مجله مستقل و تخصصی هنرهای تجسمی و مفهموی

نامه باربد گلشیری به احسان رسول‌اف مدیر گالری محسن

 

باربد گلشیری فرزند هوشنگ گلشیری در نامه‌ای به احسان رسول‌اف از او و عملکردش در گالری محسن و نهادهای غیرپاسخگو و غیرشفاف فعال در هنرهای تجسمی انتقاد کرد. احسان رسول‌اف فرزند مدیر بانک آینده است و با چند مرکز فرهنگی-هنری و نیز حرفه‌ تهیه‌کنندگی نقش پررنگی در صحنه هنری پایتخت دارد.

سلام آقای احسان رسول‌اف،

 

روزتان بخیر. این نامه را برای ثبت در تاریخ خُرد هنرهای تجسمی می‌نویسم. نامه خطاب به شماست اما نامه‌ی عذرخواهی من هم هست، البته نه از شما که از همکارانی که دلسردشان کرده‌ام. من و شما خوب می‌دانیم که این‌جا باب است که اهالی این گالری به آن گالری بتازند و گاه نقدی به بغض و رقابت آلوده باشد. خیالتان آسوده باشد، زیرا نقدهایم را به گالری‌های دیگر مکتوب آورده‌ام و بیش از یک سال است که اهل هیچ گالری‌ای در هیچ‌کجای دنیا نیستم، زیرا باور دارم که گالری‌ها اغلب هنرمندانشان را ملک طلقشان حساب می‌کنند و انتقاد را برنمی‌تابند. اغلب فرقی هم نمی‌کند کجای دنیا باشند. می‌دانم که خیلی دیر به این حقیقت پی برده‌ام، اما امیدوارم برای جبران دیر نباشد.

 

در این سال‌ها در چند نشست از نشست‌های گالری شما شرکت کرده‌ام. نمایشگاهی انفرادی نیز برای شما سرپرستی کرده‌ام. در یکی از کتابچه‌هاتان نیز با یکی از هنرمندانتان گفت‌وگو کرده‌ام. بابت نمایشگاهی که سرپرستی کردم و بابت آن گفت‌وگو پولی دریافت نکردم. بخشی از ماوقع را در گفت‌وگویی با تندیس شرح داده‌ام و تکرار نمی‌کنم.[۱] نمی‌دانم کارمندتان به عرضتان رسانده‌ است یا نه، اما در آخرین همکاری‌مان گفتم که پول شما شبهه‌ناک است و دستمزدی طلب نخواهم کرد. همکاری نیز که خیر من را می‌خواست به من نامه داد که با شما همکاری نکنم که پاسخ دادم بی چشم‌داشت همکاری می‌کنم. اما هفت سال پیش، یعنی در سال ۱۳۹۰، بابت دو نشست از نشست‌های گالری محسن مانند دیگر مهمانان دو پنجاه‌هزار تومان از شما دریافت کردم. با این نامه آن پول را با احتساب نرخ تورم رسمی بانک مرکزی به شما برمی‌گردانم که سرجمع می‌شود دویست‌وهفتادویک‌هزار تومان. لطفاً رسید دریافت پول را به نشانی ایمیل من بفرستید.

 

گفتم که پولتان برایم شبهه‌ناک بود. برنیاشوبید. به امری که نشود حکم به خطا و صوابش داد شبهه‌ناک می‌گویند و شما اگر پاسخ خبرنگاری را که از سر آگاهی‌رسانی یا برطرف کردن همان شبهه سراغتان آمده بود می‌دادید من و امثال من از شبهه‌ناک بودن اموالتان نمی‌گفتیم.

 

من هم اشتباه کرده‌ام، زیرا اگر اندکی مغز اقتصادی داشتم باید همان هفت سال پیش می‌فهیدم که در فضای حرفه‌ای پولی که بابتش رسید نمی‌گیرند بادآورده است، گیرم پنجاه‌هزار تومان باشد. نیز اگر از اموالتان و اقمارتان (دست کم آن‌ها که روزنامه‌نگاران تلاش کرده‌اند تحقیق کنند و پیدا کنند) خبر داشتم هرگز نمایشگاهی برای گالری شما سرپرستی نمی‌کردم. از هنرمندی که به منش من اطمینان کرد و کارش را به من سپرد تا سرپرستی کنم رسماً پوزش طلب می‌کنم. به هر رو خوشحالم که بابت آن نمایشگاه یک ریال از شما نگرفتم. و البته شرمنده‌ی کسانی هستم که به کار و روش من اطمینان داشتند و با این همکاری کوچک با نهاد غیر مدنی شما از من دل‌سرد شدند ــ می‌گویم «غیر مدنی» زیرا مدنیت با شفافیت حقیقی می‌شود و این یا آن نهاد مدنی را اهلش اداره می‌کند نه خانش یا آقایش یا آقازاده‌اش. چرا گالری شما و اصلاً تمام گالری‌های دیگر مانند شرکت‌ها و نهادهای سالم صورت شفاف منابع درآمدی و دخل و خرج سالانه‌تان را منتشر نمی‌کنید؟

 

باید اعتراف کنم که اخلاقاً بدهکار آن هنرمند جوان‌تری هستم که به من نامه می‌دهد که پیش شما نمایشگاه گذاشته چون مثلاً من و یک همکار دیگر هم با آن‌جا کار کرده‌ایم. امیدوارم از من نرنجید که این نامه را علنی می‌کنم. بار قبل در نامه‌ای مورّخ ۲۲ مرداد ۱۳۹۶ خطاب به شما و دو نفر از کارمندانتان نوشتم «مایل نیستم گالری محسن متنکتابخانه‌ی الف را در هیچ‌جا بازنشر کند و در جای دیگر نامی از من بیاورد. گفتم این را مکتوب به دستتان برسانم تا به شفاهیات استناد نکرده باشیم.» شما متأسفانه پاسخ ندادید و نام من را به رغم درخواست رسمی‌ام منتشر کردید. این‌جا بار دیگر رسماً و علناً از شما درخواست می‌کنم نام من را دیگر هرگز جایی به عنوان کسی که با شما همکاری هرچند کوچکی کرده منتشر نکنید. ایراد حتماً از من بوده و اگر با شما همکاری نکرده بودم، نامم هم کنار نام مجموعه‌ی شما نمی‌آمد. باز از همکارانم پوزش می‌خواهم.

 

اگر کار فرهنگی می‌کنید دیگر باید نیک بدانید که پاسخ نوشته را با نوشته می‌دهند. می‌دانم قدرت کارهای بسیاری دارید، اما اگر پاسخی به نامه‌ی من دارید بنویسید. شما حتی در نشست‌های خودتان شرکت نمی‌کنید تا چیزی بیاموزید یا مجبور به پاسخگویی شوید. فرق شما با کسان دیگری که برایتان می‌نویسند چیست؟ شما خود را خان فرض می‌کنید و آن‌ها را رعیت؟ یا شما رئیس‌اید و ایشان مرئوس؟ برای مثال، چطور کتاب نمایشگاه تأثیرات محیطی مزیّن به نوشته‌ی شماست یا اصلاً با متن شما آغاز می‌شود، اما در جلسه‌ی نقد همان نمایشگاه حاضر نمی‌شوید تا ادعای گزافتان را توضیح بدهید؟ اساساً چرا با متن شما آغاز می‌شود؟ احیاناً نویسنده یا مورّخ شناخته‌‌‌شده‌ای که نیستید یا سابقه‌ای بیشتر از دیگر نویسندگان آن کتاب که ندارید؟ در آن متن نوشته‌اید «گالری محسن در چشم‌انداز منطقه‌ای خود،[۲] تصمیم دارد با بازنگری در این وضعیت نافرجام،[۳] به وسع خود سهمی در ارتقا و بهبود این مناسبات داشته باشد و امیدوار است که این نمایشگاه با همدلی همراهان‌اش،[۴] فرصتی دیگر برای برقراری گفت‌وگویی موثر و دوجانبه در باب اصالت‌ها و خصلت‌های فرهنگی و هنری مشترک جهان عرب و ایران در حوزه‌ی هنرهای تجسمی و گامی کوتاه اما محکم برای شکستن این سد تاریخی باشدX[5]»[۶] این‌جا از گفت‌وگوی فرهنگ‌ها سخن می‌گویید اما شأنتان برای بده‌بستان کلامی در قلمرو خودتان هم اجل است، چه برسد به جدل قلمی یا دادن پاسخ خبرنگار. شما پاسخگو نباشید چه انتظاری می‌توان از سیاستمدارانی داشت که ده‌ها برابر شما پشتشان به قدرت و ثروت گرم است؟ خوب است وقتی خبرنگاری پی‌گیر هزینه‌ها و خرج‌هاتان می‌شود پاسخش را بدهید، زیرا دموکراسی بی شفافیت محال است.

 

نویسنده‌ی شبکه‌ آفتاب درباره‌ی شما می‌نویسد: «اعطای مبلغی همچون حقوق، آن هم رقمی که در دنیای حساب و کتاب کارمندی نامتعارف و زیاد است، چقدر توانسته منجر به خلق هنری جریان‌ساز شود؟ البته این موضوعی است که هیچ‌وقت شفاف به آن پاسخ داده نشده و حتی پیگیری‌های ما نیز برای صحبت با رسول‌اف موفق نبود و هیچ‌یک از تماس‌ها پاسخ داده نشد.»[۷] امیدوارم از این به بعد به شفافیت تن بدهید زیرا ممکن است روزی مجال حسابرسی بسامان فراهم شود و رعایت پشت‌گرمی‌تان را نکنند.

 

این نامه را در روز خبرنگار برایتان می‌نویسم، روزی که خبرنگاران مستقل آن را جشن نمی‌گیرند و از مصائب حرفه‌شان می‌گویند. کار آن‌ها آشکار کردن و عمومی کردن است و کار شما مخفی کردن و تملّک. باور کنید ــ به کارمندتان هم گفته‌ام ــ که به وقت نگاشتن تاریخ هنرِ زمانِ ما هزینه‌ی هنگفتی که خرج نور گالری کرده‌اید نخواهد آمد و اگر بیاید، حتماً خواهند پرسید که از کجا آمده. و تردید نکنید که خواهند نوشت خبرنگاری یا خبرنگارانی پی‌گیر شما بودند و شما پاسخ ندادید. اسف‌ناک است که کارمندتان می‌گوید این پول‌ها برای مردم پولی نیست و فلان و بهمان گالری هم از همین‌ها خریده‌اند. من نمی‌دانم از کدام مردم حرف می‌زنید یا اصلاً کدام مردمید، اما دست کم در خفا برای هنرمندانی که در گالری شما کار می‌کنند این مردم را معنی کنید تا بدانند که هنر سیاسی-اجتماعی‌شان از میان کدام مردم برآمده و قرار است در میان کدام مردم به نمایش دربیاید و به خانه‌ی کدام مردم برود تا مگر به یاد بیاورند که هنر سیاسی-اجتماعی را دوچندان به بستر سیاسی و اجتماعی‌اش باز بسته‌اند و سنجه‌‌ی این هنر فقط مضامینش نیست؛ خاستگاه اقتصادی و سیاسی آن نیز هست و نیز تأثیرش در همان بستر. هدف شما فرهنگی نیست، زیرا همه‌مان به عینه می‌بینیم چندسالی‌ست نه وب‌سایتتان و نه خبرنامه‌هاتان به فارسی نیست، انگار نه انگار که زبان مشترکمان فارسی‌ست. می‌دانم که ممکن است که زبان اول برخی از آن‌هایی که این پول‌ها برایشان چیزی نیست انگلیسی‌ باشد یا فارسی نوشتن را کسر شأن بدانند و ممکن است برایتان آن زبان و همان مردم قلیل کفایت کند. به هر رو، هنر و فرهنگ این مُلک بیش از آن‌که لنگ نورپردازی آن‌چنانی باشد، چشم‌انتظار هنر، هنرمندان و نهادهای مستقل بیشتری‌ست، مثلاً کسانی که وقتی دو اثر پرستو فروهر را از جشن نشاط اقتصادی تیرآرت شما و همکارانتان حذف می‌کنند زبان به انتقاد بگشایند یا شده یک ساعت به نشانه‌ی اعتراض آثارشان را از دیوارها پایین بکشند. انتظار زیادی‌ست؟ نمی‌دانم.

 

قدرت افسارگسیخته‌ی مالی شما به انحصار بیشتر خواهد انجامید، هنرمندان بیشتری را بدهکار و وابسته‌ی شما خواهد کرد، دست کم آن هنرمندانی را که صرفاً به دلیل بدهی‌ای که به گالری دارند مانده‌اند. هستند در میان هنرمندان شما کسانی که توان اجاره‌‌کردن کارگاه ندارند و هستند کسانی که تا امروز یک ماه هم مجبور نبوده‌اند اجاره‌ی کارگاهشان را بدهند. گروهی گویی چاره‌ای نمی‌بینند و گروهی کلاه شرعی سر اخلاق می‌گذارند.

 

متأسفانه ظن می‌برم که نشریات شما روزی نه چندان دور حتی به تعطیلی آن نشریات هنری‌ای بینجامد که دست کم نیمی از جانشان به فروش بسته است. بدیهی‌ست که برخلاف تمام نشریات مستقل نگران فروش نشریه‌‌تان نیستید، زیرا نشریات قطور شما مجانی‌‌اند و به‌رایگان هم توزیع می‌شوند. وضع اقتصادی مردم روزبه‌روز بدتر می‌شود و دست دانشجویان هنر تنگ‌تر. نشریات شما ــ که نمی‌دانیم پولشان از کجا می‌آید ــ نشریات مستقل را با استفاده از وضع اسف‌بار اقتصادی مردم به تعطیلی خواهد کشاند. بدیهی‌ست که فقط و فقط کسانی مانند شما به این کار قادرند، کسانی که خرج همان آثار هنری‌ای می‌کنند که قرار است خودشان یا نزدیکانشان برای این هتل یا آن بازار مبل بخرند.

 

پیش از پایان باید برای خوانندگان دیگر این نامه تناقضی را حل کنم. در آغاز از پول شبهه‌ناک گفتم و بی‌گفت‌وگو این سؤال پیش می‌آید که از اساس چرا پذیرفتم با جایی همکاری هرچند کوچکی بکنم که به آن ظنین بودم. پاسخم این است که ظن برده بودم، مطمئن نبودم و بیهوده فکر می‌کردم تا رسماً اثبات نشود می‌شود همکاری کرد و پولی نگرفت و مستقل ماند. اما دیگر یک‌سال می‌شود که به این نتیجه رسیده‌ام که نفس همکاری با چنین جایی ــ حتی اگر رایگان باشد ــ غلط است. تجربه‌ی همکاری با شما برای من بسیار آموزنده بود. فهمیدم که در بعضی جاهای دنیا نمی‌توان منتظر تحقیق و تفحص ماند و بعد تصمیم گرفت. ممکن است دست حساب‌رسان به کسانی نرسد. تجربه‌ی کار کردن با شما و کمی مشورت و هوشیاری نشانم داد که اغلب می‌شود با اندکی جستجو پی برد که کسان یا نهادها چه ریشه‌ای دارند. یاد گرفتم که اگر فقط در قدرت و ثروت ریشه دوانده باشند همکاری با ایشان را نپذیرم. پس از سرپرستی آن نمایشگاه در نزد شما مؤسسه‌ی یارات در جمهوری آذربایجان از من دعوت کرد. چند ماه کارگاه و حقوق می‌دادند و چیزی هم طلب نمی‌کردند. با کمی جستجو فهمیدم که مؤسس‌ آن نهاد از بستگان حیدر علی‌اف است. نه به خاطر خبرگی‌اش که با پشت‌گرمی به پول و نفوذ، یعنی با رانت قدرت سرپرست موزه‌ی باکو شده و آن نهاد غیر مدنی را تأسیس کرده، گیرم آن را «مؤسسه‌ی غیرانتفاعی پیشرو آذربایجان» بخوانند. دیگر منتظر فراهم شدن بستری که در آن نهادهای مستقل بتوانند حساب ایشان را بررسی کنند نشدم. برطرف شدن شبهه نیز ممکن است به عمر هنرمند قد ندهد. برای حیوان سیاسی گاه کمی عقل سلیم کافی‌ست. پس دعوتشان را با نامه‌ای رسمی رد کردم. آن‌ها نیز پاسخ ندادند، یعنی نگفتند به شهادت فلان سازمان مستقل ما فاسد نیستیم و مؤسسمان هم در نظریه‌ی هنر دستی بر آتش دارد.

 

این همه را نوشتم که از همکارانم عذر بخواهم و شما را دعوت کنم که یک‌سر به هر روز فربه‌تر‌شدن مجموعه‌تان و زیادشدن اقمارتان دل نبندید. تاریخ را همیشه به‌تزویر نمی‌نویسند و تنها سنجه عرض و قطر و طولتان نخواهد بود. دیگر زیاده عرضی نیست. فقط لطف کنید تا زمانی که زبان فارسی را قابل نمی‌دانید من را از فهرست گیرندگان خبرنامه‌هاتان حذف کنید.

 

باربد گلشیری


دیدگاه های مندرج در این مقاله شخصی بوده و الزاما در راستای سیاست های رسانه هنرگردی نمی‌باشد.

دیدگاهتان را بنویسید