شاهزادهای شیفتهی هنر
شاهزاده فخرالنساء زید (۱۹۰۱-۱۹۹۱) نقاش و مجسمهساز اهل ترکیه است و برای نقاشیهای بزرگ انتزاعی خود مشهور است. اولین بار نقاشی را با کشیدن پرتره ای از مادربزرگ خود در سن چهارده سالگی آغاز کرد. در سن نوزده سالگی با رمان نویس “عزت ملیح دوریم” ازدواج و برای ماه عسل به اروپا رفته و با سبک نقاشی های اروپایی آشنا شد. سپس به ترکیه بازگشت و در سال ۱۹۱۹ در آکادمی هنرهای زیبای استامبول ثبت نام کرد.
در سال ۱۹۳۴ از همسرش جدا شد. او که زنی از زنان داخل حرم های عثمانی بود بعد از سقوط امپراطوری عثمانی کشور را ترک و در کناره های دجله (عراق امروزی) ساکن شد. در آنجا بود که با همسر دوم خود، “زید بن حسین” که شاهزاده ای عرب و عراقی بود ازدواج کرد. همسر او سفیر عراق در آلمان بود و بدین صورت فخرالنساء به برلین مهاجرت کرد. با زندگی در اروپا و وجود امکانات وسیع سفارت عراق او صاحب کارگاهی بزرگ برای کار در سفارت شد و به پاریس یعنی جایی که محفل هنرمندان بزرگ جهان همچون؛ پیکاسو، دالی، شاگال و غیره بود سفر کرد.
بعد از انحلال اتریش در سال ۱۹۳۸ مجبور به ترک اروپا و بازگشت به عراق شد. وی در بغداد دچار افسردگی شده و پس از مدتی به توصیه ی دکتر به پاریس باز می گشت. تا سال ۱۹۴۱ در استانبول روی نقاشی متمرکز بود و سپس در سالهای بعد نمایشگاه های بسیاری برگزار کرد.
در سال ۱۹۵۸ با انقلاب عراق، کودتای نظامی و ترور خانواده ی سلطنتی، خانواده ی زید مجبور به ترک سفارت عراق در لندن شد. آنها به آپارتمانی در لندن منتقل شده و فخرالنساء برای اولین بار در سن پنجاه و هفت سالگی مجبور به آشپزی شد. در یکی از شب های کریسمس که بوقلمونی را پخته متوجه فرم ستون فقرات بوقلمون شده، آن را تمیز کرده، شسته، رنگ کرده و از آن ده ها مجسمه ساخت و با وجود تابلوهای آبستره و مجسمه هایی که داشت، توسط این اثر به شهرت رسید.
در سالهای بعد به اردن رفته و پس از سالها فعالیت در زمینه ی نقاشی های آبستره بیشتر به ترسیم پرتره پرداخت. در سال ۱۹۷۶ موسسه ی ” The Royal National Jordanian Institute Fahrelnissa Zeid of Fine Arts” را تاسیس و در پانزده سال آخر عمر خود مشغول آموزش به زنان جوان بود.
سلف پرتره ی معروف او، “سلف پرتره ی جوانی من” نام دارد و آن را اینگونه توصیف می کند:
دستانم ایرانی است، به زیبایی دستان زنان ایرانی،
چشم های شرقی،
شانه ها ولباسم بیزانسی،
و در عین حال در کنار دجله غم دیده شده ام.
من یک موجود شرقی ام که مولانا زیاد می خواند.
او از آوانگاردهای هنر در دهه ی ۴۰ و ۵۰ بود و آثار او آمیختهای انتزاعی از عناصر هنر شرقی و بیزانسی به همراه تأثیری که از هنر غربی گرفته است.