امضایی بزرگ از اسم کوچک آرتیست و در بعضی موارد همراه نامخانوادگی به انگلیسی در پایین کادر، اولین چیزی است که با چشم چرخاندن به کلیت هر اثر غزاله عرفانی دیده میشود. ولی این پایان ماجرا نیست؛ بلکه حکم کلیدی در دستان مخاطب برای باز کردن دری به سوی خوانش معنایی اثر خلق شده آرتیست را دارد. معنایی که در بعضی زمانها مانند آخرین مجموعه عرفانی با عنوان «زمین بازی» بر روی دیوارهای گالری شریف در اردیبهشت ۱۴۰۳، خوانش پذیر نیست بلکه به نقل از خود آرتیست، نتیجه بهجای مانده از بازیکردن اوست.
شاید عقیده داشته باشید امضاء شیک و تمیز یک اثر هنری، صد البته با مداد جایش در گوشهای خنثی است تا به چشم نیاید و این خودنمایی امضاء بزرگ از خودپسندی آرتیست می آید. عرفانی در واقع فقط با این مورد آخر جمله قبلی مشکلی ندارد؛ او با سانسور خود در حال مبارزهای دائمی است و از مَنَممَنَم کردن خود نیز هراسی ندارد. با نگاهی به مجموعه کارهای عرفانی دریافتهام در هنر معاصر خلق فرم، الزامی بر همراهی معنا نیست. در دورهای حتی میتوان فقط پیامآور خط و رنگ بمانند یک شعر بی قافیه و وزن باشد. برای نقاشِ شاعری که در مکتب محمدابراهیم جعفری تعلیم دیده، شعر بی قافیه و وزن چون به قصد شاعرانگی است، پس هم دارای شور و هم شعور است.
بوم برای عرفانی همیشه زمین بازی بوده است. بازی با حریفی سخت چون خود و نه به قصد برد و باخت بلکه تنها به قصد بازی کردن. ضربات قلمو هر کجا بازیکن اراده میکند، به زمینِ بازی بوم برخورد میکنند و از خود ردپا برجا میگذارند و نقشی خلق میکنند. اینجاست که مخاطب به دنبال فرمی آشنا وارد بازیِ آرتیست میشود تا جایزه خوانش طبیعتگرایانهای را نصیب خود کند؛ البته زهی خیال باطل. هر چه مخاطب بیشتر تلاش میکند تا در میان نافُرمها فرمی بیابد شکست میخورد. در جاهایی هم که فرمی آشنا شکل گرفته باز هم به نوع بازی آرتیست مربوط است نه چشم تربیتشده مخاطب که تیزبینی خود را جار بزند.
عرفانی، خود خودش را نقاشی میکند؛ خودی که محتمل است زندگی را نیز در زمین بازی، به بازی گرفته باشد. بازی به قصد فرار از آنچه زندگی مقدر کرده و کشاندن آن مقدرات به زمین بازی خود نه برای بردن، بلکه فقط به قصد به بازی گرفتن. برای عرفانی همیشه قصه گو، تجربه کلاس های کریم نصر در سال های پیشین، بانی پشت پرده رفتن معنا و مفهوم در مقابل خودنمایی حال خوب و بازی با فرم شد. حتی با نگاهی به مجموعههای قدیمی او مانند نظامیها و سگها هم به این بازی در زمین بازی بر می خوریم که نشاندهنده امروز و دیروز بودن این بازی نیست؛ این رشته سر دراز دارد.
آن آقازاده احمدشاه مسعود که بسان پدر، کلاه پکول به سر دارد، روزی در جواب سوالی در باب مرزبندی اقلیم فرهنگی ایران، سر ضرب این مصرع را بازگو کرده بود که: «هرکجا مرز کشیدند، شما پُل بزنید». هنر برای عرفانی نیز مصداق عینی این مصرع است. تا به حال هر کجا مرزی از معنای فرم یا فرم معنایی کشیده شده، پل زدن به آن سوی مفهومی که همهگیر شده، تنها عکسالعمل غزاله عرفانی بوده و هست.
نمایشگاه«زمین بازی» غزاله عرفانی . عکس از:گالری شریف
نمایشگاه«زمین بازی» غزاله عرفانی . عکس از:گالری شریف