هنر پسامدرن از هر ایده ای برای خلق اثر استقبال میکند. تصور کنید در حال تماشای ویدئو در مانیتور کامپیوتر یا تلویزیون هستید؛ یک مشکل دیجیتالی در تصویر و شکسته شدن پیکسلهای آن آشفتگی و توهمی در تصویر ایجاد می کند که ما را در یک لحظه شوکه کرده و از حالت عادی تماشای ویدئو خارج میکند.
استفاده از این وقفه دیجیتالی تصویری، هنری را بنیان نهاده که گلیچآرت خوانده میشود. این برای اولین بار در تاریخ هنر معاصر نیست که یک مفهوم زائد یا ضد زیبایی در ظاهر، باعث و بانی هنر نوپایی میشود که در نهایت با خلاقیت هنرمند به زیبایی بصری میانجامد.
خطاهای فنآوری که محصول نقص در دستگاههای دیجیتالی هستند به ما تصاویر ناقصی ارائه میدهند. این خطوط ناقص و درهم تنیده ویدئویی و نویزهای صوتی، نقوش پیکسلی و دیجیتالی زیباییشناسی گلیچآرت را تشکیل میدهند. در پروسه خلق اثر از طرفی ما به پخشکننده دیجیتالی به عنوان رسانه متکی هستیم و طرف دیگر هنرمند قرار دارد و ضلع سوم را تفسیر این هنر دیجیتالی توسط مخاطب میسازد.
چشم انسان در مسیر ساختن تصویر توسط مغز مشارکتی پنهان دارد. با مراجعه به تاریخ هنر به نمونه هایی از این مشارکت برمی خوریم. نمونه بارز آن استفاده از نقص چشم در دیدن تصاویر واقعی و سادهسازی پیکسلی آن و کنارهم قراردادن آنها برای ساختن فرمال یک شیء یا منظره را با ظهور سبک امپرسیونیست در نقاشی شاهد بودیم. بعد از گذشت یک قرن وقتی به گلیچ میرسیم، با سادهسازی یا تخریب فرم پیکسلها در دیجیتالآرت که با ازدیاد پیکسلها و بمباران تصویری همراه است روبرو میشویم. در گلیچ ما با تاخیر یا ریختگی ریتم در مرحله ارسال و دریافت دادهها و نمایش نقص پیکسلی در تصویر و پخش نویز صوتی در صدا مواجه هستیم.
گلیچ ژانری از ویژوال آرت است که این قابلیت را دارد تا تبدیل به زبان گلیچآرت شود. زبانی ملموس برای همه انسانها تا به مفهوم متکثری از دیجیتالآرت برسند. از نمونههای ملموس و اولیه محصولات انسانی که در آن مفهوم ریختگی ریتم گلیچ اتفاق افتاده است، میتوان به گرههای اشتباه در رجهای تاروپود به جا مانده از فرش پازیریک معروف اشاره کرد؛ یا در بخش صدا خاطره جمعی ما از صدای اتصال کامپیوترهای خانگی به اینترنت به صورت دیالآپ که نوعی از وجود نویز صوتی در زندگی معاصر را میسازد.
رُزا منکمن(Rosa Menkman) کیوریتور و ویژوالآرتیست هلندی یکی از پیشگامان گلیچآرت است. منکمن بیشتر از اینکه آرتیست این سبک باشد، نظریهپرداز علمی گلیچ است. او برای اولین بار در سال ۲۰۰۵ میلادی هنگامی که به بازدید نمایشگاه اشتباه جهانی که توسط جودی ( ژوان هیمسکرک و دریک پیسمانس ) هنرمندان بلژیکی-هلندی در موسسه هنررسانه آمستردام برگزار شده بود رفت، با مفهوم اولیه گلیچ آشنا شد. اما اثری که بیشترین تاثیر را روی او گذاشت بازی بدون عنوان(۱۹۹۶-۲۰۰۱) نام داشت که درباره لرزه تصویری در بازیهای ویدئویی بود.
در پایان نامه کارشناسی ارشد منکمن در سال ۲۰۰۶ ، که تمرکز خود را بر روی بازی بدون عنوان گذاشته بود ، او هنوز به آثار هنری جودی به عنوان “گلیچآرت” اشاره نکرده بود- فقط از کلمات “glitch” و “buggy” نام برده بود. این امر احتمالاً به این دلیل است که مفهوم هنرهای گلیچ فقط از فرهنگ صدا عبور می کرد و به صورت پراکنده به فرهنگ هنرهای تجسمی می پیوندید. هنگامی که همکاری هنری را با نوازنده Goto80 آغاز کرد، گلیچ به طور کامل وارد واژگان او برای هنرهای تجسمی و رسانه شد.
منکمن در جزوه لحظات گلیچ از اینکه آندرس کارلسون در سال ۲۰۰۷ برای او توضیح داد که چگونه از تراشه صدا Commodore 64 (تراشه SID) برای ایجاد موسیقی استفاده کرده میگوید. اشکالات مورد استفاده در Goto80 بافت کاملاً مشخصی به صدا (نتیجه مصنوعات نویز) داد و منکمن شروع به توسعه و شناخت معادل های بصری با این فرآیند کرد. در آن زمان بیشتر فعالیت های هنری آنلاین، مکاتبات مبتنی بر مصنوعات بیشتر و بیشتر بین فن آوری های صوتی و تصویری، مانند ترکیبات، بازخورد ها و مضرات بود.
مانیفست منکمن از مطالعه گلیچ حاوی عبارات پرشوری است از چرایی وجود پدیده مهمی که پتانسیل آن در هر بایت داده نهفته است. آزمایشهای او با فشردهسازی ویدئو برای ایجاد تصاویر منحصر به فردی در حوزه رسانههای دیجیتال متمرکز شده است. مانیفست مطالعات گلیچ منکمن از اثر انگشت نقص و نویز در هر جستجویی برای پیدا کردن مسیرهای بدون نویز صدا و نقص تصویر میگوید. او همچنین آرتیستها را از گرفتار شدن در گرداب مقابله دیجیتال و آنالوگ نهی میکند و آنها را در هنر آوانگارد به دنبال کردن ناشناختهها تشویق میکند.
منکمن گلیچ را به عنوان یک پوسته بیرونی میبیند و رستگاری را در فروپاشی جستجو میکند. از نظر او گلیچ به ما استانداردهای جدیدی که توسط انحراف و ریختگی ایجاد میشود را نوید میدهد. او به ما در باب آسیب نرمافزارهای اتوماتیک تکثیر گلیچ آگاهی میدهد. منکمن معتقد است آرتیست باید مخاطب خود را وادار به سفر از طریق ویدئو دیجیتالی خود کند و از این عنصر نویز و نقص به عنوان کهکشانی در لفافه فنآوری و عملکردهای داخلی آن استفاده کند. منکمن به استقبال از زیباییشناسی انتقادی رسانههای بینارشتهای معتقد است و در انتهای مانیفست خود نظریه گلیچ را همان چیزی میداند که همه میتوانند با آن همراه شوند و جریان را نمیتوان بدون انقطاع درک کرد.