار داشتم که عکس ها خوشگل نشوند. چندبار این مطلب را گفتم، واقعا یکی از کابوس‌هایم این بود که یکی از بازدیدکننده به من بگوید “چه عکس قشنگی!”و دائم از این قضیه فرار کردم. اصلا نمی خواستم مدیوم عکس دیده شود. می خواستم بدون اینکه بگویم نمایشگاه عکس است، حس و ایده را منتقل کنم. می توانست پرفورمنس یا موسیقی باشد. در واقع نمی خواستم مدیوم عکس بر موضوع غلبه کند. برای همین چیدمان کمک می کند که ذهنیت کلیشه ای نمایشگاه عکس بهم بخورد. البته روی ارتفاع و ترتیبشان قطعا نظری داشتم که مهم نیست نظر شخصی من چیست، مهم این است که مخاطب چه چیزی برداشت می کند. قواعد را به نحوی در این نمایشگاه شکستم. ولی این کار برای سرگرمی نبود و تک تک با فکر و ایده بود وگرنه هیچ لزومی برای شکستن قوانین نیست. اصل بر این است که قوانین باید رعایت شوند مگر اینکه من در جایی مجبور به شکستن قانون بشوم که آگاهانه و عامدانه این کار را کردم. در موضوع سیاه و سفید یا رنگی بودن، به نظر من هر آن چیزی که در عکس اضافه است باید با انتخاب عکاس، از آن گرفته شود. اگر شما در قاب خود عنصری دارید که می تواند معنا، چیدمان و ترکیب کار را برهم زند، باید حذف شود. اگر نور زائدی داریم باید حذف شود. اگر رنگ زائد داریم باید حذف شود. بنابراین اصل در عکاسی و انتخاب عکس ها این بود که هیچ چیز زائدی وجود نداشته باشد، حتی رنگ. بنابراین بدون اینکه در مورد عکس رنگی یا سیاه و سفید تعصبی داشته باشم، صرفا هرجا رنگ اضافه بوده، حذف کردم. متاسفانه الان در فضای محازی مد شده است که اگر عکس را سیاه و سفید کنند و با کنتراست بازی بکنند می شود یک اتفاق هنری! من اصلا با چنین دیدگاهی موافق نیستم. اگر عکسی رنگ لازم دارد باید رنگی باشد و اگر رنگ لازم ندارد قطعا باید رنگ از آن گرفته شود. مثل همه زوائد دیگر. تقریبا می توانم با جرات بگویم که در این مجموعه عکسهای من هیچ چیز اضافه ای نیست. نه عنصر اضافه ای هست، نه قاب بندی اضافه، نه نور اضافه، نه یک شیء اضافه و نه رنگ اضافه. حتی اگر دقت کنید یکی از عکس ها کمرنگ است یعنی سیاه و سفید هم نیست. آن هم عامدانه و با انتخاب معنا دار انجام شده است. طبیعتا با این جور انتخاب برخی سیاه و سفید درمی آیند  برخی رنگی که برای من مهم نیست. عکس بودنشان برایم مهم هستند.

نمایشگاه سعید فلاح‌فر در گالری نگر
  • به عنوان واپسین پرسش، این نمایشگاه ظاهرا سفری را هم در پیش دارد. لطفا در این باره هم توضیح بدهید.

س. ف: ممکن است موضوع این نمایشگاه در تهران باشد اما من فکر می کنم حسی که این نمایشگاه منتقل می کند یک دغدغه جدی ملی در کلانشهرهای ماست. بنابراین این کار می تواند اخطاری باشد به کلانشهرهای ما که هنوز سرعت عوض شدنشان از تهران کمتر است و قبل از اینکه آن اتفاقات خیلی سریع بیفتد شاید بتواند این نمایشگاه به این قضیه کمک کند. بنابراین ما برنامه ای چیدیم تا بعد از تهران در انزلی این نمایشگاه برگزار شود و بعد به ترتیب در گرگان، تبریز، اراک و کرج در برنامه مان هست که به یک شکلی در فضای مشترک آثار دیده شود.

 

دیدگاهتان را بنویسید