مجله مستقل و تخصصی هنرهای تجسمی و مفهموی

میلاد هوشمندزاده

گفت‌وگو با میلاد هوشمندزاده در مورد (تپ)

گالری طراحان آزاد که یکی از فعال‌ترین نگارخانه‌های تهران به شمار می‌رود، این گالری آدینه 18 امرداد میزبان آثار میلاد هوشمندزاده با عنوان تپ (TEP)  بود.

 

یک: همه ی این پشه ها را خودم کشتم، با همین دست های خودم. چون روی مخم بودند، چون وارد قلمرو من شده بودند. اما می شد از شرشان خلاص شد، چون زورم بهشان می رسید و چون کشتن پشه مشروع ترین شکل کشتن است. دلیلی نداشت به این فکر کنم که “آیا من هم روی مخشان هستم یا نه؟”

 

در زیر مختصری از گفت‌وگو با هوشمندزاده آمده است:

شما به موضوعی پرداخته‌اید که برای اکثر افراد در نگاه نخست جنبه‌ی طنز دارد. طنزی که در نگاه بعدی به تلخی گرایش پیدا می‌کند. لطفا در مورد فرآیندی که منجر به پدیداری این تصاویر شده توضیح دهید و این که چرا و چگونه کشتن پشه ها به شاتر دوربین ربط پیدا می‌کند.

این مجموعه بیش از این که کاری باشد در مورد پشه کشتن، مجموعه‌ای است در مورد عمل عکاسی کردن و درباره‌ی عکاسی به معنای عام آن. در مورد طنز هم، خیلی سعی کردم موضوع جدی باشد اما افراد یک وجه طنز هم از آن دریافت می‌کنند.

خودِ این طنز بد نیست چرا که خنده‌ی حاصل از طنز، خنده‌ایست تلخ و دردناک که به شخص یا مطلب مورد نظر سرکوفت می‌زند و در این جا هم شاهد آن هستیم البته کمی شوخی هم همراه مجموعه هست. اما به ظاهر نکته‌ای پارادوکسیکال در مورد قاب‌ها وجود دارد؛ شما در جایی نداشتن قاب را ربط به فرسایش داده‌اید اما در عکس‌ها ما یک حاشیه‌ی سپید دورتادور هر تصویر می‌بینیم که به نوعی دوباره قاب دیداری است.

خیلی با قاب فرق می‌کند. قاب شیشه‌ای دارد که عکس با چسبیدن به آن تخت شده و حتی در صورت بروز ضربه نهایتا قاب می‌شکند اما عکس سالم می‌ماند. این‌جا حاشیه‌ عکس را تنها از زمینه جدا می‌کند. در واقع بین عکس و دیوار فاصله می‌اندازد… البته در مورد قاب یکی محافظت از عکس است و دیگر آن که در دنیا در هر لحظه تعداد زیادی عکس گرفته می‌شود و خیلی راحت هم در موبایل‌ها پاک شده و از بین رفته و نمی‌ماند. مثلا نسبت به سال 1950 یا 1970 که یک عکس در جهان معروف شده و همه آن را می‌دیدند و وارد تاریخ عکاسی می‌شد، الان دیگر چنین اتفاقی نمی‌افتد و عملا بیش‌تر عکس‌هایی هم که به یاد داریم برای پیش از دهه‌ی 90 میلادی است.

موافق هستید که عکس‌ها می‌مانند، اما به دلیل کثرت عکاسی است که گمنام می‌مانند؟

این هم هست بله؛ این حجم زیاد عکس که هر روز منتشر می‌شود باعث اختگی عکس می‌شود و کارکرد اجتماعی و انتقادی را از آن می‌گیرد.

شاید بهتر باشد در مورد آثار شما به جای تابلو از تصاویر استفاده کنیم. تصاویر موجود در نمایشگاه هیچ کدام عنوان ندارند، اما توضیحی واضح و شفاف دارند که البته با توجه به ارتباطی که با فعل عکس گرفتن برقرار کرده‌اید، تعابیر بیش‌تری را امکان‌پذیر می‌سازد. تا چه حد برایتان مهم است که مخاطب در خوانش اثر شما همان برداشتی را داشته باشد که در ذهن شما بوده است؟

دقیقا همین مهم است، برای این که می‌شد هیج متنی نباشد یا برخی حذف شوند که در نتیجه نوعی ابهام را پدید بیاورد و این ابهام تبدیل به کلیشه‌ای برای برداشت‌های گوناگون شود در حالی که اثری که هر معنایی می‌تواند داشته باشد، عملا هیچ معنایی ندارد. در مورد هر چیزی می‌شود در هر حوزه‌ای بی‌شمار معنی تعریف کرد اما چنین کاری در مورد یک اثر به نظر من جان آن کار را گرفته و نوعی از اختگی را پدید می‌آورد.

 

سه:  وقتی پشه ها زیر دستمان له می شوند،  ما لحظه ی مرگشان را نمی بینیم. درست مثل لحظه ای که عکسی را می گیریم و آینه ی دوربین بالا می رود، جلوی منشور را میگیرد و شاتر باز و بسته می شود. ما در آن لحظه از ویزور چیزی نمی بینیم. در لحظه ی عکس گرفتن دقیقا از همان چیزی عکس می گیریم که نمی‌بینیم.
سه: وقتی پشه ها زیر دستمان له می شوند، ما لحظه ی مرگشان را نمی
بینیم. درست مثل لحظه ای که عکسی را می گیریم و آینه ی دوربین بالا می
رود، جلوی منشور را میگیرد و شاتر باز و بسته می شود. ما در آن لحظه از
ویزور چیزی نمی بینیم. در لحظه ی عکس گرفتن دقیقا از همان چیزی عکس می
گیریم که نمی‌بینیم.

 

ده: عکس های چاپ شده بدون استثنا به مرور فرسوده می شوند و از بین می روند. فرسایش ذاتی بدن عکس است. قابها این فرسایش را به تعویق می اندارند و عمر عکس را طولانی می کنند.
ده: عکس های چاپ شده بدون استثنا به مرور فرسوده می شوند و از بین می
روند. فرسایش ذاتی بدن عکس است. قابها این فرسایش را به تعویق می اندارند
و عمر عکس را طولانی می کنند.

دیدگاهتان را بنویسید